عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

یکی از فروع مهم بحث تمایز احاطی جامع اضداد بودن حق تعالی است.

از سوئی لازمه احاطه وجودی حق آن است که در دل هر ذره ای حاضر باشد و احکام آن موطن را بپذیرد و از سوی دیگر ، احکام و لوازم برخی مواطن با برخی دیگر متخالف و بلکه متضاد است، بنابراین وجود احاطی و مطلق خداوند می‌تواند همزمان احکام متضاد با یکدیگر با بپذیرد، یعنی آن وجود مطلق یگانه به نفس احاطه تمام اضداد را در خود جمع کرده است.

صائن الدین ترکه در تمهید القواعد چنین آورده است:

خصوصیَّه المعنى المحیط التی بها یمتاز عن سائر ما عداه، انما هی الشمول و الاحاطه، و لا شک ان هذه الخصوصیَّه انّما یقتضی ملحوقیة المعنى المحیط بسائر المفهومات، و عدم مانعیّتها- مانعیّته- مما نعتها- لشی‏ء من الخصوصیات المتقابلة المتتابعه- المتمانعه- بعضها مع بعض، على ما هو مقتضى طبیعة الاحاطة و الشمول، کما ستطّلع علیه، و هذا یناسب ما تسمعه من ائمَّه التحقیق یسمُّون الهویَّه المطلقه، مجمع الأضداد

(صائن الدین ترکه، تمهید القواعد، انتشارات حکمت و فلسفه ایران، ص 21)

ویژگی یک معنای محیط که با آن از معانی دیگر امتیاز می‌یابد همان شمول و احاطه اش است. و بی تردید این ویژگی اقتضای آن را دارد که آن عنای محیط همه مفاهیم را بپذیرد و از هیچکدام از ویژگی های متقابل و متمانع مانع نباشد، چنانچه مقتضای طبیعت احاطه و شمول چنین است... این مطلب مناسب با این سخن پیشوایان عرفان است که هویت مطلقه مجمع اضداد است.

همانگونه که پیش تر نیز اشاره شد استفاده صائن الدین ترکه از واژگانی نظیر معنا و مفهوم نبایستی رهزن خواننده شود که منظور وی از بحث احاطه تنها بحث ذهنی است. همانطور که در ادامه متن نیز مشخص است، وی این مثال را مجمع اضداد بودن هویت مطلقه متناسب می‌داند و کسی نمی تواند شک کند که هویت مطلقه در نظر تمامی عارفان و من جمله صائن الدین ترکه یک حقیقت خارجی است. بنابراین چنین تعابیری چنانچه گفتیم به سبب تنگنای مفاهیم فلسفی مشائی است که باعث می‌شود حق مطلب در بسیاری از موارد ادا نشده و حتی برخی مثال ها گمراه کننده نیز باشد.

به هر روی حق متعال جامع جمیع صفات متقابل است، هم ظاهر است و هم باطن و هم اول است و هم آخر و همین طور دیگر صفات متقابل. بنابراین گرچه عالم ماده، ظاهر و در مقابل آن عالم عقل، باطن است و هر چند برخی اشیاء مانند عقول اولیت دارند و در مقابل برخی دیگر مانند امورمادی صفت آخریت دارند، اما در برابر تمام این اوصاف متقابل متضاد ، وجود حق تعالی به نفس احاطه هم ظاهر است و هم باطن و هم اول است و هم باطن.

محی الدین ابن عربی در فصوص الحکم می‌فرماید:

قال أبو سعید الخراز: و هو وجه من وجوه الحق و لسان من ألسنته عن نفسه بأن اللَّه تعالى لا یعرف إلا بجمعه بین الأضداد فی الحکم علیه بها» (الفص الإدریسی). هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ، و هو عین ما ظهر فی حال بطونه و ما عین ما بطن‏ فی حال ظهوره.

(ابن عربی، فصوص الحکم، ص30)

خراز (ره) که وجهی از وجود حق تعالی و زبانی از زبان های اوست گفت: خداوند شناخته نمی شود مگر به ویژگی جمعش بین اضداد ، بدین گونه بر وی حکم می‌رود که او اول و آخرو ظاهرو باطن است. پس او عین آن چیزی است که در عین بطونش ظاهر است و او عین آن چیزی است که در عین ظهورش باطن است.

بی گمان بیان فوق در زمینه مجمع اضداد بودن حق متعال ، با تکیه بر ویژگی احاطه حق تعالی در مقام تفصیل و امتیاز و تعین یعنی مقام وحدت در کثرت معنا می‌یابد. در این مقام است که تعدد و تضاد امور متکثر ، موجب اتصاف وحدت به این اوصاف می‌شود ، اما می‌توان بیان دیگر یاز همین اصل در مقام کثرت در وحدت، یعنی مقام لاتعینی، اطلاق و اندماج ذات حق داشت. در این بیان تاکید می‌شود که چون ذات اطلاقی حق تعالی ، تمام کثرات را به نحو اندماجی واجد است، بنابراین باید اضداد را نیز به همین نحو در خود جمع داشته باشد. هر دو بیان در مقام خود درست هستند.

منابع :

  • یزدان پناه – سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 235 تا 237