عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

گاه گفته می‌شود:

«خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو».

این منطق غلط است. عزیزی چنین می‌خواند: «خواهی بشوی رسوا همرنگ جماعت شو». خدای متعال در قرآن مجید از طرفی دستور می‌دهد که همرنگ او که «حقّ» است بشویم:

صِبْغَه اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَه»(بقره/۱۳۸).

و از طرفی دیگر اقوامی را که به بهانهٔ تبعیت از پدران و مادران، خویشان و دوستان و یا جوّ غالب از حق روی گردانده‌اند به شدّت توبیخ می‌کند و در جایی می‌فرماید:

«أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لا یعْقِلُونَ شَیئًا وَلا یهْتَدُونَ»(بقره/۱۷۰)؛

«آیا هرچند پدرانشان چیزی را درک نمی‌کرده و به راه صواب نمی‌رفته‌اند، باز هم در خور پیروی هستند».

گاه گفته می‌شود در روایات آمده است:

«یدُ اللَّهِ مَعَ الْجَمَاعَه(نهج‌البلاغه، خطبه۱۲۷)؛

«دست خدا با جمع مردم است»

و امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود:

«الْزَمُوا السَّوَادَ الْأَعْظَم»(نهج‌البلاغه، خطبه۱۲۷)؛

«با بزرگ‌ترین جمعیت‌ها باشید».

و نیز به امام حسن علیه السلام دستور فرمود:

«إیّاک و مَوَاطِن التُّهم» (وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۳۷)؛

«از قرار گرفتن در مظانّ اتهام بپرهیز».

اینها همه، یعنی عادات آداب اجتماعی را رعایت کردن. مگر امیرمؤمنان علیه السلام به فرزندش حسین علیه السلام سفارش نکرد:

حسینٌ اذا کنت فی بلده غریباً فعاشر بآدابها(دیوان امیرالمؤمنین علیه السلام)

ای حسین! اگر در شهری غریب بودی، با آداب آن شهر معاشرت کن.

پاسخ این است که با جماعت مسلمین بودن یعنی دغدغهٔ اسلام و مسلمین داشتن و شریک بودن در غم و شادی آنان و فاصله نگرفتن از جمعه و جماعتشان و این مطلب حق است، ولی ربطی به تبعیت از عادات و آداب غلط اجتماعی ندارد و به خصوص اگر این عادات بوی حُرمت بدهد. پیشوایان دینی ما فرموده‌اند:

«لَا طَاعَه  لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیه الْخَالِقِ» (بحارالانوار، ۱۰، ص۲۲۶؛ من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۶۲۱)؛

«هیچ مخلوقی در باب معصیت خالق قابل اطاعت نیست».

معنای پرهیز از جایگاه اتهام و موضع تهمت، دفع طریقهٔ ملامتیه است.

مؤمن حق ندارد کاری کند و جایی رود که سایر مؤمنان به او بدبین گردند و عیب و نقصی را که در او نیست به او نسبت دهند. پرهیز از عادات و آداب ناشایست، پرهیز از زشتی‌ها است، نه در معرض اتهام به آنها قرار گرفتن.

فرض کنید انسان‌هایی ضعیف الایمان به گردن خود کراوات که صلیب است آویختند و آن را نشانهٔ تمدّن یا شرافت دانستند و مؤمنی قوی الایمان چنین نکرد. کدام متّهمند؟!

منظور از سفارش امام علی علیه السلام به فرزندش امام حسین علیه السلام ـ اگر نسبت این شعر به مولا صحیح باشد ـ این است که آنچه را که اَدَب است و به دین و دنیای تو ضرر نمی‌رساند، رعایت کن، نه اینکه آداب غلط اجتماعی را محترم بشمار.

کسی که مرعوب جوّ می‌شود و هرگونه عادت و فکر اجتماعی را می‌پذیرد و عمل می‌کند، «مقلّد» نامیده می‌شود و درباره‌اش گفته شده:

خلق را تقلیدشان بر باد داد

ای دو صد لعنت بر این تقلید باد(مثنوی مولوی)


منابع : 

  • سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی)، آیت‌الله علی رضائی تهرانی، صص 524 تا 526