در واقع، جایگاه اصلی این بحث، پس از مبحث انسان کامل است؛ زیرا بحث تجلی ذاتی در مقام قوس صعود مطرح می شود؛ حال آنکه ما اکنون در قوس نزول به بررسی می پردازیم. با این حال، چون بحث تجلی ذاتی، در مقام ثبوت، به تعین اول ارتباط دارد و نیز تجلی ذاتی که در قوس صعود برای عارف رخ می دهد، بر تعین اول منطبق است و از سوی دیگر، در این فصل بارها بدان اشاره شده است، توضیحی اجمالی درباره آن، به روشنی بحث می افزاید.
توحید بر سه گونه است: افعالی، صفاتی و ذاتی،
عارف در طی مقامات سیر و سلوک خویش به سوی حق، نخست به مقام توحید افعالی می رسد؛ مقامی که در آن، هر فعلی را فعل حق می بیند. بحث توحید افعالی، اساسا از قوس نزول سرچشمه می گیرد؛ آنجا که به این واقعیت نفس الامری اشاره می کنیم که هر فعلی، فعل حق است.
اما درقوس صعود، بحث از این است که عارف به مقامی دست می یازد که این واقعیت را به چشم دل شهود می کند. این شهود، به واسطه تجلی حق، یعنی تجلی افعالی است. بنابراین ، عارف با رسیدن به مقام فنای افعالی (شهود و درک توحید افعالی) در قوس صعود، به واقعیتی پی می برد که ازلا و ابدا در قوس نزول بوده است و خواهد بود. (ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی (انفال:17)) .
پس از این مرحله، عارف به مرتبه بالاتر و به مقام توحید صفاتی می رسد؛ مقامی که در آن، همه صفات را صفات حق می یابد و به تعبیری، عالم را پر از اسماء الله می بیند. این شهود رخ نمی دهد جز با فانی شدن صفات عارف در صفات حق که تنها با تجلی صفاتی ممکن است. در اینجا نیز عارف با پیمودن مسیر سلوک، از حقیقتی آگاه می شود که ازلا و ابدا در سراسر هستی حضور داشته است.
توحید صفاتی، مرحله ای بالاتر از توحید افعالی است؛ زیرا فعل، امری خارجی و صفت، منشأ فعل و نسبت به فعل درونی تر و با طنی تر است.
عارف سرانجام، به فنای ذاتی و توحید ذاتی می رسد؛ جایی که به واسطه تجلی ذاتی، همه ذوات را مندک و مستحیل در ذاتی واحد می یابد. اینجاست که ادعای وحدت شخصی وجود، به معنای دقیق و با همه جوانب سر بر می آورد؛ زیرادر این مقام، عارف در حال فنای ذاتی و زیر سیطره تجلی ذاتی، در می یابد که یک وجود و یک ذات بیش نیست. این، همان مرحله فنای ذاتی است.
بنابراین، در مرحله اول تجلی افعالی، در مرحله دوم تجلی صفاتی و در مرحله سوم ، تجلی ذاتی یا توحید ذاتی و یا فنای ذاتی به عارف دست می دهد.
در همین جا، باید گفت موطنی که نوع عارفان با رسیدن به آن، تجلی ذاتی را درک می کنند و به فنای ذاتی می رسند، مقام تعین اول است. این نکته به ویژه برای وارثان دین خاتم و صاحبان ذوق آن صدق می کند، هرچند تجلی ذاتی در مراحل عالی تعین ثانی هم ممکن است، ولی نوع عالی تجلی ذاتی در تعین اول خواهد بود.
در میان عارفان مسلمان در مورد این نکته که انبیای پیشین بدین مقام دست یافته بودند یا نه، این دیدگاه هست که انبیای گذشته، تنها از تجلی ذاتی در مراحل عالی تعین ثانی برخوردارند. نخستین شخصیتی که به تجلی ذاتی در مرحله تعین اول رسید اصطلاحا آن را فتح باب کرد خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم بود. به همین سبب، تعین اول را حقیقت محمدیه نیز میگویند.
