از عبارات نقل شده، به روشنی به دست میآید که راه صحیح عرفان مغایر با راه تصوف منحرف است و متصوفه، بهخصوص از قرن نهم به بعد، گرفتار آدابی ساختگی و بعضاً خلاف شریعت شدند، ولی از طرفی دیگر عارفانی بوده و هستند که هیچ ارتباطی در افکار و رفتار با صوفیان نداشته، بلکه آنان را تخطئه میکردهاند، ولی در اوج عرفان و سلوک سیر کردهاند و فقه و عرفان را چون شیر و شکر ممزوج ساخته و غذای جان ساختهاند. اینجاست که باید گفت:
نه هر که چهره بـر افروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هرکه طرفِ کُلَه کج نهاد و تند نشست
کـلاهداری و آیین سـروری داند
هـزار نکتـة بـاریکتـر ز مـو اینجاست
نه هر کـه سر بتراشد قلندری داند (دیوان حافظ)منابع :
- سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی)، آیتالله علی رضائی تهرانی، ص 628