عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفا برای تبیین دیدگاه خود در تحلیل مراحل سه‌گانه نفس رحمانی دو مثال را مطرح کرده‌اند:‌

     ·  مثال نقطه و الف و حروف: نفس رحمانی در تعین اول حالت نقطه‌ای دارد، اما در تعین ثانی آن نقطه باز شده، حالت الفی می‌یابد، و در تعینات خلقی پس از گذر الف در مخارج اعیان ثابته در تعین ثانی،‌ حروف مختلف از همین الف با شکل‌پذیری‌های مختلف آن تشکیل می‌شوند و در پی آن کلمات وجودی تحقق می‌پذیرند. این کلمات در آن حروف مندمج‌اند، همان گونه که آن حروف در الف مندمج و مندک و فشرده شده‌اند، و‌ همچنان‌که آن الف در نقطه اندماج و استهلاک دارد؛

·      مثال نقطه و یک و اعداد: نفس رحمانی در تعین اول حالت نقطه‌ای و در تعین ثانی حالت که در این مثال از آن با عنوان واحد و یک یاد می‌کنند. چنانچه همین علامت در مثال قبلی حرف الف بوده است و در تعینات خلقی، اعداد شکل می‌گیرند و با وقوع ترکیب در واحد، عددهای مختلف تا بی‌نهایت صورت می‌بندند.

باید توجه داشت که در فلسفه مشاء عدد یک در شمار اعداد نیست ولی همه اعداد از وی پدید آمده اند برای مثال عددسه ، از سه تا یک تشکیل شده است.

عارفان می گویند همان گونه که عدد یک خود را در همه اعداد بسط می دهد و هر عددی همان عدد یک با تعین و ترکیبی خاص است ، نفس رحمانی نیز در همه مراتب تجلی و تعینات خود را بسط داده است و هر کدام تعینی ویژه از نفس است. عدد یک پیش از آن که به صورت اعداد دو و سه و ... در آید همه اعداد را به صورت اندماجی در خود دارد. نَفَس رحمانی نیز پیش از امتداد به عدد یک می ماند و هرگاه به صورت اعداد در آمد حالت نفس رحمنی در صورت ممت بدان می ماند.

محقق فناری درباره حقیقت نفس رحمانی و نسبت آن با تعینات و مراحل سه گانه نفس رحمانی و مثال های یاد شده می گوید:

قال الشیخ مؤید الدین الجندی: التعین صوره المتعین فما له وجود بدون المتعین، و هو النفس الرحمانى الذی هو ماده لصور الموجودات الکونیه، کما ان نفس الإنسان ینبعث من القلب و له تعین فی القلب غیر متمیز عن المتعین، فللالف الذی هو الواحد أو النفس الإنسانی أو النفس الرحمانى أو الوجود الساری ثلاث مراتب:

إحداها قبل امتداده و هو مرتبه اجماله واحدیته و استهلاک اعداده بحیث لا یظهر أعیانها و لا یتمیز، و هو اعتبار النفس الإنسانی فی غیب قلبه، و النفس الرحمانى فی غیب عین التعین الأول و هو مقام کان الله و لا شی‏ء معه و مقام کون النفس فی قبضه المتنفس و استهلاک الکثره الاسمائیه فی الاحدیه الذاتیه، و به یندرج الالف فی النقطه اندراج سائر الحروف فی الالف.

و ثانیتها اعتبار امتداد النفس إلى اعیان الحروف بالإیجاد حال تعیناتها فی مخارجها و رجوعها إلى الباطن فی مراجع معارجها، و به تحقق وجود عین الالف من حیث امتداده...

و هذا الاعتبار واحدیه الواحد کما قال تعالى: وَ إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ (163- البقره) و به یکون الواحد مبدأً للعدد، و لا یتنزه عن الکثره النسبیه و یستلزم الرب المربوب و الإله المألوه، و ینشئ الواحد من نسب ذاته تعینات تجلیاته، فهذه المرتبه سابقه على مرتبه التعین العددى مسبوق بالإطلاق الذاتی الاحدى و هو اعتبار الالوهیه.

و ثالثتها اعتبار التعین النفس فی المخارج بصور الحروف و تجلیات الواحد فی اعیان الآحاد و تسمیته باسماء لا تحصى، و هی ایضاً مراتب تعینات التجلی النفس الرحمانى الإلهی الوجودی و الفیض الذاتی الجودی المنبعث من غیب باطن القلب الذی هو التعین الأول إلى حضره احدیه جمع الجمع على ظاهریه اسم الظاهر المشهود المعهود، فما ثمه الا هو الأول الأحد و الاخر الأبد و الظاهر بالعدد و الباطن عما تعدد،

(فناری ، مصباح الانس، چاپ مولی، ص 370)

تعین به طور کلی صورت متعین است پس وجودی بدونِ وجود متعین ندارد، متعین همان نفس رحمانی است که ماده صورت های موجودات کونی است ، همان گونه که نفس انسان نیز از قلب بر می خیزد و در قلب تعینی دارد که با متعین قابل تمایز نیست ، پس الف که همان واحد است، با نفس انسانی ، یا نفس رحمانی یا وجدِ ساریِ حق ، سه مرتبه دارد:

یکی پیش از امتدادش مکه همان مرتبه اجمال و احدیت آن (الف) و استهلاک اعداد آن است بدان گونه که اعیانشان ظاهر نباشد و تمایز نیافته باشدو این همان اعتبارِ نفَس انسانی در مرتبه قلب اوست . نیز اعتبار نفس رحمانی در باطن تعین اول است، یعنی همان مقام کان الله و لا شیء معه  و نیز مقام گرفتار بودن نفس در قبضه متنفس و نیز استهلاک کثرت اسمائی در احدیت ذاتی است و به واسطه این اعتبار االف در نقطه مندرج می شود.همان گونه که دیگر حروف در الف مندرج می شوند.

