پیش از برشماری آفات سلوکی تذکر نکاتی سودمند به نظر میرسد:
1 - مقصود از آفات سلوک، موانع شروع در سلوک نیست، بلکه موانع پیشرفت و رشد در سلوک است. البته از نگاهی دیگر آنچه مانع شروع در سلوک است، خود آفت است، اما آفت سلوک نیست، بلکه آفت مطلق تکامل و رشد آدمی است. سرّ افتراق این بحث از بحث «موانع شروع سلوک» که قبلا گذشت، همین است.
2 - سلوک دو نوع آفت دارد:
آفاتی کلّی که اختصاص به درجة خاصی از سلوک ندارد و آفاتی که مربوط به درجات سلوکی است.
در این بخش عمدة نظر ما بر نوع اول از آفات است. در بحث منازل سفر، آنجا که نظر خود را آوردیم، اجمالاً برخی آفات درجات سلوک را یاد آور شدیم.
3 - هرچه درجة سلوکی بالاتر و سالک پیشرفتهتر باشد، آفت مربوط به آن درجه ظریفتر و پیچیدهتر و درمانش مشکلتر است.
4 - هرچه سرعت سیر سالک بیشتر باشد، احتمال آفتزدگی سلوکش بیشتر است و کنترلش مشکلتر است. استاد میفرمودند:
«اعتدال در همة امور خوب است، حتی در سیر الی الله. بیشتر کسانی که سرعت سیر غیر عادی داشتهاند، سلوکشان به آفت خورده است و از سیر باز ماندهاند».
و از اینرو به اهل سلوک سفارش میکردند، «همه چیز را به فرزندانتان نگویید، زیرا تحمّل ندارند و قهراً نمیکِشند و میسوزند».
از مرحوم عارف کامل آیتالحق حاج سید احمد کربلایی نقل شده است:
«ما در خدمت استادمان مرحوم ملاحسینقلی همدانی بودیم و شبانهروز از محضرش بهره میبردیم تا اینکه آقا شیخ محمد بهاری به جمع ما پیوست و از ارادتمندان استاد شد. و چندی نگذشت که شیخ، آخوند ملاحسینقلی را از ما دزدید»(این مطلب را مکرر از اساتیدم و از آن جمله حضرت استاد شنیدهام).
میدانیم که مرحوم بهاری راه خدا را ۷ ساله طی کرده است و این مدت چنانکه در بخش «مدت سفر» گذشت، بسیار کوتاه و کمنظیر است. حدس من این است که به خاطر این سرعت سیر فوقالعاده، مرحوم ملاحسینقلی مجبور بوده که وقت فراوانی را صرف او کند که از آفات و آسیبهای احتمالی راه در امان بماند.
این پرسش به ذهن خطور میکند که اگر سرعت سیر بالا و زیاد در سلوک مطلوب نیست، اینگونه جملات از معصومین: چگونه توجیه میشود؟
« ... حتی أسرَحَ الیک فی میادینِ السابقین و اُسرعَ الیک فی البارزین»(مفاتیح الجنان، دعای کمیل).
علی علیهالسلام در این جمله از خداوند شتاب به سوی خدا را طلب کرده است.
و یا حضرت موسی در جواب سؤال الهی «وَمَا أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یَا مُوسَی»(طه/۸۳)؛ «چه باعث شد زودتر از قومت بشتابی».
فرمود: «وَعَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَی»(طه/۸4)؛ «برای خشنودی تو ای پروردگار به سویت شتافتم».
پاسخ این است:
علی علیهالسلام میفرماید: «اُسرع الیک» یعنی به سوی تو بشتابم و موسی گفت: «عجلت الیک» یعنی به سوی تو شتافتم. سلوکی که به سوی خداست، سرعتش همراه با اعتدال است و اگر همراه با اعتدال نباشد، معمولاً به سوی الله نیست بلکه به سمت «آفت» است. شاهد مطلب این است که وقتی مولای اهل عرفان امیرمؤمنان صلواه الله علیه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خبر ارتحال خود را شنید، بلافاصله پرسید:
«أ فی سَلامه من دینی»؛ «آیا در وقت جان دادن دینم سالم است و یا آفت زده است؟».
و با پاسخ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود:
«فی سلامه من دینک».
چنان خوشحال شد که آن هنگام (هنگام شهادت) را از «مواطن شکر» دانست و نه از «مواطن صبر» (این روایت نبوی به خطبه شعبانیه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مشهور است. در این خطبه که در آخرین جمعة ماه شعبان یکی از سالها در مدینه ایراد شده، مطالب مهمی در فضائل ماه رمضان بیان شده است. این خطبه در مصادر فراوانی آمده است) و در عمل هم با فریاد «فُزت و ربّ الکعبه»(ناقب ابن شهرآشوب، ج۲، ص۱۱۹؛ بحار الانوار،ج۴۱، ص۲) سلامت دین و سعادت نهایی خود را اعلام فرمود.
