این واژه همان سابقه تاریخی تعین اول را داراست، و به طور عمده فرغانی آن را به کار برده، و پس از او اصطلاح مستقر برای این مقام خاص گردیده است. اما قیصری در قرن هشتم «تجلی اول» را با «فیض اقدس» یکسان دانسته و تفسیری که از فیض اقدس ارائه میدهد، همان تفسیر تعین ثانی در اصطلاح دیگران است. لکن در متون فرغانی، جامی، فناری و صائنالدین، «تجلی اول» و «تعین اول» به همان معنایی که مقصود ماست، به کار رفته است.
برای نمونه صائن الدین چنین تصریح می کند:
انماستلزمت الهویه المطلقه الظهور المذکور المسمی بالتجلی الاول ....
( صائنالدین ترکه، تمهید القواعد ، چاپ انجمن فلسفه، ص۱۴۱)
تنها نکتهای را که باید درباره این دو واژه بدان توجه داشت این است که گرچه هر دو واژه به یک مقام اشاره دارند گاهی وقتی در برابر یکدیگر به کار میروند، به دو بعد فاعلی و قابلی در یک مقام اشاره دارند؛ به این ترتیب که عنوان تجلی اول به بُعد فاعلی و عنوان تعین اول به بُعد قابلی از همان مقام اشاره دارد. زیرا تجلی و جلوه گری مفید فاعلیت است. بنابراین اصطلاح تجلی اول بیانگر جهت فاعلیت حق تعالی در ایجاد نخستین تعین است . در تحلیل عقلی تنها پس از تجلی است که تعین پیدامی شود، ازهمین رو اصطلاح تعین اول بیانگر جهت قابلیتی است که در تعیم یاد شده نسبت به دریافت فیض ظهوری حق تعالی وجود دارد.
فرغانی در توضیح این مقام با تشبیه آن به حدیث نفس می گوید تجلی ذات حق تعالی برای خود همانند حدیث نفس کردن است که به موطن دیگری نیاز ندارد ، همان موطن است که برای خود او متجلی می شود. به عبارت دیگر باتجلی اول هنوز از صقع ربوبی خارج نشده ایم.
فناری بیان فرغانی را چنین نقل می کند:
فاعلیته من حیث التجلی الاول الذی فیها کالمتحدثه مه نفسهاباقتضاء شهورهاو کمالاتها الذاتیه و الاسمائیه حدیثا نزیها من حرف.
(فناری، مصباح الانس، انتشارت مولی، ص320)
فاعلیت حضرت حق تعالی از جهت تجلی اول که در ذات حق است همچون کسی است که به اقتضای ظهور ذات و کمالات ذاتی و اسمائی ، با خود حدیث نفس می کند، حدیث نفسی که از حروف منزه است.
باز در جای دیگری می گوید:
اعتبار الفاعلیه للتجلّی والقابلیّه للتعیّن مع أنهما شیء واحدٌ انّما حصل باعتبار کون الذات کالمتحدثه لنفسها بکمالاتها.
(فناری، مصباح الانس، انتشارت مولی، ص۱۳۴)
با این که تجلی اول و تعین اول یکی بیش نیست ولی اعتبار فاعلیت برای تجلی و اعتبار قابلیت برای تعین به این اعتبار حاصل می شودکه ذات همچون کسی است که کمالاتش را برای خود بازگو می کند.
همانطور که ذکر شد قیصری بر خلاف فرغانی ، تجلی اول را با فیض اقدس مترادف به کار می برد و از سوی دیگر تفسیری از فیض اقدس ارائه می دهد که آن را با مقام تعین ثانی در اصطلاح ما برابر قرار می دهد:
فالماهیات هی الصور الکلیة الأسمائیة المتعیّنة فی الحضرة العلمیّة تعیناً أوّلیاً وتلک الصور فایضة عن الذات الالهیّة بالفیض الأقدس والتجلّی الاوّل
(قیصری، مقدمه شرح فصوص، تصحیح آشتیانی، ص69)
بنابراین ماهیات همان صور کلی اسمائی هستندکه در حضرت علمی به تعین اول از ذات الهی متعین گشته و به توسط فیض اقدس در تجلی اول ناشی شده اند.
منابع :
- یزدان پناه – سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 395 تا 396