عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

1 - آموختن برخی از علوم غریبه از دیدگاه فقهای امامیه حرام است، مانند فراگرفتن سحر و یا احضار ارواح. این بحث را فقها به مناسبت در مبحث «مکاسب محرمه» ذکر کرده‌اند. البته عناوین ثانوی در همه جا کاربرد دارد و از این‌رو گفته‌اند اگر روزی در جامعه‌ای سحر رواج پیدا کرد و بعضی بی‌دینان با این حربة پوسیده به تضعیف دین پرداختند، گروهی باید سحر را بیاموزند تا بتوانند با آنان مقابله کنند، ولی این‌گونه موارد نادر است و النادر کالمعدوم.

2 - در میان کسانی که به سیر و سلوک مشتهرند، گاه آگاهی و حتی استعمال و بکارگیری برخی از این علوم دیده شده است، همانند شیخ بهایی، حاج شیخ حسنعلی اصفهانی، علامه طباطبایی و ...، ولی چون می‌دانیم اینان فوق حدّ عدالتند و از کبیره بلکه از اصرار بر صغایر اجتناب دارند، باید بگوییم از علوم غریبة محرّمه پرهیز داشته‌اند. یا به فتوای خود برخی از این علوم را مانند رمل یا کیمیا حرام نمی‌دانسته‌اند و یا به خاطر دفع مدعیان آن را فراگرفته بودند و جز در مواردی که صلاح می‌نموده است، به کار نمی‌بردند.

آنچه گفته شد به معنای تصحیح عملکرد آنان نیست، بلکه توجیهی بود برای آنچه واقع شده است، وگرنه حق همان‌طور که بسیاری از عرفا مانند استاد تصریح کرده‌اند، این است که این علوم پایین‌تر از شأن آدمی است و اگر انسان طریق انسانیت را در پیش بگیرد، خودبه‌خود این دانش‌ها و بلکه برتر و بالاتر از آنها به او ارزانی می‌گردد. حیف عمر آدمی است که صرف علوم غریبه ـ اگرچه بخش حلال آنها ـ شود و لذا به نظر می‌رسد همه یا بیشتر بزرگان که عرفان و این علوم را داشته‌اند، قبل از پرداختن به سلوک به آن علوم پرداخته بوده‌اند.

3 - این علوم گاه خطرناک هم جلوه می‌کند. مثلاً اگر کسی در راه تسخیر جنّیان موفق نشود، خود مسخّر آنان می‌گردد و بیچاره می‌شود(استاد آیت‌الله سید عزالدین زنجانی می‌فرمود: علّت فوت فقیه نامدار مرحوم آیت‌الله حاج ملاقربان‌علی زنجانی همین بود، اگرچه به خاطر شرایط سیاسی آن روز و مخالفت جانانة ایشان با جریان مشروطیت در ایران و با شخص یپرم نامسلمان این فوت به گردن دیگران افتاد، ولی حق همان است که ذکر شد).

4 - عارف کامل مرحوم آیت‌الله حاج شیخ محمدجواد انصاری همدانی می‌فرموده است:

«هر کس با جنّیان سروکار داشته باشد، اگرچه با مؤمنین آنها، بدبخت می‌شود و کافر از دنیا می‌رود».(و در این زمینه داستانی را چنین نقل می‌کردند: «دوستی داشتم در قم که به این وادی افتاد. پس از چندی ماه رمضان به دیدنش رفتم و دیدم روزه می‌خورد. پرسیدم چرا روزه نمی‌گیری؟ گفت: روزه به حال من فایده ندارد. پرسیدم چرا؟ گفت: من پس از تسخیر جنّیان آنها را مأمور کردم بعضی دختران را در شب عروسی‌شان دزدیدند و من پردة بکارت آنها را برداشتم. با چنین کارهایی آیا امید نجات دارم؟!».)

ایشان می‌فرمودند:

من دو طایفه از جنیان را که یک طایفه مؤمن و یک طایفه کافر بودند، تسخیر کردم و هر کدام را فقط یک بار برای امتحان احضار کردم و دیگر هرگز احضارشان نکردم و نخواهم کرد(این مطالب را از شاگرد ایشان مرحوم حاج محمدحسن بیاتی شنیدم. ر.ک: سفرنامه همدان، شهر عشق و عرفان، نوشتة صاحب این قلم).

البته سخن مرحوم انصاری مصداق «ما من عام الا و قد خصّ»؛ «هیچ مطلب کلّی بی‌تخصیص و استثنا وجود ندارد» است. مسلّماً بزرگانی بوده‌اند که با جنّیان در ارتباط بوده‌اند و در اوج ایمان به سر برده تا از دنیا رفته‌اند، نمونة آشکار آن، مرحوم شیخ حسنعلی اصفهانی است که هنوز قبرش مایة برکات و کرامات است.

