عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

یکی از قواعد مسلم فلسفی درباب علیت،‌ قاعده «الواحد» است. این قاعده دو تقریر اصلی و فرعی دارد. تقریر اصلی قاعده الواحد از سوی علت به معلول است؛ بر این اساس که هرگاه علتْ‌ واحد باشد، از آن جز معلول واحد سر نمی‌زند و صادر نمی‌شود (الواحد لا یصدر عنه الاّ الواحد).

اما تقریر فرعی این قاعده، از سوی معلول به علت است؛ بدین ترتیب که هرگاه معلول واحدی پدید آمده باشد، باید دانست که جز از علت واحد پدید نیامده است (الواحد لا یصدر الاّ عن الواحد).

در هر یک از اصل و فرع قاعده الواحد، کلمه الواحد دو بار آمده است،‌ لکن در اصل قاعده، مراد از الواحد اول، علت، و مقصود از الواحد دوم، معلول است، و در تقریر فرعی قاعده،‌ اولی معلول و دومی علت است.

در فلسفه و عرفان اسلامی بیشتر اصل قاعده و تقریر اصلی آن به کار می‌رود؛ زیرا مبنای اساسی در فلسفه و عرفان اسلامی، سیر از وحدت به کثرت، از علت به معلول، و از حق به خلق است؛ به این صورت که پس از اثبات خداوند و وحدت حقیقی او، در پی تحلیل و توجیه کیفیت صدور کثرت از آن واحد حقیقی برمی‌آیند.

فیلسوفان مسلمان می‌گویند کثرات موجود در عالم و موجودات پدید آمده در نظام هستی را نمی‌توان مستقیم به خداوند نسبت داد؛ زیرا وجود او وجودی در نهایت بساطت است و با توجه به اصل سنخیت بین علت و معلول، از چنان وجود واحد بسیطی،‌ معلول‌های مختلف و متکثر پدید نمی‌تواند آمد. بنابراین نظام هستی را نمی‌توان به صورت «وحدت = کثرت» ترسیم کرد، بلکه در وهله نخست، یک معلول از آن علت واحد بسیط پدید می‌آید که در فلسفه اسلامی از آن به عقل اول تعبیر می‌شود،‌ و پس از آنکه در عقل اول، از بساطت محض وجود خداوند، تنزل صورت گرفت و عقل اول جهت‌های مختلف یافت، از او دو معلول دیگر با عنوان‌های عقل دوم و فلک نهم پدید می‌آیند، و به همین شیوه با فزونی جهت‌های کثرت،‌ و با رعایت اصل سنخیت و قاعده الواحد، در بندبند نظام طولی عالم، ‌نظام کنونی شکل گرفته است.( نصیرالدین‌محمد طوسی، شرح الإشارات و التنبیهات،‌ نمط ۶، فصل‌های ۲۹، ۳۷ ـ ۴۱)

عارفان مسلمان نیز همچون فلاسفه اسلامی، به قاعده الواحد اعتقاد کامل دارند و در آثار خود از این قاعده نام برده، به منزله اصلی مسلّم و خدشه‌ناپذیر از آن بهره می‌برند.

شیخ اکبر، محی‌الدین ابن‌عربی، در آثار خود با این قاعده مخالفت می‌ورزد (ر.ک: صدرالمتألهین، اسفار، ج۲، با تصحیح و تعلیقة علامه حسن‌زاده آملی،‌ تعلیقة علامه حسن‌زاده آملی، ص۴۱۴). اما صدرالدین قونوی این قاعده را تثبیت، و در مفتاح الغیب و رسالة مفصحه و... به حقانیت این قاعده تصریح می‌کند و فقط تطبیق آن را بر عقل اول نمی‌پذیرد.

بنابر آموزه‌های عرفانی، سه تحول بنیادین در تفسیر این قاعده دیده می‌شود:

تحول بنیادین اول، در واژه صدور است. عرفا هرچند در ظاهر این واژه که در قاعده الواحد به کار رفته است، دست نبرده‌اند، و این قاعده را به همان صورت متعارف در میان فلاسفه به کار می‌برند،‌ لکن تحولی مهم در معنا و تفسیر آن پدید آورده‌اند؛‌ زیرا همچنان‌که پیش‌تر گذشت، صدور به معنای علیت ایجادی در فضای عرفانی بی‌معناست. بنابراین مراد از کلمه صدور، ظهور و بروز و تجلی خواهد بود. از همین روی، تعبیر صریح از قاعده الواحد در عرفان اسلامی به این صورت است: الواحد لا یظهر ولا یتجلّی عنه الا الواحد؛ یعنی خدای متعالی جز یک ظهور و یک تجلی نخواهد داشت.