پس از آن حضرت، وارثان ایشان، یعنی امامان معصوم سلام الله علیهم بودند که به حکم وراثت معنوی آن حضرت، بدان مقام دست یافتند. حتی برخی از پیروان خلص نیز، به برکت اوج صعود حضرات آن را درک کرده اند.
صدرالدین قونوی در جریان رویایی از استادش ، شیخ اکبر، تقاضای وصول بدین مقام با عظمت را می نماید که خواسته اش برآورده می شود. البته تجلی ذاتی در مقام تعین اول برحسب قابلیت افراد بر آنها جلوه گر می شود. از این رو، تجلی ذاتی آن گونه که بر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم جلوه گر می شود، با تجلی ذاتی آن گونه که بر پیروان آن حضرت تجلی می یابد، اختلاف فراوانی در مرتبه دارد، اما به طور کلی می توان گفت تجلی ذاتی نهایی آنگاه رخ می دهد که عارف به تعین اول برسد و حق تعالی را از حیث وحدت حقیقی دریابد البته از حیث معلومیت وگرنه احدی به مقام ذات دست پیدا نخواهد کرد.
غیب هویّه الحق إشاره الى إطلاقه باعتبار اللاتعیّن و وحدته، الحقیقه الماحیه لجمیع الاعتبارات. و الأسماء و الصفات و النسب و الإضافات هی عباره عن تعقّل الحق نفسه و إدراکه لها من حیث تعیّنه، ... و هو مشهود الکمل، و هو التجلی الذّاتى، و له مقام التوحید الأعلى.
(قونوی ، رساله النصوص ، نص 6 ، ص 17-18)
غیب هویت حق به اطلاق حضرت حق به اعتبار بی تعین یعنی مقام ذات اشاره دارد و وحدت حقیقی اش که محو کننده تمام اعتبارات و اسما و صفات و نسب و اضافه هاست، همان علم حق به خودش و ادراک او از خود، از حیث تعینش (تعین اول) .... است و این (تعین اول) مشهود کاملان قرار می گیرد و این همان، تجلی ذاتی است که مقام توحید اعلی بدان تعلق دارد.
همچنین عبدالرحمن جامی در نقد النصوص دربارة نامگذاری تعین اول به حقیقت محمدیه میگوید:
... وکنّی عنه بعضهم بالحقیقه المحمّدیه...؛
(جامی، نقد النصوص، ص ۳۷)
... و بعضی عارفان به تعین اول با اصلاح «حقیقت محمدیه» اشاره کردهاند...
از دیدگاه عرفا آیات دَنَا فَتَدَلَّى . فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى،( نجم، ۸، ۹) بر مراتب سلوک، در قوس صعودی دلالت میکند. «دَنَا» از یک مرتبه، و «فَتَدَلَّى» از مرتبة بالاتر حکایت میکند، و «قَابَ قَوْسَیْن» به مقام تعین ثانی اشاره دارد؛ زیرا مراد از قوسین، دو قوس وجوب و امکان است و «قَابَ قَوْسَیْنِ» ناظر به تعین ثانی، و مشتمل بر وجوب و امکان است. اما «أَوْ أَدْنَى» بر مرحلة تعین اول دلالت دارد و از این روی، یکی از اسامی این تعین، مقام «أَدْنَى» یا مقام «أَوْ أَدْنَى» است که این مقام ویژة رسولالله و وارثان اوست.
جامی در نقد النصوص میگوید:
... وکنّی عنه الشرعُ بمقام «أو ادنی» فإنّه باطن مقام قاب قوسین...؛
(صدرالدین قونوی، نقد النصوص، ص ۳۶)
... و شریعت از تعین اول به مقام «او ادنی» اشاره کرده است؛ این مقام باطن مقام «قاب قوسین» (تعین ثانی) است.
بنابراین مقام تعین اول ـ برخلاف مقام ذات ـ برای انسان سالک دست یافتنی است، گرچه این امکان پیش از فتح باب پیامبر مکرم اسلام وجود نداشته است.
منابع :
- یزدان پناه – سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 411 و 413
- امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، صص 385 تا 387