مؤمنین سالک که راه خدا را یافتهاند، ولی هنوز به کمال نرسیدهاند، بیشترین رهزنان را در کمین دارند. رهزن سفر الی الله در سفر اوّل که سالک هنوز به حرم امن الهی نرسیده است، شیطان است. شیاطین انسی و جنّی برای هیچ کس به مانند سالک راه خدا دام پهن نمیکنند. پیش از این گفتیم که در برخی منازل و مراحل سفر، ابلیس لعین خود به جنگ سالک میآید و اغوایش را وجهة همّت خود میسازد. البته شیطان فرستنده است و نفس امّاره آدمی گیرنده است.
در این جا پرسشی به ذهن میآید و آن اینکه:
اگر گیرندة امواج شیطانی در وجود آدمی نفس اماره است و سالک پیش از فنا از نفس اماره و لوّامه میگذرد، چگونه شیطان با او ارتباط برقرار مینماید. مگر گیرندة خاموش میتواند با فرستنده ارتباط برقرار کند؟
پاسخ این است:
ابزار کار شیطان برای انسانهای عادی نفس اماره است ولی برای سالک پیشرفته، خود نفس ابزار است. رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْک» (بحارالانوار، ج۶۷، ص۶۴)؛ «دشمنترین دشمنان تو نفس توست»
و شاید بتوان گفت نفس تا هست، امّارة به سوء است و فقط وقتی امر به سوء نمیکند که نباشد. آری، نفس گرگی است که توبهاش مرگ است. ظاهر آیة شریفه در داستان حضرت یوسف هم همین است. یوسف فرمود:
«وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی»(یوسف/ ۵۳)؛ «و من نفس خود را تبرئه نمیکنم، چرا که نفس قطعاً به بدی امر میکند، مگر کسی را که خدا رحم کند».
یوسف علیه السلام میفرماید:
نفس، و نه درجهای یا نوعی از نفس، به سوء و بدی فرمان میدهد.
نهایت نکته اینجاست که «سوءها» در مورد افراد گوناگون متفاوت است. مگر نه این است که «حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَیِّئَاتُ الْمُقَرَّبِین»؛ «خوبیهای نیکان برای مقربان کامل، بدی است». پس سوُء کلِّ شَخْص بِحَسَبِه، چه اینکه شیطان کل شخص و حساب کل شخص بحسبه. مطابق پارهای روایات، در روز قیامت نسبت به خوش ذهنها و عالمان در حسابرسی دقّت بیشتری اعمال میشود. بوعلی سینا را با یک روستایی بیسواد، یکسان حساب نمیرسند.
باری، تا نفس هست، مشکل هست به تعبیر شاعر تازی زبان:
«وجودک ذنبٌ لایقاس به ذنبٌ»(رسالة سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، ص۹۶، پاورقی۷۷، به نقل از ریحانى الأدب، ج۱، ص۴۳۳)؛ «هستی تو گناهی است که با هیچ گناهی قابل سنجش نیست».
شاعر پارسی سرا هم گفت:
تا یک سر موی از تو هستی باقی است
آئین دکان خودپرستی باقی است
گفتی بت پندار شکستم رستم
این بت که زپندار برستم باقی است(سعدی)
به تعبیر مولوی:
نفس اژدرهاست او کی مرده است
از غم بیآلتی افسرده است
پس تا نفس هست، شیطان دستبردار نیست.
رفیق شفیق و فاضل ارجمند آقای عبدالرسول عبودیت حفظه الله از قول حکیم متأله، مطهری ثانی (این تعبیر از مقام معظم رهبری، حضرت آیتالله خامنهای، مدّظله، دربارة ایشان است)، عالم ربّانی، حضرت آیتالله حاج شیخ محمدتقی مصباح یزدی ـ دام ظله ـ نقل کردند:
«طلبهای بیست و یک ساله بودم که خدمت مرحوم آیتالله انصاری همدانی رسیدم و میدانستم ایشان انسان بزرگی است. به ایشان عرضه داشتم در من چه عیبی میبینید؟ ایشان با خنده فرمود: «شاگردی کتابی نوشت و خدمت استاد برد و گفت لطفاً روی غلطهایش انگشت بگذارید. استاد انگشت خود را روی کتاب نهاد که یعنی همهاش غلط است. حالا عزیزم تا نفس هست، عیب و اشکال هم هست». پرسیدم من نفس دارم؟ با خنده فرمود: بله داری ...» .
باری، از شیطان جنّی که بگذریم به شیاطین انسی میرسیم. همانها که گویا کاری جز راهزنی راه خدا ندارند. اینها خود چند گروهاند:
1 - انسانهایی که بر اثر آموزههای غلط و خطا با سلوک و عرفان سر ناسازگاری دارند.
2 - انسانهای شکستخورده در مسیر سلوک که به راه خدا بدبین شدهاند.
3 - مدعیان دروغین دستگیری که اصلاً اهل راه خدا و سیر و سلوک نبودهاند و در پی مطامع نفسانی خویشاند.
4 - سالکان ناکاملی که بدون اجازة انسانی کامل دستگیری میکنند. استاد میفرمود: سالک نوپا مانند شکوفة گل است که اگر به دست باغبانی حاذق تربیت شود، میشکفد و عطر و بویش همه را سرمست میکند و اگر نَفس و نَفَس خبیثی به آن خورد، پژمرده میگردد و دیگر هرگز شکوفا نمیشود.
منابع :
- سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی)، آیتالله علی رضائی تهرانی، صص 635 تا 638