یکی از بزرگ ترین دشواری های فلسفی که همواره ذهن فیلسوفان الهی را به خود مشغول داشته است مسئله چگونگی ارتباط دو ساحت متقابل یعنی وجوب در مقابل امکان، وحدت در مقابل کثرت، اطلاق در مقابل تقیید و کمال در مقابل نقص است.
چگونه می توان تنزل از ساحت های نخستین به ساحت های مقابلشان را توجیه کرد؟
به طور کلی فیلسوفان مسلمان تاکید دارند که این فرایند بدون وجود واسطه که به گونه ای این دو ساحت کاملا متفاوت و گاه متناقض را ارتباط دهد ممکن نیست و این واسطه چیزی جز علم حق تعالی نمی تواند باشد. در حکمت متعالیه به ویژه ازآن به علم اجمالی حق در عین کشف تفصیلی تعبیر می شود.
این موضوع برای عارفان ، به ویژه آنانی که به مسائل هستی شناختی اهمیت می دهند ، یعنی پایه گذاران و توسعه دهندگان علم عرفان نظری نیزمسئله ای بسیار اساسی است.
عارفان مسلمان نیز مانند فیلسوفان و البته نه از راه برهان عقلی که از راه دریافت شهودی ، علم حق تعالی در مقام ذات را حلقه واسطه میان وحدت و کثرت تلقی می کنند.آنها پیرو بحث هایی که در مراتب وجود د ر صقع ربوبی دارندبرای این علم دو مرتبه قائلند: یکی علم ذات به ذات در تعین اول ودیگری علم ذات به اشیاء در تعین ثانی. در ادامه خواهیم گفت که تاکید فیلسوفان و عارفان بر علم پیش از ایجاد با متون و نصوص شرعی مطابق است.
نخستین پرسش که در باره تقریر عارفان مطرح می شود آن است که آنان چرا به جای طرح علم حق در مقام ذات به عنوان حلقه ی واسط ، علم در تعین نخست و تعین ثانی را در کانون توجه خویش قرار داده اند؟
در پاسخ باید گفت که اهل معرفت تنزل از مقام ذات به تعینات خلقی را تنها با تکیه بر علم ذات به ذات در آن مقام ممکن نمی بینند ، زیرا در ذات نامتناهی هیچگونه کثرت و نسبت اشراقی خاص ملحوظ نیست، بلکه درآنجا همه نسب به نحو اندماجی وجود دارند ، بدون این که اسمی بر اسم دیگر غلبه داشته باشد . پس اضافه های اشراقی اندماجی درآن مقام تصور ناپذیرند. به بیان دیگر اگر مثلا عقل اول بدون وساطت تعین اول و ثانی از مقام ذات صادر شود ، این به آن معناست که در ذات ، نسبت مبدئیت و موجبیت غلبه یافته است. در حالی که بنا بر فرض در ذات هیچ اسمی غلبه ندارد:
الحق سبحانه من حیث حقیقته فی حجاب عزه، اعنى هویته الغیبیه الإطلاقیه اللاتعینیه، لا نسبه بینه و بین غیره، لان کل نسبه یقتضی تعیناً و المفروض فیه عدم التعین اصلا.
(فناری، مصباح الانس، انتشارات مولی، ص252)
حقیقت حضرت حق تعالی یعنی هویت غیبی اطلاقی بی تعینی او ، در حجاب عز خود پنهان است به گونه ای که کسی توان باریابی به آن مقام را ندارد و هیچ نسبتی بین او و غیرش برقرار نیست ، زیرا هر نسبتی که تصور شود اقتضای تعین دارد و فرض آن است که هیچ تعینی در آن مقام نیست.
پس برای رسیدن از مقام ذات نامتناهی به عقل اول (به عنوان نخستین مرتبه از تعینات خلقی)واسطه ای لازم است که از اطلاق مقام ذات فروتر باشد، به گونه ای که موجب تصحیح فرآیند تعین و تنزل شودو نسبت خلق و ایجاد تعین یابد. این مصحح در ایجاد، در ادامه در بحث تعین ثانی و با عنوان اسم جامع الله بررسی خواهد شد.
بر همین اساس اهل معرفت در نقد بیان فیلسوفان درباره کیفیت حصول کثرت از وحدت می گویند آنچه در آن ایجاب و اقتضاء ملحوظ است و شما آن را واجب تلقی می کنید ، اسم جامع الله است که در تعین ثانی است. به این ترتیب واجب الوجود فیلسوفان در نظر عرفا چیزی جز یکی از تجلیات حق در صقع ربوبی و یکی از اسمای ذاتی وی نیست.
این بیان اهل معرفت حتی تفسیر صدرالمتالهین از علم در مقام ذات یعنی علم اجمالی در عین کشف تفصیلی را نیز به نقد می کشد. از نظر عرفا ، در اینجا نیز نفس علم اجمالی به تنهائی نمی تواند مصحح ایجاد باشد ، زیرا اصولا در مقام ذات نسبت ایجادی قابل تصور نیست.
أنّ توجّه الحق لایجاد الممکنات، لیس من حیث أحدیّه ذاته. فإنّ نسبه الاقتضاء الایجادى إلیها من هذا الوجه، و نفیه عنها على السواء. إذ لا ارتباط للذّات بشىء من هذا الوجه، و لا مناسبه یقتضى بالتّأثیر و التأثّر. فإن الأحکام و الاعتبارات، مستهلکه فى هذه الأحدیّه، و إنّما الموجب لایجاد الأشیاء، هو حکم العلم الذّاتى الأزلىّ، لخیطته ، و عموم حکمه، و تعلّقه بذات الحق و أسمائه، و صفاته، و معلوماته.
(قونوی، شرح اربعین حدیث، ص 120)
توجه ایجادی حق به ممکنات به لحاظ احدیت ذات نیست ، زیرا نسبت اقتضای ایجادی به حق از جهت احدیت ذات و نفی آن از او ، یکسان است ، چرا که ذات با هیچ چیزی به لحاظ احدیت ذاتی تناسب ندارد که موجب تاثیر و تاثر بشود، چون تمام احکام و اعتبارات در این احدیت ذاتی ، استهلاک دارند . تنها چیزی که موجب ایجاد اشیاء می شود ، حکم علم ذاتی ازلی است ، زیرا این حکم عمومیت دارد و به حق و اسماء و صفات و معلوماتش متعلق است.
بنابراین به طور کلی می توان گفت که فیلسوفان الهی و اهل الله ، در اصل مطلب که علم واسطه تنزل از مقام ذات به کثرات است ، هم نظرند ، ولی در تقریر و تفسیرآن با هم اختلاف دارند.
منابع :
- یزدان پناه – سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 373 تا 376