عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هستى‌شناسى دینى» ثبت شده است

پس از ملاصدرا آسان‌تر مى‌توان ادعا کرد که اکثر مسائل مهم، مثل توحید و فروعات آن از قبیل توحید افعالى، توحید صفاتى و توحید ذاتى و موارد مشابه، و در بحث‌هاى معاد، اصل حقیقت معاد، برزخ و مراحل قیامت، با متون دینى سازگارند. ولى بایسته است که در حوزه متون دینى تلاش‌هاى فنى جدى و منضبطى صورت گیرد تا چنانچه متون دینى را کنار هم بگذاریم، بتوان فى‌الجمله مسائل معاد، برزخ و قیامت را از آن استنباط کرد. بنده معتقدم باید تمام متون دینى با شکل فنى کنار هم چیده شود؛ مانند همان کارى که در فقه انجام مى‌دهیم. گاهى بیست یا سى حدیث داریم که از جهاتى تعارض بدوى دارند. در فقه، این احادیث را کنار هم قرار مى‌دهیم، و رفته رفته به یک نتیجه کلى مى‌رسیم. این کار را باید در متون دینى نیز انجام دهیم. بخش‌هایى از این کار را ملاصدرا آغاز کرد، و در مفاتیح‌الغیب روش درست فهم متون دینى را ارائه داد؛ علامه طباطبایى نیز در المیزان و دیگر آثار خود در این زمینه کارهاى فنى‌اى ارائه داد. اگر این مسیر را ادامه دهیم و تلاش مستمر و همه‌جانبه‌اى درباره فهم متون دینى داشته باشیم، به لحاظ فنى آسان‌تر مى‌توان قضاوت کرد که آیا مثلاً بحث وحدت شخصى با قرآن و روایات سازگارى دارد یا نه، و در آن صورت، تقارب اینها را آسان‌تر مى‌توان اثبات کرد. اگر بتوان فهم منضبط از دین را درست، مستمر و همه‌جانبه انجام داد، اثبات آن براى دیگران آسان‌تر خواهد بود. به گمان بنده در عمده مسائل، مانند وحدت شخصى، توحید، چیستى نظام هستى، انسان کامل و معاد، ملاصدرا تلاش خوبى کرده و توانسته است به حرف دین برسد، و عرفا و فلاسفه نیز چنین تلاشى کرده‌اند تا به حرف دین برسند، ولى میزان توفیق ملاصدرا یقیناً بیش از فیلسوفان پیش از اوست.

اینکه در عرفان اختلاف کمترى به چشم مى‌خورد ولى در فلسفه اختلاف آرا فراوان است، باید گفت ما فلسفه را به مثابه یک سیر نگاه مى‌کنیم، تا بر این اختلافات غلبه یابیم. در فلسفه اسلامى روح مشترکى وجود دارد که آهسته آهسته شکل مى‌گیرد و به جایى مى‌رسد که شکوفا مى‌شود. این حرکت از بوعلى آغاز، و در فلسفه شیخ اشراق بیشتر پرورده مى‌شود، و در فلسفه ملاصدرا به غناى کامل مى‌رسد؛ فلسفه‌اى که به منزله دستگاهى بسیار غنى قابل عرضه است. از این روى، گرچه اختلافات وجود دارد، مى‌توان به منزله یک سیر بدان نگریست.

اختلافات در هر فنى، حتى در عرفان و فهم شریعت، وجود دارد. مثلاً خود عرفا گفته‌اند برخى شهودات، نسبى است؛ شهوداتى که همه متن واقع را آن‌گونه که هست، نمى‌بیند؛ یعنى به مرحله اى از مراحل وجودى مى‌رسد، نه به مرحله عالى آن. وقتى به مرحله عالى نرسید، گزارش‌هایش در همان حد ارزش دارد، و مراحل بالاتر، که مى‌تواند این شهود را در افق برترى تفسیر و تحلیل کند، در این شهود وجود ندارد. از این روى، اختلافاتى رخ مى‌نماید و عرفا نیز با اختلافات سر و کار دارند. بنابراین هر فنى براى خود اختلافاتى دارد ولى آن علم را از علم بودن نمى‌اندازد. مهم این است که به منزله سیر و روند خاص، مجموعه نتایجى به دست آید. در سنت صدرایى به این نتایج دست یافتند. در بحث تجلى و علیت ملاصدرا بر آنست که علیت به تجلى باز مى‌گردد و بحث وحدت شخصیه را پذیرفتند. این موضوع، هم با عرفان مى‌سازد و هم با دین. ادعاى ما این است که در کار فلسفى، باید روش عقلى را به کار برد و اثبات کرد که فلان گزاره درست است و گزاره مقابل نادرست. در مورد متن دینى نیز چنین نیست که دین توده مبهمى باشد و هر کسى به هر گونه‌اى بتواند آن را فهم کند و بخش اعظم متن دینى مربوط به مباحث اصلى گویا، مبین و آشکار است و مى‌تواند خودش را نشان دهد. اگر کسى روش منضبط را اعمال کند، مى‌تواند به بسیارى از حقایق و معارف دینى و به هستى‌شناسى دینى دست یابد. روش‌هایى در ارتباط با صراحت، ظهور و مراتب بین ظهور و صراحت وجود دارد که چگونه مى‌توان این کیفیت را غنا بخشید و چگونه مى‌توان آسان‌تر به متون دینى دست یافت. اگر کسى روش منضبط را اجرا کند، احتمالاً اکثر مباحث اصلى به دست مى‌آید. اکثر این اختلافات مانند فهم‌هاى مختلف حکیم و متکلم و محدث ـ به‌طور عمده براى این است که برخى روش منضبط را در متون دینى رعایت نمى‌کنند، و اصول و قواعد حاکم بر فهم معارف را به کار نمى‌بندند. از این‌روى، باید کارهاى فنى، مانند آنچه در علم فقه بر اساس ضوابط اصولى انجام مى‌شود، صورت گیرد.

