1 - انسان نباید به امیدِ جذبۀ ابتدایی بنشیند و دست به سلوک نزند، زیرا:
اولا: تعداد مجذوبین سالک بسیار اندک است.
ثانیا: ظاهراً عمل اختیاری خاصی برای اینکه انسان مجذوب بشود و با جذبه طی طریق کند، وجود ندارد، بلکه خداوند برخی بندگانش را به خاطر جهت یا جهاتی که بر ما مخفی است، با جذبه میرباید.
ثالثا: سالکِ مجذوب از مجذوب سالک بهتر و قویتر است. مجذوب قدرت دستگیری ندارد، ولی سالکِ مجذوب پس از کمال میتواند دستگیری کند.
۲. سالک از ابتدا با جذبه راه میپیماید.
حافظ گوید:
تا که از جانب معشوق نباشد کششی
کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد
البته خیال میکند خود راه میپیماید، تا میرسد به جایی که میخواهد از «خود» بگذرد و به مقام لقا و فنا واصل گردد. اینجاست که شهوداً میفهمد و مییابد که اتحاد متحرک و محرک ممکن نیست و
«لکل متحرک محرّک غیره» (قاعدهای است مسلم که در فلسفه اثبات میشود) و لذا کار را به خدای خویش وا میگذارد.
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نـکند مدّعی، خدا بکند(دیوان حافظ)
آری:
تـو بنـدگی چو گدایان بـه شرط مزد مکن
که خواجه خود هنر بندهپروری داند(دیوان حافظ)
و خدای رحیم هم با جذبه کارِ او را یکسره میکند.
«جذبۀ من جذبات الرحمن توازی عبادۀ الثقلین» (لب اللباب، ص۱۰)؛
«یک جذبه از جذبههای پروردگار با تمامی عبادتِ جن و انس همسنگی میکند».منابع :
- سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی)، آیتالله علی رضائی تهرانی، صص487 تا 488