بحث از مقصد سلوک بسیار ضروری است، زیرا هر حرکت و فعلی در انسان درپی اختیار و انتخابی است که با توجه به آگاهی از فوائد آن حرکت و فعل شکل گرفته است و تا انسان مقصد سلوک را نداند اهمیت آن برایش به خوبی روشن نمیشود و همّت لازم را به کار نمیبندد. اگرچه انسانی که به سلوک دل داد، پس از مدتی حلاوت محبّت و عشق به الله را میچشد و دیگر منصرف نخواهد شد. به تعبیر امام سجاد علیهالسلام:
«إِلَهِی مَنْ ذَا الَّذِی ذَاقَ حَلَاوَة مَحَبَّتِکَ فَرَامَ مِنْکَ بَدَلًا وَ مَنْ ذَا الَّذِی آنس [أَنِسَ] بِقُرْبِکَ فَابْتَغَی عَنْکَ حِوَلًا» ( مفاتیح الجنان، مناجات خمس عشر، مناجات المحبّین)؛
«خدای من! کیست که شیرینی محبت تو را چشید و غیر تو را به جایت برگزید و کیست که به نزدیکی تو اُنس گرفت و از تو به سوی دیگری روی گرداند؟»!
البته این خطر هست که راه را با مقصد خلط کند و پُل را منزلگاه و دریا را ساحل بپندارد و این مشکل جز با شناختن مقصد و خصوصیات آن قابل حل نیست. به عنوان مثال داستان مرحوم آیتالله سید جمال الدین گلپایگانی را در این زمینه یادآور میشویم(این داستان را پیش از این یاد کردیم، اما اینجا با هدفی دیگر و تعبیری متفاوت تکرار میکنیم):
مرحوم سید جمال الدین گلپایگانی در آغاز تحصیل علوم دینی در اصفهان بوده است (و در همین مقطع تحصیلی مدتی را با آیتالله بروجردی همدرس و همبحث بوده و این دوستی و رابطه علمی تا آخر حیات آن مرحوم ادامه داشته است، تا آنجا که ایشان احتیاطات خود را به عنوان فالاعلم به مرحوم گلپایگانی ارجاع میدادهاند) (مجله حوزه، شماره ویژه مرحوم آیتالله بروجردی). در این دوران در مسائل سلوکی با دو استاد عرفان یعنی مرحوم جهانگیرخان و مرحوم آخوند کاشی مرتبط بوده است. پس از هجرت به نجف اشرف برای ادامه تحصیل، مدتی کوتاه در تحت تربیت شخصی به نام آقا سید جواد بوده و سپس تحت تربیت مرحوم آیتالله شیخ محمدعلی نجفآبادی بوده و سپس توسط او به دایره شاگردان عارف کامل مرحوم سید احمد کربلایی پیوسته است.
ایشان به حضرت استاد فرموده بود:
«در نجف حالی به من دست داد که وجداناً و بالعیان میدیدم که همه موجودات زمینی و آسمانی از من وجود و هستی میگیرند و از طرفی من علماً میدانستم که نباید چنین باشد؛ موجِد و هستیبخش الله است و بس و باقی «نسباند و اعتبارات». به هر حال مکرّر به حرم مطهر امیرالمؤمنین صلواه الله و سلامه علیه رفتم و رفع مشکلم را طلبیدم، امّا حاجتم برآورده نشد و مشکل همانطور باقی بود. تا اینکه روزی پیاده به سوی کاظمین راه افتادم. هوا هم بسیار سرد بود. وقتی به حرم مطهر رسیدم، دیدم فرشها را جمع کردهاند. من هم با همان ظاهر غبارآلوده وارد حرم شدم و در عتبه درب محوطه ضریح مطهر سرم را روی زمینهای سرد گذاشتم و آن قدر گریستم که زمین زیر صورتم خیس شد و در همان حال بودم که حالم برگشت و با خود گفتم من کیستم؟ من چیستم؟ «مثقال ذره بل دونها». من موجود نیستم چه رسد که موجِد باشم»(این داستان را به صورت شفاهی از استاد شنیدم. نظیر این حال برای دو تن از شاگردان جناب آقا سید جمال پیش آمده بوده است. داستانش را استاد در جنگ شماره ۱۵، صص۷۸ـ۸۳، ثبت کردهاند. ر.ک: لوح فشرده مکتوبات خطّی حضرت علامه آیتالله حسینی طهرانی).
اگر مرحوم سید جمال گلپایگانی خصوصیات سرمنزل مقصود را به خوبی نمیدانست و علم نداشت که مقصد، عبودیت مطلق و فنای مطلق است، هرگز دست توسّل به ذیل با عنایتِ ائمه اطهار: برای رفع آن حال نمیزد.
منابع :
- سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی)، آیتالله علی رضائی تهرانی، صص 493 تا 495