برخى افراد به صرف دیدن یک روایت یا یک آیه، بدون در نظر گرفتن آیات دیگر و مباحث موضوعى مشابه، و اعمال روشى منضبط، آنچه را فهمیده‌اند به دین نسبت مى‌دهند و بعد توقع دارند هر چه از آن متن مى‌فهمند، دیگران بپذیرند. همچنان‌ که اگر یک دسته روایات را به یک نفر بدهید و روایات دیگرى را که باید معاضد آن باشد در اختیار وى نگذارید، طبیعتاً در همین حد مى‌تواند نظر بدهد که حکم خدا این است؛ ولى اگر فهمْ منضبط باشد، اختلافات در حدى پذیرفتنى است. البته بعضى از مسائل به صورت مسلم در مى‌آید و مى‌شود به آن اکتفا، و هستى‌شناسى دینى را ثابت کرد.

منابع :

  • یزدان پناه، یدالله - دوفصلنامه معارف عقلی- مرکز پژوهشی دائرة ‌المعارف علوم عقلی اسلامی – پیش شماره سوم (عرفان اسلامی)

اگر معارف وحى و دین، و به عبارت دیگر، هستى‌شناسى دینى و وحیانى را از منظر رسیدن به یک دسته از گزاره‌ها در نظر بگیریم، این سه در کنار هم قرار مى‌گیرند: یک راه شهودى داریم که عرفان است؛ دست یافتن به گزاره‌هاى هستى‌شناسانه از راه عقلْ، فلسفه خواهد بود؛ و دستیابى به گزاره‌هاى هستى‌شناسانه از راه نقل، همان هستى‌شناسى دینى است. پس سه طریق رسیدن به مسئله وجود دارد، لیکن فیلسوف مسلمان و عارف مسلمان جایگاه ویژه‌اى را براى هستى شناسى دینى قایل است و هستى شناسى دینى را هستى شناسى قدسى مى‌داند که به دور از هرگونه خطا، متن واقع را بیان مى‌کند. هستى‌شناسى دینى از این منظر، براى فیلسوف و عارف مسلمان اهمیت دارد. اما در مقام طریق و یافت حقایق، باز سه چیز در کنار هم قرار مى‌گیرند: طریق عقل، طریق نقل و طریق شهود؛ چنان که علامه طباطبایی(ره) در کتاب شیعه در اسلام، در بیان راه‌هاى رسیدن به این معارف، همین سه راه را مطرح مى‌کند.

نکته دیگر اینکه منبع قدسى چون به دور از خطاست، با تلاش‌هاى بشرى تفاوت دارد، لیکن روش دستیابى به این منبع قدسى، تلاش براى فهم منضبط متون دینى است، که از طریق نقل صورت مى‌گیرد، و طریق نقلى، بدیل دو راه پیشین (عقل و شهود) خواهد شد. در واقع وحى، یعنى قرآن، مبتنى بر اصلى است. قرآن حقیقتى دارد به اسم «ام الکتاب» که متن واقع است و تنها فهم معصوم به آن راه دارد. اما بحث ما در این سه ضلعى ناظر به «ام الکتاب» یا فهم معصومانه از متون دینى نیست، بلکه ناظر به گزاره‌هاى هستى‌شناسى است که بشرِ غیرمعصوم از وحى اخذ کرده است؛ مانند: خدا سمیع است؛ خدا بصیر است؛ خدا لطیف است. اگر چنین کنیم، این دیگر «ام الکتاب» یا فهم معصومانه از متون دینى نیست. اگر فهم معصومانه مورد نظر باشد، باید دین را برتر از فلسفه و عرفان قرار داد و دیگر این سه‌ضلعى محل بحث نیست؛ زیرا در این سه‌ضلعى فهم مجتهدانه و منضبط از متون دینى در نظر است؛ هرچند فیلسوف و عارف فهم مجتهدانه و منضبط را در این سه‌ضلعى مقدم مى‌دارد، بر حسب تلاش بشرى، سه تلاشى است که انجام مى‌دهد.

