بر اساس وحدت شخصیه وجود، شرور چگونه توجیهپذیرند؟ اگر بپذیریم خداوند متعالی در دل همه اشیا حاضر است، باید در دل شرور نیز حاضر باشد. در این صورت چگونه ممکن است هم حق در دل آن موجود باشد و هم شر باشد؟! البته باید به این نکته توجه داشت که اشکال مزبور فقط بر عرفا وارد نیست، بلکه همة موحدان دچار چنین اشکالی هستند و باید پاسخی بیابند.
در نظریة توحیدی، حتی در نگاه فلسفی و کلامی، خالق همة عالم حقتعالی است و حتی شرور را هم خداوند آفریده است. اکنون چگونه میشود که خدای متعالی که حکیم و رحیم و رحمان و قادر است، شرور را بیافریند؟ ممکن است بگویند این اشکال در عرفان بیشتر به چشم میخورد؛ زیرا بر اساس نظام عرفانی، حقتعالی متن وجودی شرور را فرا گرفته است.
دربارة این موضوع در میان اهل معرفت چهار منظر وجود دارد، که بنابر دو منظر، همة عالم خیر محض است و اساساً شری وجود ندارد، و بر پایة دو منظر دیگر، شرّ در مقابل خیر معنا مییابد لکن با وحدت شخصیه وجود منافاتی ندارد.
اما دو منظر اول عبارتاند از: از نظر استناد اشیای عالم به حقتعالی و اینکه ذات حق در دل همة اشیا حضور دارد، هیچ شرّی وجود ندارد. همة عالم، و ذره ذرة آن، خیر و زیبایی و حسن محض است: الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ.(سجده/۷) از آن منظر که اشیا مظاهر خدا و محلهای تجلی او هستند، جز زیبایی دیده نمیشود. از همین رو، وقتی ابنزیاد پس از وقایع عاشورا به حضرت زینب کبری سلام الله علیها میگوید: دیدی که خدا با برادر و فرزندان و یاران برادرت چه کرد؟ حضرت با بیانی بسیار کوبنده و عمیق که از ژرفای معرفت ایشان حکایت دارد، فرمودند: ما رأیتُ الاّ جمیلاً(ابناثیر، الکامل، ج۴، ص۸۲) یعنی همة رخدادهای کربلا، حتی تشنگی کودکان و ریخته شدن خون یاران حسین علیه السلام و بنیهاشم و فرزندان خود زینب کبری سلام الله علیها و حتی به خاک افتادن و زیر سم ستوران رفتن اباعبدالله علیه السلام ، همه فقط زیبایی است؛ از دیدگاه اهل معرفت، مجموعة نظام هستی، آنگاه که یک مجموعه درنظر گرفته شود، و اجزای آن در ارتباط با همدیگر سنجیده شوند، خیر محض است و هیچ شری وجود ندارد. از این منظر، نظام هستی نظام احسن است و هیچ نقص و عیب و زشتی و شری در آن دیده نمیشود: فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِن فُطُورٍ ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ.( ملک/4) از این دو دیدگاه، عارف جز خیر و زیبایی نمیبیند.
اما از دو منظر دیگر عارف، نیز وجود شرور را در مقابل خیرات میپذیرد، اما این معنا اشکالی ایجاد نمیکند، بلکه بر اساس نظام احسن باید چنین باشد. این دو دیدگاه بدین قرارند:
عارف با آنکه به وحدت شخصیه وجود باور دارد و تشکیک در وجود را نمیپذیرد، تشکیک در ظهور را که تشکیک خاصالخاصی است میپذیرند. پذیرش تشکیک در ظهور، خودبهخود به معنای پذیرش تفاضل وجوه و اختلاف مراتب در مظهریت حقتعالی است. در دل این تشکیک و تفاضل وجوه، خیر و شر شکل میگیرد؛ زیرا گرچه جبرئیل و شیطان هر دو مظهر خداوندند، اما این کجا و آن کجا؟! و گرچه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ابوجهل هر دو ظهور حق هستند، اما این کجا و آن کجا؟! و گرچه هادی و مضل هر دو اسمهای خدایند، اما این کجا و آن کجا؟! شیطان و ابوجهل و اسم مضل گرچه مظهر الهیاند و از این منظر زیبا و نیکویند و در نظام احسن باید باشند و بسیار عالی و درستاند، در مقایسه با مظاهر برتر، مفهوم شرّ و زشتی از آنها انتزاع میشود؛ شرایع و ادیان الهی بر اساس دیدگاه تکوینی، که در بند پیشین بر اساس تفاضل وجوه مطرح شده است، شکل گرفتهاند؛ زیرا کسی میتواند به نحو نهایی تفاضل وجوه اشیا را بهدرستی تشخیص دهد که به مقام بقای بعد از فنا رسیده باشد، و انبیای الهی در رأس کسانی هستند که به این مقام دست یافتهاند. بر این اساس، از نگاه اهل معرفت، خیر و شر در اوامر و نواهی تشریعی انبیا معنا مییابد.
بنابراین وجود شرور، هم از نگاه تکوینی بر اساس تفاضل وجوه، و هم از نگاه تشریعی، که آن هم سرانجام به حقیقت تکوینی برمیگردد، پذیرفته شده است، و انسانها هم بر پایة تشریع و هم بر اساس تکوین باید از شرور بگریزند و همواره درصدد کسب وجوه برتر و خیرات و صالحاتی باشند که شرایع به آنها دعوت میکنند. اما با این همه نباید شرور را در مقابل خداوند متعالی قرار داد، و گرچه هرگز خداوند بر اساس نظام تشریعی به گناه و معصیت و زشتی امر نمیکند، از نظر تکوینی همة عالم، و حتی گناه و معصیت نیز از مشیت الهی بیرون نیست.
کلینی رحمه الله علیه در کافی حدیثی از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که دقت و تأمل بسیار میطلبد: من زعم انّ الله یأمر بالسوء والفحشاء فقد کذب علی الله ومن زعم أنّ الخیر والشرّ بغیر مشیه الله فقد أخرج الله من سلطانه ومن زعم أنّ المعاصی بغیر قوّه الله فقد کذب على الله أدخله النار. (اصول کافی، ج۱، باب الجبر والقدر والامر بین الامرین، ح ۶، ص۱۵۸)
منابع :
- یزدان پناه – سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 266 تا 269