مرحوم آیتالله حاج سید محمدکاظم یزدی میگوید:
«حدّ التوسط فی الآمور غیر مخصص»؛
«رعایت حد وسط در همة امور خوب است و استثناء هم ندارد»(این مطلب را از خطیب ارجمند آقای راشد یزدی به نقل از مرحوم سید هاشم نجفی از صاحب عروه شنیدم. شاید در رسالة کلمات قصار سید هم آمده باشد. نام این رساله الکلم الجامعى و الحکم النافعى است و در سال ۱۳۲۸ به ضمیمة چاپ اوّل عروى الوثقی در بغداد چاپ شده است. یادنامه محقق طباطبایی، مقاله آیتالله استادی با عنوان: به یاد آن عزیز. من این رساله را در اختیار ندارم).
تمامی ادعیهای که در آنها از خداوند عافیت طلب شده و به خصوص آنها که لسانش مطلق است یعنی عافیت مطلقه را طلب میکند به یک معنا تقاضای اعتدال است که در همة امور مطلوب است.
لذا گفتهاند: خیر الأمور أوسطها.
علی علیهالسلام فرمود:
«لا تَری الجاهلَ الا مُفْرِطا او مُفَرِّطا»(نهج البلاغه، حکمت ۷۰)؛
«یعنی نادان یا اهل افراط و زیادهروی است و یا اهل کوتاهی و تفریط».
معنای این روایت شریفه این است که اعتدال در همة کارها «شرط عقل» است و عاقل همیشه معتدل و عادل است.
5 - یکی از علل مهم ضرورت استاد در راه خدا همین آفات سلوکی است. استاد و راهنمای سفر الی الله وظایف مهمّی بر دوش دارد که یکی از آنها سیر دادن سالک به گونهای است که اصلاً آفتی به سلوکش نرسد و دیگر اینکه اگر آفتی آمد، آن را رفع کند. چه خود شاگرد بفهمد یا نفهمد و چه درمان آفت را بداند یا نداند. البته سالک غالبا آفت را نمیداند و در صورتی که بفهمد غالبا درمان صحیح آن را بهویژه در آن حال، نمیداند و گاه میداند، ولی باید همت استاد ضمیمة همت او شود تا از آن آفت، به سلامت بگذرد.
استاد میفرمود: شرط عدم برخورد سالک به آفت و یا گذر از آفت اخلاص در سلوک و اطاعت کامل از استاد کامل است. عین عبارتشان این بود:
«هر کس با اخلاص پا در راه بگذارد و مطیع استاد کامل باشد، یک لحظه عقبگرد و سکون ندارد».
داستانهای فراوان و عجیبی در این زمینه هست که به برخی از آنها در بخش «راهنمای سفر» اشاره شد.
6 - تقوای حقیقی متناسب با هر درجة سلوکی فرقان الهی را به دنبال دارد:
«إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانًا» (انفال/۲۹)؛
«اگر تقوا پیشه سازید، خدا برایتان قدرت فرقگذاری بین حقّ و باطل قرار میدهد».
تقوا فضیلتی اخلاقی در کنار سایر فضایل و مقامی در کنار سایر مقامات نیست، بلکه حقیقتی است که در همة مقامات درجهای از آن حضور دارد. رعایت درجة مناسب تقوا سالک را در هر درجه از آفت مصون میدارد و بر فرض ورود آفت، گریزگاه برایش روشن میشود و درمانده نمیشود.
«وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا»(طلاق/۲)؛
«هر کس تقوای الهی پیشه سازد، خدا برایش گریزگاه قرار میدهد».الف. چه بسا تقوای درجات پایین سلوک نسبت به درجات بالای سلوک ضد تقوا به حساب آید، مثلاً لذت از عبادت در آغاز سلوک مصداق تقواست، ولی در مراحل عالیه ضد تقواست و لذت به معبود مصداق تقوا خواهد بود.
ب. تقوای متناسب با هر درجه را استاد تعیین میکند.
ج. آنچه از انسان دستگیری میکند تقواست، نه تکیه بر تقوا.
حافظ گوید:
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
7 - اگر آفت سلوکی دامنگیر سالک شود و خدای ناکرده به عافیت تبدیل نشود، یعنی سلوک مسافر راه خدا آفتزده گردد و آسیب ببیند، از دو حال بیرون نیست، یا سالک در همان حال و مقام میماند و یا به استدراج دچار میشود. او چه بسا سالها با خاطرات خوش ایام رشد و سلوک و تعالی خوش است و گمان میبرد که در حال تکامل است، با اینکه چنین نیست(ر.ک: روح مجرد).
