عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

استاد می‌فرماید:

«سالک راه خدا در ابتدای سلوک خود با پای محبت گام برمی‌دارد، ولی پس از آنکه منازلی را سیر نمود و کمالی فی الجمله حاصل کرد، متوجّه خواهد شد که محبّت امری است مغایر با محبوب و لهذا سعی می‌کند که محبّت را که تا به حال وسیلهٔ سلوک و نردبان ترقی او بوده، رها کند، آن وسیله را تا اینجا مؤثر می‌داند و از اینجا به بعد مضرّ و مانع راه تشخیص می‌دهد. بنابراین از اینجا سالک فقط و فقط محبوب را در نظر داشته و او را عبادت می‌کند، به عنوان محبوبیت و بس.

ولی چون قدمی فراتر می‌گذارد و منازلی را سیر می‌کند، درمی‌یابد که این قسم عبادت نیز خالی از شائبه شرک نیست، زیرا در این عبادت خود را عاشق و محبّ و خدا را معشوق و محبوب دانسته است و خودیت با حبّ به محبوب مغایرت دارد، لهذا از اینجا سعی می‌کند که حبّ و عشق محبوب را فراموش کند تا به کلّی از تغایر و کثرت گذشته قدم خود را در عالم وحدت بنهد و در این موقع نیت از سالک منتفی می‌گردد، زیرا دیگر شخصیت و خودیتی در میان نیست تا نیت از او صادر شود. تا قبل از این مرحله سالک طالب شهود و مکاشفه بود، ولی در این مقام به کلّی تمام آن اغراض را به خاک نسیان می‌سپارد، چون دیگر اراده و نیتی نیست تا مراد و منویی را در نظر بگیرد. در این حال چشم و دل سالک از دیدن و ندیدن و رسیدن و نرسیدن و دانستن و ندانستن و ردّ و قبول پوشیده خواهد شد. از حافظ شیرازی است:

با خرابات‌نشینان ز کرامات ملاف

هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد

از بایزید بسطامی نقل است که گفت روز اول دنیا را ترک کردم و روز دوم عقبی را ترک کردم و روز سوم از ماسوی الله گذشتم و روز چهارم پرسیدند: ماترید؟(چه می‌خواهی؟) گفتم: أرید أن لا أرید (می‌خواهم که نخواهم).

این اشاره به همان مطلبی است که بعضی در تعیین منازل اربعه گویند: اول ترک دنیا، دوم ترک عقبی، سوم ترک مولی و چهارم ترک ترک. فتدبّر(دقت کن)(در بحث منازل سفر، بر این رأی نقدی ذکر کردیم).

و مراد از قطع طمع در نزد سالکین عبارت از این مرحله است که بسیار عظیم و کریوه‌ای مشکل است و عبور از آن صعب و دشوار و به این آسانی‌ها دست ندهد، چه سالک پس از تأمل و دقّت فراوان باز می‌یابد که در تمام مراحل سیر در این مرحله خالی از قصد و نیت نبوده است، بلکه غایت و مقصودی را در سویدای دل خود منظور داشته است، اگرچه آن غایت عبور از مراحل ضعف و نقص و وصول به کمال و کمالات باشد و اگر سالک با وسیله و آلت تجرید ذهن و خاطر بکوشد و بارها به خود فشار آورد تا بخواهد از این عقبه عبور کند و خود را از این معانی و مقصودها عاری و مجرد کند، هیچ نتیجه‌ای عاید او نخواهد شد، چه نفس این تجرید مستلزم عدم تجرید است، به علت آنکه لابدّ این تجرید را سالک به داعیه غایتی به جا می‌آورد و خود این داعیه و نظر به غایت، نشانه و علامت عدم تجرید است.

روزی با استاد خود مرحوم حاج میرزا علی آقا قاضی; این راز را در میان نهادم و استفسار و التماس چاره‌ای نمودم، فرمود: به وسیلهٔ اتخاذ طریقهٔ احراق می‌توان این مسئله را حل نموده و این معضله را گشود و آن بدین طریق است که باید سالک به حقیقت ادراک کند که خداوند وجود او را وجودی طمّاع قرار داده است و هرچه بخواهد قطع طمع کند، چون سرشت او با طمع است؛ لذا منتج نتیجه‌ای نخواهد شد و قطع طمع از او ناچار مستلزم طمع دیگری است و به داعیهٔ طمعی بالاتر و عالی‌تر از آن مرحله دانی قطع طمع نموده است. بنابراین چون عاجز شد از قطع طمع و خود را زبون یافت، طبعاً امر خود را به خدا سپرده و از نیت قطع طمع دست برمی‌دارد. این عجز و بیچارگی ریشهٔ طمع را از نهاد او سوزانیده و او را پاک و پاکیزه می‌گرداند. البته باید دانست که ادراک این معنی نظری نیست و با نظر هم نتیجه نمی‌دهد، بلکه ادراک واقعی آن احتیاج به ذوق و پیدایش حال دارد. اگر کسی یک مرتبه این معنی را ذوقاً ادراک کند، خواهد فهمید که ادراک تمام لذّات دنیا و ما فیها برابری با این حقیقت نمی‌کند و علت اینکه این طریقه را احراق نامند، برای آن است که یک‌باره خرمن هستی‌ها و نیت‌ها و غصّه‌ها و مشکلات را می‌سوزاند و از ریشه و بن قطع می‌کند و اثری از آن در وجود سالک باقی نمی‌گذارد.

در قرآن کریم در مواردی از طریقهٔ احراقیه استفاده شده است. اگر کسی برای وصول به مقصود از این طریقه استفاده کند و در این راه مشی نماید، راهی را که باید چندین سال طی کند، در مدّت قلیلی خواهد پیمود. ... 

ادراک اینکه خداوند انسان را از اوّل طمّاع قرار داده است، مثل ادراک این می‌ماند که غنی علی الاطلاق (بی نیاز مطلق) بنده را از اوّل فقیر آفریده و سرشت او را با فقر خمیر کرده است، لهذا اثبات فقر و اثبات سؤال که لازمه‌ی فقر است احتیاج به دلیل ندارد، کسی به فقیر نمی‌تواند ایراد کند که چرا سؤال می‌کنی، زیرا فرض فقر سؤال و گدایی است. بنابراین سالک راه خدا نیز اگر در حین سیر و حرکت طمع ورزد، باید متوجّه باشد که خداوند خمیره‌ی هستی او را از اوّل با طمع سرشته است و به هیچ عنوانی نمی‌تواند دندان طمع را بکشد و دست از طمع خود بشوید و از طرف دیگر چون فنا در ذات احدیت که بر اساس عبادت احرار پایه‌گذاری شده با طمع و نیت سازگار نیست، بنابراین بی‌چاره شده و حال اضطرار و بی‌چارگی عجیبی پیدا می‌کند که همان حال، او را از خودی او که مستلزم طمع است، عبور می‌دهد و پس از عبور از این مرحله دیگر انیت و خودیتی نیست که مستلزم طمع باشد. فافهم و تأمل جیداً (لب اللباب، ص۱۲۶ـ۱۳۲. با اندک تلخیص. عبارات داخل پرانتز از ماست) (خوب دقت کن و بفهم).




منابع : 

  • سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی)، آیت‌الله علی رضائی تهرانی، صص 531 تا 535