حقیقت هستی در عرفان نظری، واحد شخصی است؛ نه واحد تشکیکی و آنچه در عرفان مورد نظر است، همانا اطلاق و تعیّن همین حقیقت شخصی است و هیچگونه کثرتی برای اصل حقیقت نیست؛ نه کثرتی که در اثر تباینْ هرگز به وحدت برنگردد، نه کثرتی که در اثر تشکیکْ دارای جنبه وحدت و جامع بوده، به آن برگشت نماید و تنها کثرتی که در عرفان مطرح است، کثرت تجلیات است که ظلال آن حقیقت شخصیاند؛ نه خود، حقایقی باشند؛ بلکه همه آنها سایه یک نور محض خواهند بود و برای این حقیقت واحد شخصی، تجلّیات ذاتی و اسمایی و شهود فعلی است.
در تجلّی ذاتی که ظهور ذات حق تعالی برای خود ذات است هیچگونه اسم و رسمیرا راه نیست و این تجلّی ذاتی که همان حضرت احدیّت است، غیب مطلق بوده، چیزی در این جلوه ذات ظهور ندارد. در تجلّی اسمایی که ظهور احدیّت در واحدیّتست، صور علمیّه اشیاء تعیّن پیدا میکنند و در تجلّی شهودی و فعلی که ظهور واحدیت در ربوبیّتست اعیان خارجی تعیّن پیدا مینمایند. چون هرچه از غیب به شهادت میرسد و از علم به عین تنزّل میکند، مظهر اسمی از اسمای حسنای حق تعالی است، و مراد از اسمای حسنا بهترین و برترین کمال وجودی است، بنابراین، مجموعه آنچه به نام جهان خارج و عالم هستی نامیده میشود، نظام احسن میباشد؛ زیرا مظهر اسمای حسنا غیر از نظام احسن فرضی ندارد؛ چون نظامیکه آیینه جمال زیبایی محض است و جز او را نشان نمیدهد و نشانه چیزی غیر از آن بینشان نیست، ممکن نیست که نازیبا را نشان دهد یا زشتی در آن ظهور کند.
عالم ملک، تجلی ملکوت است و عالم ملکوت، مظهر جبروت و این مجالی سه گانه همسان با احدیّت و واحدیّت و ربوبیّت بوده، مطابق با تعیّنات علم و قدرت و اراده حق تعالی هستند که برابر با ذات و صفت و فعلاند و کلیّات این مراتب را در پنج تجلی خلاصه نمودهند که انسان کامل و جامعِ همه آنها در حضرت پنجم یا به تعبیر برخی از شارحان نقشالنصوص، محمّد بن علی العربی الطائی در حضرت ششم قرار دارد و تفصیل آن به اهلش موکول میشود که بعض از آنان از باب «إنّ من الشّعر لَحِکمةً» ، چگونگی ظهور اسمای حسنا را در نظم احسن چنین بیان کردهاند:
هر چه در چشم جهان بینت نکوست
عکس حُسن و پرتو احسان اوست
گر بر آن احسان و حُسن ای حق شناس
از تو روزی در وجود آید سپاس
در حقیقت آن سپاس او بود
نام این و آن لباس او بود
همچنین شکر تو ظلّم شکر اوست
آنِ او مغز آمد و آنِ تو پوست
دارای حکم خاصی است، بنابراین، ظهور آن نیز حساب مخصوص و نظم ویژه خواهد داشت که تخطّی از آن نظام خاص ممکن نمیباشد و از این نظام خاص اسمایی و چینش مخصوص آن تعبیر میشود به «توقیفی بودن اسماء الله» و منظور عرفا از توقیفی بودن اسماء آن است که برای هر اسمی وطن خاص و مَحْتِد و جایگاه مخصوص است که نه تخلف را در آن رواست و نه اختلاف را بدان راهی است و این معنای عمیق، غیر از آن است که در توقیفی بودن اسمای لفظی و اطلاق آنها به عنوان تسمیه نه توصیف بر ذات حق;در کلام و فقه مطرح میشود و برای هر اسمی، موطن خاص است که محیط به اسماء ما دون و محدود به اسم مافوق خود است؛ تا برسد به اسم اعظم که والا ترین مقام خارجی در بین مظاهر امکانی است و آن همان مقام شامخ انسانکامل، خاتم انبیاء، حضرت محمّد بن عبدالله اصلّی الله علیه وآله است؛ نه آنکه اسم اعظم کلمه یا کلام لفظی باشد که بر زبان هر کسی جاری شود، در نظام تکوین اثری پدید آید؛ یا مفهومیاز مفاهیم حصولی باشد تا در ذهن هر کسی خطور کرد، مؤثّر شود.