8 - از عارف کامل آیتالحق مرحوم حاج شیخ محمدجواد انصاری همدانی کراراً نقل شده است و حقیر این مطلب را از چند تن از شاگردان ایشان بلاواسطه شنیدهام که ایشان میفرمود:
سالکِ از راه ماندة آفتزده به تخم مرغی میماند که آن را پیش از جوجه شدن از زیر مرغ برداشتهاند. این تخم مرغ نه به عنوان تخم مرغ قابل استفاده است و نه به عنوان جوجة مرغ قابل استفاده است. این سالک هم نه کامل شده که قابل استفاده برای دیگران باشد و نه بکر مانده است که قابل تکامل سلوکی باشد.
9 - سالکی که سلوکش آفت ببیند و اصلاح نشود، مورد طرد استاد باطناً و قلباً فقط و یا ظاهراً و باطناً قرار میگیرد، زیرا اگر طرد نشود سایر سالکان را خراب میکند. حقیر خود در مدّت ارادت به استاد که نزدیک به ۱۵ سال طول کشید، موارد متعددی از این طردها را مشاهده کردم. ایشان میفرمود:
سالکان به منزلة قافلة شتر در راه هستند که اگر یکی از راه ماند، ریسمانِ او را میبُرند تا بقیه از راه نمانند و به حرکت ادامه دهند. کسی که استاد از او فقط باطناً بریده است، به ظاهر در خدمت استاد و در میان رفقای اوست، ولی رشدی نمیکند و بهرهای نمیبرد.
10 - صلاح کسانی که طرد میشوند این است که پشت سر استاد کامل بد نگویند که ضرر میبینند. مرحوم انصاری همدانی به کسی که به ایشان پشت کرده بود و از خدمتشان طرد شده بود، فرمود:
پشت سر ما بد مگو و بر علیه ما کاری مکن که ضرر میکنی و بد میبینی.
آری،«إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا» (حج/۳۸)؛
«حقّاً که خدا خود از آنان که بدو گرویدهاند دفاع مینماید».
11 - قبض یعنی گرفتگی نفس سالک و عدم رغبت به عبادت و توجه که موجب سردی در عمل میگردد و بسط یعنی سبکی روح و گشایش نفس سالک که منشأ رغبت در عبادت و شعله کشیدن عشق سالک میگردد. قبضهایی که برای سالک در مدّت سلوک پیش میآید، گونههایی دارد که در بخش «سبکبالی در سفر» مورد بررسی قرار میگیرد. قبضهای ناخواسته که الهی است (نه قبضهای خواسته که منشأش عملکرد خود آدمی است) آفت نیست، زیرا اگر قبض برای سالک نباشد، میسوزد و به کمال نمیرسد. اگرچه سالکان مبتدی عاشق بسط و دشمن قبضاند. اما هر دو از خداست و برای تربیت سالک است و سالکی که به مقام رضا و تسلیم رسیده، هر دو در نظرش مساوی است.
12 - همه یا بیشتر آفات در حقیقت به علت از دست دادن دستوری از دستورات سلوک است، مثلاً «افشاء سرّ» نادیده گرفتن کتمان است و یا «تفرعن» از دست دادن «ذُلّ عبودیت» و «خاکساری» است.
13 - همه یا اکثر آفات در حقیقت، شکست خوردن در امتحانی از امتحانات است. کم نبودهاند سالکانی که در امتحان مال یا جاه شکست خورده و از راه بازماندهاند. محمد بن مسلم برای اینکه در امتحان جاه شکست نخورد، مدتی با همة اعتبار و عظمتی که داشت خرمافروشی کرد(رجال کشّی، ص۱۶۴؛ بحار الانوار، ج۴۷، ص۳۸۹).
14 - آفات سلوک را به اعتبارات مختلف میتوان تقسیم کرد که به برخی اشاره میکنیم:
الف. آفات یا ساده است یا پیچیده.
ب. آفات یا کلّی و مربوط به اصل سلوک است، مانند دل بستن به مقامات یا مربوط به درجهای از درجات سلوک الی الله است، مانند تفرعن که مربوط به مرحلة گذر از نفس است.
ج. آفات یا فقط برای برخی سالکان پیش میآید و یا احتمال وقوعش برای هر سالکی هست.
د. آفات یا غیر قابل درمان است(لب اللباب، ص۳۰) و یا قابل درمان و این قسم هم یا به آسانی درمان میشود یا به دشواری.
هـ.. آفات یا علمی و مربوط به بخش نظر است و یا عملی است و مربوط به بخش رفتار. آفات علمی اعتقاداتی است که برای سلوک سالک ضرر دارد و آفات عملی کارهایی جوارحی یا جوانحی است که به سلوک سالک آسیب میرساند. البته گاه برخی آفتهای علمی زیربنای پارهای آفات عملی میگردد و گاه آفتهای عملی زمینهساز برخی آفتهای اعتقادی و فکری میگردد. در ضمن بحث از هر آفت، مثال اقسام فوق روشن خواهد شد.آفات علمی و عملی سلوک فراوانند که ما به بعضی از اهم آنها اشاره میکنیم.
منابع :
- سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی)، آیتالله علی رضائی تهرانی، صص 645 تا 649