عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

همة فقهای شیعه; در هر عمل عبادی نیّت را شرط می‌دانند. آنان نیّت را به «قصد قربت» یا «قصد امتثال امر» تفسیر می‌کنند و آنگاه به تعیین مصادیق قصد قربت یا قصد امتثال امر می‌پردازند:

شهید اول در کتاب قواعد گوید:

غایت وهدف در عبادات چند گونه قابل تصوّر است:

1 ریاء.

2 - قصد ثواب یا رهایی از عقاب یا هر دو.

3 - قصد شکر نعمت‌های الهی و جلب ازدیاد آنها.

4 - عبادت از روی حیا و شرم از خدا.

5 - عبادت به‌خاطر محبت به خدا.

6 - عبادت به‌خاطر تعظیم خدا و فرمان‌برداری از او.

7 - عبادت به‌خاطر موافقت اراده و امر الهی.

8 - عبادت به‌خاطر اینکه خدا اهل و شایستة عبادت است. 

 گونة هشتم به اجماع فقهاء صحیح است و همین بالاترین مراتب اخلاص است. همان‌طور که گونه نخست که قصد ریا است، به اجماع مایة بطلان عبادت است و اما گونه‌های دوم و سوم و چهارم یعنی «قصد ثواب یا رهایی از عقاب یا هر دو» یا «شکر» یا «حیا»؛ فقهای شیعه حکم به بطلان عبادت در این صُور کرده‌اند و اما گونه‌های پنجم و ششم و هفتم یعنی «قصد محبت» یا «تعظیم و فرمانبرداری» یا «موافقت ارادة حق»، ظاهراً مجزی است و عبادت صحیح است، زیرا غایت و غرض اجمالاً در این صور خداوند است. البته اگر قصد، اطاعتِ امر الهی باشد، ولی باعثِ بر عبادت (از باب داعی بر داعی) شکر یا حیا یا ثواب و عقاب باشد، ایرادی ندارد(بحارالانوار، ج۷۲، ص۲۷۸).

مرحوم آیة الله سید محمد کاظم یزدی

چنین نگاشته:

نیت یعنی قصد انجام کاری به عنوان امتثال و قربت و در نیت انگیزة قلبی کافی است و خطور دادن به ذهن و تلفّظ شرط نیست. البته اهداف امتثال، دارای درجاتی است:

1 - قصد امتثال امر خدا به خاطر اینکه او شایستة عبادت است و این برترین نوع است. و این همان است که علی۷ بدان اشارت کرده‌:‌ «خدایا تو را از ترس آتشت نپرستیدم ... و چون شایسته‌ پرستشی تو را پرستیدم».

2 - قصد شکر نعمت‌های بی‌پایان خداوند.

3 - قصد تحصیل رضایت الهی و فرار از خشم او.

4 - قصد حصول قرب به پروردگار.

5 - قصد ثواب و یا رفع عقاب به این صورت که انگیزة او از امتثال امر الهی امید ثواب یا رهایی از عقاب او باشد. اما اگر قصدش ثواب و عقاب به صورت معاوضه باشد، صحّت عبادت مشکل به نظر می‌رسد (عروى الوثقی، کتاب الصلاة، فصل نیّت).



منابع : 

  • سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی)، آیت‌الله علی رضائی تهرانی، صص 581 تا 582