اعتبار دوم اعتبار امتداد و بسط نَفَس نسبت به ایجاد حروف است ، در حالی که در مخارج حروف تعین دارد و اعتبار بازگشت آن به باطن در هنگام رجوع و عروج حروف و به واسطه این اعتبار است که عینِ الف از جهت امتدادش موجود می شود...

و این اعتبار ، اعتبار واحدیت واحد است، همان گونه که فرمود اله شما الهی واحد است و به واسطه آن است که یک مبدا اعداد می گردد و این اعتبار از کثرت نسبی تنزه ندارد . در این مرتبه رب مستلزم مربوب و اله مستلزم مألوه است و واحد از میان نسب ذات، تعینات تجلی اش را انشاء می کند.پس این مرتبه پیش از مرتبه تعین عددی است و مرتبه اطلاق ذاتی احدی (یعنی تعین اول) پیش از آن قرار می گیردو آن همان اعتبار الوهیت است (اسم جامع الله در تعین ثانی) .

سومین اعتبار تعینِ نفَس در مخارج حروف به شکل صورت های حروف و یا جلوه گری های واحد در اعداد و درست شدن بی شمار اعداد است. نیز عبارت است از مرتبه تعیناتِ تجلیِ رحمانیِ الهیِ وجودی و فیضِ ذاتیِ جودی که از غیب باطن قلب که همان تعین اول است سرچشمه می گیردو به سوی حضرت احدیت جمع الجمع (اسم جامع الله) بر ظاهریت اسم ظاهرِ مشهودِ معهود سرازیر می گردد. پس در وجود چیزی جز او نیست ، او اولِ احد و آخرِ ابد و ظاهر به صورت عدد و باطن هر چیزی است که تعدد پذیرد.

به بیان دیگر نفس رحمانی تمامی تجلیات و تعینات است . برخی اهل معرفت از آن به رق منشور تعبیر می کنند ، یعنی پرده آویخته که دارای نقوش متعدد است :

نقش اول آن تعین اول ، نقش دیگرش تعین ثانی و نقش های بعدی تعینات خلقی هستند. بنابراین نفَس رحمانی حقیقت گسترده ای است که از تعین اول تا عالم ماده را فرا گرفته است. در این میان اگر تعینات را مورد نظر قرار دهیم به کثرت بر می خوریم ولی اگر آن حقیقت ساری را در نظر بگیریم یک حقیقت وحدانی بیش نخواهد بود.

فان التجلی الحبی الإلهی فی بدء التجلی الایجادى خرج من باطن قلب التعین الأول و درج فی الالف النفسی و مرّ على حضره احدیه الجمع- یعنى جهه واحدیته- فی العلم الذاتی على جمیع حقائق الشئون الذاتیه و الحقائق الفعلیه الإلهیه إلى ان بلغ غایه حضره الإمکان

(فناری، مصباح الانس، انتشارات مولی، ص 369)

پس تجلی حبی الهی درآغاز تجلی ایجادی از باطن قلب در تعین اول خارج شد و بر تمام حقایق شئون ذاتی و حقایق فعلی الهی در حضرت احدیت جمع در علم ذاتی گذشت تا این که به نهایتِ حضرتِ امکان رسید.

اول ما تعین من غیب الغیب النفس الرحمانى وحدانیاً مندرجاً فیه الفعل و الانفعال، بل الأسماء و الصفات و الأفعال، حتى کان العالم و العلم و المعلوم و الفاعل و القابل واحدا فی المرتبه الاولى التی هی الوحده الحقیقیه الجامعه بین الاحدیه و الواحدیه بالنسبه السویه.

ثم عین من عینها عین النفس الرحمانى فی المرتبه الثانیه التی هی اعتباره المشتمل بحکم واحدیته على تفاصیل غیر متناهیه متعلقه بابدیته.

(فناری، مصباح الانس، انتشارات مولی، ص 489)

نخستین امری که از غیب الغیب (مقام ذات) تعین یافت همان نفس رحمانی بود که وحدانی بود و درآن فعل و انفعال ، بلکه اسماء و صفات و افعال مندرج بودند تا آنجا که عالم و علم و معلوم و قابل و فاعل در مرتبه اول یکی بودند . این مرتبه همان وحدت حقیقی جامع میان احدیت و واحدیت است که به نسبتی برابر با هر کدام است. سپس حق تعالی از عین او (نفس رحمانی در تعین اول) عین نفس رحمانی در مرتبه دوم را تعین بخشید که همان اغتبار اوست که به حکم واحدیت دربردارنده تفاصیل غیر متناهی است و به واسطه حکم واحدیت به ابدیت او تعلق می گیرد.

لازم به توجه است که فیض اقدس و فیض مقدس دو حصه از نفس رحمانی  اند و با توضیحات بالا اکنون به راحتی می توان دانست که چرا تعینات خلقی را فیض مقدس (به صورت صیغه مفرد) می خوانند و نه فیض های مقدس با صیغه جمع زیرا در واقع همان حصه خلقی نفس رحمانی است که به صورت وجود های متکثر در می آید و این تکثر در عین وحدت سریانی است که تمام آنها را در بر گرفته است و همه آنها را در یک حصه و یک فیض قرار می دهد. فیض اقدس نیز چه آن را تعین اول بدانیم ویا تعین ثانی ، جزئی از نفس رحمانی است . بنابراین در واقع نفس رحمانی همان جمع میان فیض اقدس و فیض مقدس است.

منابع :

  • یزدان پناه سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 542 تا 547
  • امینی نژاد علی، حکمت عرفانی، ص 317