عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

انسان بریده از مبدأ خویش یعنی خداوند رحمان همیشه در قبض و گرفتگی به سر می‌برد. این انسان چون از یاد آرام بخش پروردگار تهی است، همیشه شیطانی با اوست و کار شیطان کشاندن به سمت تاریکی‌ها و سردی‌ها و دودلی‌ها و بی‌هدفی‌هاست.

وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ(زخرف/۳۶)

«و هر کس از یاد خدای رحمان دل بگرداند، بر او شیطانی می‌گماریم تا برای وی دمسازی باشد».

و به همین جهت این انسان معیشتی تنگ دارد و هیچ‌گاه آرامش و گشایش واقعی را در جان خود احساس نمی‌کند.

وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى‌(طه/۱۲۴)

«و هر کس از یاد من دل بگرداند، در حقیقت، زندگی تنگ و سختی خواهد داشت».

این‌گونه آدمیان نه در بُعد علم و نظر از تفسیر صحیحی از هستی بهره‌ای دارند و نه در بُعد عمل و زندگی از آرامش و گشایش جان حظّی دارند. اینان در تنگی و تاریکی غفلت از خدا و یاد او غوطه‌ورند. راستی چرا در قرن ۲۱ که قرن دموکراسی و آزادی و رفاه بسیار بالا برای غربیان است، درصد خودکشی‌ها این قدر بالاست؟ چرا افسردگی را بیماری قرن می‌دانند؟ چرا در آمریکا که مهد تمدّن جهان کنونی به حساب می‌آید، تعداد بیمارستان‌های روانی(بخوانید، نوعی تیمارستان) از تعداد بیمارستان‌های عادی کمتر نیست؟ پاسخ روشن است:

اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُون‌(بقره/۲۵۷)

«خداوند سرور کسانی است که ایمان آورده‌اند، آنان را از تاریکی‌ها به سوی روشنایی به در می‌برد، ولی کسانی که کفر ورزیده‌اند، سرورانشان طاغوت و عصیانگرانند، که آنان را از روشنایی به سوی تاریکی‌ها به در می‌برند، آنان اهل آتشند که خود در آن جاویدانند».

در جای دیگر خداوند دربارة عملکرد کافران می‌فرماید:

وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ وَ اللَّهُ سَریعُ الْحِساب‌ . أَوْ کَظُلُماتٍ فی‌ بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراها وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور (نور/۳۹ و ۴۰)

«و کسانی که کفر ورزیدند کارهایشان مانند تاریکی‌هایی است که در دریایی ژرف است که موجی آن را می‌پوشاند و روی آن موجی دیگر است و بالای آن ابری است. تاریکی‌هایی است متراکم که بعضی روی بعضی قرار گرفته است. هرگاه این شخص غریق دستش را بیرون آورد، بعید است که آن را ببیند و هر کس خداوند به او نوری نداده باشد، او را هیچ نوری نخواهد بود».

کافران، منافقان، فاسقان و در یک کلمه بریدگان از الله آرامش و گشایش و خوشی واقعی ندارند. لذّات آنها لذّت‌های وهمی‌و خیالی است، شور و شوق‌های آنان مادّی و ظاهری است و حتی عشق‌هایشان، از پی رنگی و عاقبت ننگی است(در بخش «مرکب سفر» این گونه عشق را بررسی کردیم)

عشق‌هایی کز پی رنگی بود

عشق نبود عاقبت ننگی بود

اما انسان مرتبط با مبدأ هستی و پروردگار عالم یعنی انسان مؤمن چون از یاد حق بهره‌ور است، از آرامش روحی برخوردار است و هرچه یاد حق بیشتر باشد، سکون نفس و آرامش جان پایدارتر است. مؤمن به میزان ارتباط با مبدأ نور از ظلمت بیرون است. یاد حق‌تعالی نور و صفا و گشایش و آرامش را در پی دارد.

الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب‌(رعد/۲۸)

«بدانید فقط با یاد الله دل‌ها آرامش می‌پذیرد».

یک پرسش

ممکن است بپرسید پس چه‌طور در روایات آمده است:

«ألدُنیا سِجْنُ المُؤمنِ و جَنَّة الکافِر»؛

«دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است».

آدمی‌در بهشت آرامش و گشایش دارد؛ زیرا آزاد است و در زندان غمگین و گرفته است، زیرا گرفتار است.

پاسخ

اولاً منظور این است: مؤمن در این دنیا اگرچه در بهترین شرایط مادی زیست کند، این شرایط و وضعیت در قیاس با برزخ و آخرت و بهشت برای او در حکم زندان است و کافر اگرچه در این دنیا در بدترین شرایط زندگی کند، نسبت به شرایط پس از مرگش گویا در بهشت می‌زیسته است. از باب نمونه فقط کیفیت جان دادن مؤمن و کافر در روایات به‌گونه‌ای تصویر شده که به خوبی این مطلب را ثابت می‌کند. جان دادن مؤمن به نوشیدن ظرفی شربت شیرین و جان دادن کافر به خراب شدن و فرو افتادن کوهی مانند کوه اُحد بر سرش تشبیه شده است.

ثانیاً: مؤمن چون از عصمت برخوردار نیست و قهراً گناهانی دارد و خداوند می‌خواهد او را در همین دنیا پاک کند تا در برزخ و قیامت گرفتار نباشد، معمولاً او را به سختی‌هایی از قبیل فقر، مریضی، همسایة بد، جفای دوستان و ستم دشمنان مبتلا می‌سازد و گاه برای ارتقای درجة او چنین می‌کند، لذا گفته‌اند:

«البلاء للولاء»؛ «اصلاً بلا برای اهل محبّت خداست». از این سختی‌ها به «سجن» یعنی زندان تعبیر شده است.

در زندگی امام هادی علیه السلام آمده که صقر بن ابی دلف کرخی نقل می‌کند:

وقتی امام را به امر متوکل از وطن به سامرا آوردند، رفتم از ایشان خبری بگیرم. وقتی با زحمت بسیار توفیق ملاقات یافتم، دیدم در اتاق کوچکی روی حصیری نشسته و در مقابل او قبری کنده‌اند تا بفهمانند به‌زودی درآن دفنت می‌کنیم. از این منظره آن قدر ناراحت شدم که بی‌اختیار گریستم ... (بحار الانوار، ج۵۰، ص۱۹۴).

آری «حجّت خدا» و «قلب عالم» را چنین آزار می‌رسانند.

دعبل خزاعی شاعر اهل بیت در هنگام خواندن قصیدة «مدارس آیات» در خدمت علی بن موسی الرضا علیه السلام به این بیت که رسید:

إذا وُتِروا مَدّوا إلی واتریهم

بِأیْد عَن الاَوتارِ مُنْقَبِضات(دیوان دعبل خزائی).

«آن‌گاه که به آنان (اهل بیت) ستم شود، به سوی ستمگران دستانی را می‌گشایند که از انتقام گرفتن ناتوانند».

امام رضا علیه‌السلام از شدت اشک و ناله غش کردند و از حال رفتند.

همة اینها خیر و رحمت است، گرچه به ظاهر شرّ و زحمت دیده شود. رسول گرامی‌اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به امام حسین علیه‌السلام در خواب فرمودند:

«إنَّ لک فی الجنَّة درجَاتٍ لاتَنالُها إلاّ بِالشَّهادَة» (امالی صدوق، ص۱۵۰؛ بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۱۳)؛

«تو را در نزد خدا مقامی‌است که جز با شهادت بدان نمی‌رسی».

انبیا و اوصیا که چنین باشند، حال دیگران معلوم است.


منابع : 

  • سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی)، آیت‌الله علی رضائی تهرانی، صص 689 تا 693