برخى گمان مى‌کنند در این سه‌ضلعى شأن و ارزش دین را تنزل مى‌دهیم و آن را در رتبه فلسفه و عرفان مى‌نهیم، لیکن در این مقام بحث ارزش‌گذارى در میان نیست. هدفْ این است که وقتى بشر با کار عقلانى به دو ضلع دیگر تن مى‌دهد، آیا مى‌تواند به گزاره‌هاى وحیانى نیز دست یابد؟

همه فلاسفه و عرفاى برجسته، براى هستى‌شناسى دینى که به طور منضبط بدان دسترسى پیدا مى‌شود مقامى ویژه قایل‌اند. فیلسوف مى‌تواند بگوید من از نظر عقلانى به فلان مطلب نرسیدم، ولى در شریعت هست و در نتیجه بر حق است. براى نمونه بوعلى در مسئله معاد مى‌گوید من بخشى از مباحث ‌معاد را با عقل یافتم و مابقى را خیر، اما چون شریعت گفته، حق است.

بحث در این باره است که این سه ضلع از نظر محتوا چگونه‌اند. آیا همدیگر را در روشها پشتیبانى مى‌کنند؟ وگرنه فیلسوف و عارف مسلمان، هر دو هستى‌شناسى وحیانى را در مقامى بالاتر قرار مى‌دهند؛ همچنان‌که در پرسش از برترى عقل یا عرفان، ملاصدرا عرفان را بالاتر مى‌داند و مى‌گوید عقل از راه لوازم شیء به آن مى‌رسد، ولى عرفان از راه خود شیء، و یقین‌آورتر است. در بحث ارزش‌گذارى، برخى معتقدند دین در مرتبه نخست قرار دارد، عرفان در مرتبه دوم، و فلسفه در جایگاه بعد؛ چنان‌که از حکمت صدرایى چنین معنایى بر مى‌آید، و برخى نیز جایگاه عقل را با عرفان عوض مى‌کنند. از ارزش‌گذارى که بگذریم، باید دید محتواى این سه ضلع، با هم سازگارند یا نه؟ از این منظر، بحث درباره گزاره‌هاى دینى است نه اصل دین؛ بحث بر سَرِ فهم متون دینى است. برخى معتقدند ما از راه ظواهر به متون دینى تعبد داریم؛ اما آیا براى فهم حقایق خارجى مى‌توان به همین حد بسنده کرد؟ و نیز این ظهور تا چه حد مى‌تواند متن واقع را که دین گفته، گزارش کند. برخى این دیدگاه را مخدوش مى‌شمارند؛ ولى بنده معتقدم ظواهر مستظهر به شواهد وظواهر دیگر، اگر به صورت منضبط فهمیده شود، مى‌تواند براى فهم حقایق خارجى کافى باشد.

به لحاظ کشف واقع و تطابق با آن، اول شریعت، بعد عرفان، و سپس فلسفه مطرح است. البته به لحاظ یقین براى خود شخص، تحقیق مقدم بر تقلید خواهد بود، و ایمان بالغیب هرگز به پاى ایمان یقینى شهودى نمى‌رسد.

منابع :

  • یزدان پناه، یدالله - دوفصلنامه معارف عقلی- مرکز پژوهشی دائرة ‌المعارف علوم عقلی اسلامی – پیش شماره سوم (عرفان اسلامی)

منظور از دین نیز در این بحث مباحث معرفتى دین است؛ یعنى معارف و اعتقادات دینی.

گرچه دین شامل احکام، اخلاق، اعتقادات و مباحث ناظر به احساس و عواطف است ـ زیرا دین، مجموعه کاملى است که به همه جوانب اشاره دارد ـ لیکن محل بحث ما از دین، معارف است که در آن، هستى‌شناسى دینى مطرح است. پس منظور ما معارف دینى است و آنچه را دین در این زمینه گفته، هستى‌شناسى وحیانى مى‌نامیم. دین در زمینه اعتقادات و معارف، آموزه‌هایى دارد که مجموعه این آموزه ها گونه‌اى هستى‌شناسى خاص را به ما ارائه مى‌دهد. براى رسیدن به این هستى‌شناسى، به فهمى منضبط از دین نیاز داریم.

منابع :

  • یزدان پناه، یدالله - دوفصلنامه معارف عقلی- مرکز پژوهشی دائرة ‌المعارف علوم عقلی اسلامی – پیش شماره سوم (عرفان اسلامی)