عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

بحث طولانی شد و نتیجة آن اگرچه روشن است، ولی شاید تصریح به آن لازم باشد. جهان‌بینی، اعتقاد و نیت و انگیزة عابد و زاهدی که سالک و عارف نیستند، کوتاه است و در نتیجه به مقام کمال که لقا و معرفت الهی است و ثمرة فنا و بقای بالله است، نمی‌رسند. حداکثر دوزخی نیستند و بهشتی‌اند. جهان‌بینی، اعتقادات و انگیزة سالک به برکت ارادت به انسان کامل واقعیات جهان هستی است. او به دنبال خداست و هرچه جز او را کوچک می‌شمرد.

«عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِم»(نهج‌البلاغه، خطبه۱۹۳)؛ «آفرینندة جهان در جانشان بزرگ جلوه کرد، در نتیجه هرچه جز او در چشمشان کوچک آمد».

و اما عارف:

در مقام فنا، خود را فاقد است، چه رسد به نیت و انگیزه و در مقام بقا به اعتبار اسمی که تحت تجلّی او است، نیتش تفاوت می‌پذیرد. 

راه عرفان راه عرفان است، نه راه زهد و عبادت برده‌وار یا تاجرانه. شخصیت‌های فراوانی در طول تاریخ اسلام بوده‌اند که در فهرست زاهدان یا عابدان‌اند، نه در زمرة عارفان. از اهل یمین‌اند و نه از مقرّبین. اینان نباید سالک و یا عارف معرفی شوند. به یاد دارم که استاد هرگاه می‌خواست نسبت به بعضی از مؤمنان تعریف بلندی داشته باشد، می‌فرمود: «گویا سالک بود»(مثلاً این تعبیر را از ایشان دربارة استاد پدرشان، حضرت آیت‌الله میرزا محمدتقی شیرازی (شیرازیِ دوم) شنیدم).



منابع : 

  • سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی)، آیت‌الله علی رضائی تهرانی، صص 610 تا 611