5 - نکتة اصلی در این است که این علوم ممکن است در برخی آثار، با آثار برخی مراحل سلوکی اشتراکاتی داشته باشد، مثلاً سالکی که بر اثر سلوک به مثال و ملکوت اشیاء راه یافته، اِخبار از غیب دارد و مرتاضی هم که با جنّ یا روح گاو مرتبط است، اخبار از غیب دارد. پس نمی‌توان با صرف رؤیت این آثار که ممکن است مشترک باشد، به عارف و یا سالک بودن صاحبش حکم کرد. برای شناخت انسان کامل و سالک راه دیگری وجود دارد. حقیر در حدّ خود بسیار دیده‌ام که بعضی گرفتار شیاطینی شده‌اند، زیرا از این نکتة مهم غفلت ورزیده‌اند. مرحوم علامه طباطبایی بر این بخش از کتاب سیر و سلوک منسوب به علامه بحر‌العلوم بسیار تأکید می‌ورزید:

«و اما استاد عام شناخته نمی‌شود، مگر به مصاحبت او در خلأ و ملأ و معاشرت باطنیه و ملاحظة تمامیّت ایمان جوارح و نفس او و زینهار به ظهور خوارق عادات و بیان دقائق و نکات و اظهار خفایای آفاقیّه و خبایای انفسیّه و تبدّل بعضی از حالات خود به متابعت او فریفته نباید شد. چه اشراف بر خواطر و اطّلاع بر دقائق و عبور بر ماء و نار و طیّ زمین و هوا و استحضار از آینده و امثال اینها در مرتبة «مکاشفة روحیّه» حاصل می‌شود و از این مرحله تا سرمنزل مقصود راه بی‌نهایت است و بسی منازل و مراحل است و بسی راهروان این مرحله را طی کرده و از آن پس از راه افتاده و به وادی دزدان و ابالسه داخل گشته و از این راه بسی کفّار را اقتدا و بر بسیاری از امور حاصل بلکه از تجلیّات صفاتیه نیز پی به وصول صاحبش به منزل نتوان برد و آن چه مخصوص واصلین است «تجلیّات ذاتیه» است و آن نیز قسم ربّانیه‌اش، نه روحانیّه».

در این عبارت نه تنها از ارادت به صاحبان ریاضت‌های باطل نهی شده، بلکه حتی از ارادت به انسان ناکاملی که به مقام تجلیات صفاتی رسیده منع شده است و اگر انسان به کامل دست نیافت، تفصیلی در مسأله هست که در بحث «راهنمای سفر» گذشت.

6 - البته اشتراک در آثار در ریاضت‌های باطل و علوم غریبه با راه سلوک الی الله تا مراحلی است و پس از آن دست غیر سالکان کوتاه است، ولی این به معنای جواز ارادت به انسان ناکامل نیست.

7 - عارفان و سالکان راستین به کرامات وقعی نمی‌نهند و به آن دل نمی‌بندند و می‌دانند که دل بستن همان و توقّف همان. آن هم توقّف در قبر و لذا از اظهار آن جز در موارد ضرورت و مصلحت گریزانند و سخنشان این است: «الکرامات حیض الرجال»؛ «کرامات در حکم حیض مردان خداست».

8 - فرق اساسی صاحبان ریاضت‌های باطل با انبیا و اولیا ‌در این است که اگرچه هر دو گروه دارای قوّت نفس و ارادة مؤثرند، اما در دو طریق رهسپارند. گروه نخست در راه «تقویت نفس» گام برمی‌دارند و گروه دوم در راه «فنای نفس» پیشگامند. این کجا و آن کجا؟ میان راهِ آتش زدن بر خودیّت آن هم آتشی که در پی‌اش باد است:

روی بنما و وجود خودم از یاد ببر

خرمن سوختگان را همه گو باد ببر(دیوان حافظ)

با راه اثبات و تقویت انانیت، هیچ نسبتی نیست.

مرحوم آیت‌الله انصاری و استاد می‌فرمودند:

«تفاوت تصوّف منحرف با عرفان در این است که آنان خودآگاه یا ناخودآگاه در صدد تقویت نفس‌اند و عارفان در صدد فنای نفس در پیشگاه حضرت حق».

9 - در زندگی‌نامة بعضی از عارفان می‌خوانیم که به مرتاض‌هایی برخورده‌اند و آنان می‌خواسته‌اند و گاه اصرار می‌ورزیده‌اند که به عارفان دانش کیمیا تعلیم دهند و عارفان به شدّت امتناع ورزیده‌اند و زبان حال یا قالشان این بوده است که کیمیا آن است که مس وجود را طلا کند، نه اینکه فلزی را به فلزی تبدیل کند تا ارزشش افزایش یابد و با آن متاع دنیا تحصیل گردد. از کسانی که مورد این امتحان قرار گرفته‌اند و اینک به خاطر دارم اینانند: مرحوم سید احمد کربلایی، مرحوم قاضی و مرحوم علامه طهرانی. 

سرّ مطلب همان است که قبلاً گفته شد. این علوم پایین‌تر از شأن آدمی است و باید آنها به سراغ آدمی بیایند، نه اینکه انسان به دنبال آنها برود.



منابع : 

  • سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی)، آیت‌الله علی رضائی تهرانی، صص 621 تا 625