گر انگشت سلیمانی نباشد
چه خاصیت دهد نقش نگینی
خلاصه آنکه اگر اسمای حسنای حق تعالی در عالم ظهور میکنند و در هر مظهری به اندازه همان مجلی ظهور مینمایند و با حفظ ترتیبی چون حلقههای عدد منسجم و هماهنگ تجلّی میکنند، نظامیغیر از نظامحسن موجود فرضی ندارد و چون بر اساس نظم خاصی که در اسمای الهی وجود دارد، بعضی از آنها مطلق و برخی دیگر مقیّداند و حقیقت آن اسمیکه مطلق است، در تمام اسم های مقیّد به همان نسبت ظهور میکند؛ پس هیچ اسم مقیّدی نیست که حقیقت اسم مطلق را به اندازه خود واجد نباشد و چون یکی از اسمهای مطلق حق تعالی رحمان بودن اوست و بر اساس همین اطلاق است که رحمت حق، تمام اشیاء عالم را فرا گرفت و چیزی یافت نمیشود که از قلمرو رحمت مطلق بیرون باشد؛ بنابراین، هر چیزی به اندازه خود مظهر رحمت خواهد بود.
اگر برخی از اشیاء نسبت به بعضی دیگر رحمت نباشد، نسبت به خودش و همچنین نسبت به چیزهای دیگر رحمت خواهد بود؛ لذا غضب در عالم نسبی و قهر در جهان قیاسی بوده، چیزی که ذاتاً و نسبت به همه اشیاءِ عالم غضب و قهر باشد، حتی نسبت به خودش و آثارش نخواهیم داشت؛ چون تمام چیزهای جهانِ خلقت مظهر رحمت مطلق میباشد و برای رحمت مطلق مقابل و منافی به نام غضب مطلق، اصلاً وجود ندارد؛ بلکه همان رحمت مطلق که از اُمّالأسماء به شمار میرود، در مظاهر گوناگون که هر یک رحمت جزئی و مقیّد یا غضب جزئی و مقیّد میباشد، ظهور خواهد کرد؛ بنابراین، رحمت مقیّد است که در مقابل او قهر مقیّد و غضب مقیّد وجود دارد، اما رحمت مطلق هرگز مقابل ندارد؛ نظیر آنچه در فلسفه مطرح است که وجود مساوق با وحدت است که مساوقت دقیقتر از مساوات است.
آنگاه یکی از مسائل تقسیمیفلسفه، همان مسئله وحدت و کثرت است که میگویند: «الموجود إمّا واحد وإمّا کثیر»؛ یعنی موجود دارای دو قسم است: یکی واحد است و دیگری، کثیر که مقابل واحد است؛ در حالیکه وجودْ مساوق با وحدت بود و چیزی که وحدت ندارد، اصلاً وجود ندارد و بین این دو مطلب، ظاهراً تعارض است. و حلّ آن این است که وحدت دو قسم است؛ یکی وحدت مطلق، دیگری وحدت مقیّد و آنچه مساوق با وجود است، همانا وحدت مطلق است که اصلاً مقابل ندارد و هیچ چیزی مقابل او نخواهد بود، مگر عدم که مقابل با وجود است و آنچه که قسمیاز اقسام موجود است، همانا وحدت مقیّد است که مقابل آن کثرت میباشد؛ پس رحمت مطلق مقابل ندارد؛ چنان که وحدت مطلق مقابل ندارد.