اما تحول بنیادی‌تر دیگر در قاعده الواحد که می‌تواند بسیاری از شبهات مطرح درباره جریان این قاعده از خدای متعالی را رفع کند ناظر به معرفی و تبیین صادر نخستین است. از دیدگاه فلسفی، اولین معلول یا نخستین امری که از خداوند صادر می‌شود، موجود مجردی به نام عقل اول است، که در مرتبه پس از آن، عقل دوم و همین طور همه کثرات به ترتیب در مجردات و به‌تدریج در مادیات خلق می‌شوند. اما از دیدگاه عرفانی صادر نخستین یا اولین ظهور، نَفَس رحمانی است که وجه تسمیه آن و برخی دیگر از نام‌های آن در ادامه روشن خواهد شد.

نَفَس رحمانی در نظر عرفا کاملاً شبیه وجود در دستگاه حکمت متعالیه است، و همچنان‌که در دیدگاه صدرالمتألهین و بر اساس تشکیک خاصی،‌ وجودْ یک حقیقت بسیط سَرَیانی و یکپارچه و به‌هم‌پیوسته‌ است که مرتبه به مرتبه ـ نه بریده‌بریده‌ـ از اوج شدت در مرتبه اعلی به حضیض ضعف در هیولای اولی می‌رسد، نَفَس رحمانی از منظر عارفان نیز، «ظهور واحد سریانی» و بسیطِ‌ یکپارچه و به‌هم‌پیوسته‌ای است که بر اساس تشکیک خاص‌الخاصی مرتبه به مرتبه ـ نه بریده‌بریده‌ـ از شدید‌ترین ظهور آغاز، و تا ضعیف‌ترین آن امتداد دارد. از همین روست که فهم دقیق‌ تشکیک خاصی وجود،‌ می‌تواند به فهم مراتب ظهور در تشکیک خاص‌الخاصی ظهور عرفانی و نَفَس رحمانی کمکی مؤثر کند؛ همچنان‌که فهم درست تشکیک عرفانیِ ظهور می‌تواند به تبیین و تحلیل هرچه کامل‌تر تشکیک در وجود بینجامد.

(صدرالمتألهین، مشاعر، ابتدای مشعر ثانی با شرح رسالة المشاعر‌ لاهیجی، ص۳۵)

تنها تفاوت بین این دو دستگاه، که البته تفاوتی شگرف و اساسی است، آن‌ است که در نظر صدرالمتألهین حقیقت وجود و وجود حقیقی دارای مراتب است ولی از منظر عرفا ظهور وجود که به وجود مجازی تعبیر می‌شود، دستخوش شدت و ضعف است.

صدرالدین قونوی در مفتاح الغیب پس از تثبیت قاعده الواحد و تأکید بر درستی آن و جریان آن از نظر مبانی عرفانی،‌ به مخالفت عرفان با فلسفه در این باره اشاره می‌کند:

... والحق سبحانه من حیث وحده وجوده‌ لم یصدر عنه الاّ الواحد لإستحاله إظهار الواحد غیر الواحد لکن ذلک الواحد عندنا هو الوجود العام المفاض علی أعیان المکوّنات ما وجد منها وما لم یوجد مما سبق العلم بوجوده؛

.. . حق سبحانه از حیث وحدت وجودش جز واحد از او صادر نمی‌شود؛ زیرا مُحال است که حقیقت واحدی مثل حق‌تعالی، غیرِ واحد (و کثیر) را ظهور دهد؛ لکن این واحد ظاهرشده از نظر ما عرفا، وجود عامی است که بر اعیان مکوّنات ـ چه آنها که موجود شده‌اند و چه آنها که موجود نشده‌اند ولی علم الهی بر وجود آنها گذشته‌ـ افاضه شده است.

قونوی در این عبارات به هر دو تحول بنیادین اشاره می‌کند؛

زیرا اولاً، صدور را «اظهار» معنا می‌کند و در تعلیل «لم یصدر عنه الا الواحد» می‌گوید:

لاستحاله إظهار الواحد غیر الواحد

و ثانیاً واحد صادر شده را وجود عام یعنی همان نَفَس رحمانی می‌خواند.

محقق فناری در شرح گفتار صدرالدین قونوی می‌گوید:

إنّ الحق سبحانه لمّا لم یصدر عنه لوحدته الحقیقیّه الذاتیه الا الواحد فذلک الواحد عند اهل النظر هو القلم الاعلی المسمّی بالعقل الاول وعندنا الوجود العام؛

(مصباح الأنس، ص ۶۹، ۷۰)

خداوند سبحان از آنجا که به دلیل وحدت حقیقی و ذاتی‌اش از او جز یک چیز صادر نشده و ظهور نمی‌یابد، آن چیز نزد فلاسفه قلم اعلاست که عقل اول نامیده شده است و نزد ما عرفا وجود عام (یا نفس رحمانی) است.

