عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

1 - به سردی گراییدن شوق اولیۀ سلوک بر اثر دیر شدن ارتباط با غیب. سلوک سالک به سمت تجرّد و غیب است، پس حتماً سالک روزی غیب را مشاهده می‌کند، اما این دسترسی به غیب ممکن است دیر یا زود باشد. به تعبیر لطیف علامه طباطبایی،«کبریت بعضی زودتر و کبریت بعضی دیرتر می‌گیرد»

و به تعبیر استادشان آیت‌الله قاضی:

«سالک نباید مأیوس شود، چه بسا انسان زمینی را با پشت ناخن به صورت پیوسته می‌کند و ناگهان به اندازۀ گردن شتر آب فوران می‌کند».

البته اگر ارتباط با غیب سال‌ها طول کشید، باید تجدیدنظر کرد، شاید مشکلی در کار باشد.

2 - به سردی گراییدن شوق اولیۀ سلوک بر اثر طولانی شدن قبض سلوکی. در بحث قبض و بسط سلوکی توضیح داده‌ام.

3 - دید منفی پیدا کردن نسبت به مردم غیرسالک و به‌ویژه علمای ظاهر. این را در بحث آفات سلوک از تذکرۀ المتقین نقل کردم. این آفت نوعی عُجب پنهان است.

4 - افراط در عمل‌گرایی بر اثر شوق اولیۀ سلوک. این آفت از خطرناک‌ترین آفات است و ثمره‌اش آن است که سالک پس از چندی، بارِ سلوک را برای همیشه بر زمین می‌نهد.

5 - کشف سرّ یعنی کشف ارتباط با استاد، کشف اوراد و اذکار یا کشف حالات، خواب‌ها و مکاشفات برای اغیار. سالک چون نوپاست و تجربه ندارد، چه بسا بی‌احتیاطی می‌کند و یا با برخی بسط‌ها مست می‌شود و سرّ را کشف می‌کند. کشف سرّ، آدمی را از سلوک کم بهره یا بی‌بهره می‌سازد و گاه به کام مرگ می‌کشد. حافظ در وصف حلاج گوید:

گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند

جرمش آن بود که اسرار هویدا می‌کرد

6 - این را تنها به مناسبت در اینجا می‌آوریم، زیرا از آفات این درجه به حساب نمی‌آید. تعلّق به بدن مادّی مانع از تجرد تام لاهوتی است. در عبارت استاد در این زمینه آمده «و باید دانست که حصول تجرد به قدر استعداد امکانی است. یعنی اگر سالک در عالم لاهوت وارد شود و اگر فنا در جمیع اسماء الهی حتی فناء در اسم احد پیدا کند و اگر بقاء بعد الفناء که همان بقاء به معبود است، پیدا کند، معهذا تجرد کامل من جمیع الجهات حتی تجرد از استعداد امکانی برای او حاصل نخواهد بود، اگرچه در این حال علم او علم الهی است و با هر موجودی معیت دارد و از ماضی و مستقبل مطلع است، ولی همان علاقۀ اجمالی به تدبیر بدن مانع از حصول تجرّد تام در مافوق افق امکان خواهد شد و لذا دیده می‌شود که نسبت علقۀ روح او به بدن خود و سایر موجودات، تفاوت دارد و بعد از مرگ که به کلی بدن را رها کند و از اشتغال به تدبیر آن به تمام معنی الکلمه فارغ شود، تجرد تام لاهوتی پیدا خواهد نمود. شیخ ولی‌الله دهلوی در همعات گوید:

«این فقیر را آگاهانیده‌اند که قطع علاقۀ روح از بدن پس از پانصد سال از مرگ حاصل خواهد شد»

و محی‌الدین عربی در موارد عدیده گوید که:

«بعد از بقای به معبود نیز عین ثابت برای سالک باقی خواهد بود و این مطلب منافات با اسم اعظمِ الهی بودنِ انسان ندارد، زیرا در بین موجودات، حتی الملائکه، انسان اسم اعظم است. غایى الأمر تمام مراتب را با بدن کسب می‌کند و فقط یک مرحله از حصول تجرد تام و تمام حتی تجرد از عین ثابت و شوائب امکان پس از مرگ برای او حاصل می‌شود»(رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، ص۳۹، پاورقی ۱۹).

حقیر در مجلسی از استاد پرسیدم: اینکه ولی‌الله دهلوی گفته ۵۰۰ سال پس از مرگ، تجرّد تام لاهوتی برای انسان کامل پیدا می‌شود، سرّ عدد چیست؟

فرمودند: نمی‌دانم و سپس بعد از تأملی کوتاه فرمودند: شاید سرّش این باشد که دنیا و آخرت در حکم دو نیمه‌اند و در حکم یک روز الهی و چون روز الهی ۱۰۰۰ سال است و سالک نیمی از آن را در دنیا گذرانده است، نیم دیگر را که ۵۰۰ سال است (متناسب با عوالم مجرّده) باید بگذراند تا به تجرّد تام لاهوتی دست پیدا کند. بعد فرمودند: البته احتمال است.



منابع : 

  • سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی)، آیت‌الله علی رضائی تهرانی، صص 459 تا 461