بنابراین، هیچ چیزی در عالم یافت نمیشود که مظهر رحمت ذاتی نباشد، گرچه مصداق قهر قیاسی و غضب نِسبی باشد؛ چنان که چیزی در جهان یافت نمیشود که مصداق وحدت نفسی نباشد، گرچه مصداق کثرت قیاسی و نِسبی باشد. از این جهت، عارف که جهان بینی او بر اساس اسمای حسنای حق است و یکی از امّ الأسماء الهی، رحمت مطلق حق است، سراسر جهان را مظاهر گوناگون رحمت میبیند و هر چیزی را مَجْلای خاص رحمت مطلق میداند و چنین میسراید:
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد
یعنی اگر خطایی در جهان صنع مشاهده میشود، خطای قیاسی و نسبی است و اگر قهری مشهود میگردد، غضب قیاسی و قهر نسبی است؛ زیرا تمام پدیدهها زیر پوشش صواب مطلق و رحمت مطلق قرار دارند و آن صواب مطلقْ و رحمت مطلق، هرگز مقابلی به نام خطای مطلق و قهر مَحض نخواهد داشت؛ پس آفرین بر نظر پاک و بلنداندیش پیری که رحمت مطلق را مشاهده میکند که آن رحمت مطلقْ تمام قهرهای نسبی و خطاهای قیاسی را زیرپوشش خود قرار میدهد؛ چون هندسه رحمت مطلق، خطوط و زوایا و سطوحی را ترسیم میکند که هر یک ذاتاً صواب و رحمت میباشد.
گرچه برخی از آنها نسبت به دیگری خطاء یا قهر باشد. همچنین در مسئله وحدت و کثرت، اگر آن وحدت مطلق که مساوی هستی است مشاهده گردد، سراسر جهان آفرینش تجلّی وحدت و مظهر فیض یگانه و یکتا خواهد شد آنگاه گفته میشود:
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود
یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد
بنابراین، اگر شیطان در برابر فرشته قرار گیرد یا جهنّم در مقابل بهشت واقع شود، قهری نسبی و شرّی قیاسی است، ولی اگر زیر پوشش رحمت مطلق مشاهد گردد و به عنوان مظهر اسم «مُضِلّ» یا اسم «قهّار» و مانند آنکه هر یک زیر پوشش هدایت مطلق که مقابل ندارد، همچنین زیر پوشش رحمت مطلق که مقابل نخواهد داشتْ قرار دارند، هیچ قهری و ضلالتی و غضبی و شرّی در جهان نخواهد بود؛ زیرا سراسر عالم با هندسه هدایت مطلق و رحمت مطلق ترسیم شده است و در نتیجه جای هیچگونه اعتراض بر تبعیض و تفاوت یا انتقاد بر مصیبت و رنج نخواهد بود؛ زیرا:
و بهجة بم قضی الله رض
و ذو الرضا بما قضی ما اعترضا
خلاصه آنکه بنابر وحدت شخصی حقیقت هستی، هیچگونه کثرتی در اصل حقیقت وجود راه ندارد؛ بلکه تکثّر از آنِ ظلال و مظاهر آن حقیقت میباشد و همان حقیقت است که هم باطن است، هم ظاهر و هر باطنی غیر از ظاهر است، مگر آن حقیقت محض و هر ظاهری غیر از باطن است، مگر آن حقیقت صرف؛ چون که مولی الموحّدین، أمیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب(علیهالسلام) فرموده است: «و کلّ ظاهر غیره باطن وکلّ باطن غیره غیرظاهر» نیز فرموده است: «و لا یُجنّهُ البطون عن الظهور و لا یقطعه الظهور عن البطون، قرب فَنأی و علا فدنا، و ظهر فبطن وبطن فعلن و دان و لم یُدَنْ».
چون کمال محض که همان حقیقت واحد شخصی استْ ظهور مینماید، هرگز مجالی برای نقص و عیب نمیباشد، مگر در اثر سنجش و قیاس برخی از مظاهرْ نسبت به بعضی دیگر که هر یک فاقد مرتبه ظهور دیگری است و اگر خصوصیات مظاهر نمیبود، چیزی جز ﴿هو الأوّل والاخر والظاهر والباطن﴾ مشاهده نمیشد؛ چنان که ظاهر آیه کریمه نیز حصر این اسمای چهارگانه در حق متعالی است؛ یعنی فقط اوست که ظاهر است؛ چنان که فقط اوست که باطن است.
منابع :
- سرچشمهی اندیشه، آیتالله جوادی آملی ، ج3 ، صص 596 تا 600