تحول اساسی سوم که می‌تواند برآمده از نکته پیشین باشد آن است که نتیجه قاعده الواحد در عرفان انحصار اصل ظهور در ظهور واحد است؛ بدین معنا که بر اساس این قاعده، نه‌تنها یک ظهور از خداوند واحد سر می‌زند، بلکه فقط یک ظهور از او ناشی شده و ظهور دیگری در کار نیست. به بیان دیگر، وقتی می‌گوییم صادر اول یا صادر نخستین از نگاه عرفان نفس رحمانی است، این تعبیرها نباید موهم آن شود که صادر دوم و سومی نیز در میان است؛ بلکه نفس رحمانی ظهور و تجلی اول و آخرِ حق‌تعالی است، گر‌چه این ظهور واحد در درون خود و بر حسب مراتبی که در تشکیک خاص‌الخاصی می‌یابد، مشتمل بر ظهورات و تجلیات متعدد و متکثر است. اما نتیجه قاعده الواحد در فلسفه، انحصار اصل علیت در معلول واحد نیست، بلکه بر اساس این قاعده در وهله اول، یک معلول از علت صادر شده و در مرتبه‌های بعد معلول و معلول‌های دیگری با یک یا چند واسطه با علت اصلی مرتبط‌اند.

به بیان دیگر، در فلسفه با وجود قاعده الواحد، تکثر در معالیل پذیرفته است، اما در عرفان، بر مبنای همین قاعده، تکثر و تعدد در ظهور پذیرفته نیست، و فقط به یک ظهور قایل‌اند. اما چنان‌که پیش‌تر یادآور شدیم، همین یک ظهورْ تشکیکی و سریانی است و همه مراتب ظهور را از نخستین مرتبه تا واپسین مرتبه در خود دارد. بنابراین هرچند عرفا قاعده الواحد را می‌پذیرند و بر این باورند که وحدت ذاتی و بساطت محض خداوند سبحان موجب می‌شود جز یک ظهور پدید نیاید، ‌لکن این ظهور، ظهوری است که همه چیز را در خود دارد. در واقع از جهتی باید گفت همچنان‌که خداوند متعالی، وجود بسیط واحدی است که همه حقایق را به نحو مندمج در خود دارد، امری که از او ظهور می‌یابد نیز بر اساس اصل سنخیت و قاعده الواحد می‌باید چنین باشد؛ یعنی ظهوری که همه چیز را در خود هضم کرده و همه مظاهر را دارا باشد.

بدین ترتیب، عرفا فقط به یک ظهور و تجلی قایل‌اند و کثرت مشهود در نظام هستی را ناشی از دو امر می‌دانند: یکی تشکیک در همین ظهور واحد، که پیش‌تر به آن اشاره شد؛ و دیگری اعیان ثابته یا ماهیاتی که این ظهور واحد را می‌پذیرند؛ زیرا بر حسب ماهیت‌های مختلف هم نوعی کثرت و تعدد در نظام هستی شکل می‌گیرد که در فلسفه از آن به تشکیک عرضی یاد می‌کنند.

صدرالدین قونوی، ‌برجسته‌ترین شاگرد ابن‌عربی، در تفسیر فاتحه در این باره می‌گوید:

وبالتحقیق الاتم لیس الاّ تجلّیاً واحداً یظهر له بحسب القوابل ومراتبها واستعداداتها تعیّناتٌ فیلحقه لذلک‌ التعددُ والنعوتُ المختلفه والاسماء والصفات لا أنّ الأمر فی نفسه متعدد؛

(صدرالدین قونوی، اعجاز البیان، تصحیح سیدجلال‌الدین آشتیانی، مؤسسة بوستان کتاب، قم، ص ۳۸)

بر اساس تحقیق کامل‌تر، فقط یک تجلی و ظهور وجود دارد که بر حسب قوابل (اعبان ثابته) و مراتب و استعدادهای آنها، تعین‌های مختلف پدید می‌آید، و به همین جهت، تعدد و تکثر و نعت‌ها و اسم‌های متفاوت، بدان ظهور و تجلی یگانه ملحق و منتسب می‌شوند؛ نه آنکه آن ظهور در نفس و ذات خود متعدد و متکثر بوده است (و در نفس‌الأمر ظهورهای مختلف و متکثر یافت می‌شود).

منابع :

    • امینی نژاد  علی، حکمت عرفانی، صص 308 و 313