پست های سه گانه قبلی، مقدمه ای است بر این مسئله که در تعین اول، چه نوع شعوری از کمال رخ می نماید که به تعین ثانی می انجامد:
ثم قال (= الفرغانی): وهذا التجلی الاوّل (= تعین اول) یتضمّن الکمال الذی حقیقته حصول ما ینبغی علی ما ینبغی وهو قسمان:
(۱) کمال ذاتی هنا (= تعین اول) ... یلازمه الغنی الذاتی وهو شهود الذات نفسه من حیث وحدته (= تعین اول) بجمیع شئونها نزولاً وعروجاً، دنیاً وآخره، شهود مفصّلٍ فی مجمل، دفعه واحده کشهود المکاشف فی النواه نخلاً وثماراً لا یحصی.
ثم (۲) کمال أسمائی هو ظهور الذات لنفسها من حیث تفصیل اعتباراتها امّا ظهوراً مفصلاً (در تکتک عوالم از تعین ثانی تا عالم ماده) او مجملاً بعد التفصیل (در انسان کامل)... والفرق بینهما (بین کمال ذاتی و کمال اسمایی) انّ هذا بشرط شیء او اشیاء (زیرا تحقق کمال اسمایی منوط به موطن و محل و یا شرایط دیگری میباشد) وتحقق الکمال الذاتی بلاشرط اصلاً... فمن شرطه (= شرط کمال اسمایی) التمیّز والمظهر والمرتبه والغیریّه بالنسبه (در تعین ثانی) او بالحقیقه (در تعینات خلقی) بحکم المحل صوریاً کان کالظروف او معنویاً کالمراتب.
(فناری، مصباح الانس، انتشارات مولی، ص 321)
فرغانی می گوید: این تجلی اول متضمن کمال است . کمالی که حقیقتش ، حصول امری شایسته ، برای آن چیزی است که سزاوارش باشد. این کمال، بر دو قسم است: کمال ذاتی که اینجاست که در مبدأ رتبه دوم یعنی تعین ثانی، همان صفت حیات است و با غنای ذاتی ملازم است و آن، همان شهود ذات خود از حیث وحدتش یعنی تعین اول با تمام شئونش به یک باره است؛ شهودی که چه نزولی یا عروجی و چه در دنیا و یا در آخرت باشد؛ شهود که به نحو شهود مفصل در مجمل است؛ همانند شهود کسی که در یک دانه، نخل و میوه بی شمار ببیند. نیز کمال اسمائی، ظهور ذات برای خودش از حیث تفصیل یافتن اعتبارات و شئون آن است یا به گونه ای که ظهور مفصل باشد در مراتب و محل های متمایزی مانند تک تک کثرات عالم یا اینکه ظهور اجمالی پس از تفصیل باشد که در انسان کامل نمونه می یابد ... و تفاوت میان کمال ذاتی و اسمائی آن است که دومی به شرط شیء بلکه به شرط اشیا است: در صورتی که تحقق کمال ذاتی هرگز به شرطی وابسته نیست؛ چون غیری متصور نیست .... از جمله این شرط ها درباره تحقق کمال اسمائی ، وجود تمیز و مظهر و مرتبه و غیریت نسبی یا حقیقی است؛ بسته به حکم محل که صوری باشد مانند ظروف، یا معنوی همچون مراتب. (گاهی غیریت، صوری است و به لحاظ محل های متعدد ، غیریت ثابت می شود و گاهی غیریت، بنابر مراتب متعدد معنوی است).
ثم أعلم أن ثبوت ....
(جامی ، نقد النصوص، ص 84-85)
سپس بدان که ثبوت کمال برای حق تعالی به دو لحاظ است: یکی کمال به لحاظ ذات است که به معنای ثبوت وجود آنها از خود ذات و نه از غیر آن است؛ چرا که این کمالات در وجود و بقا و دوامشان، از غیر بی نیازند؛ کمال دوم نیز، همان کمال تفصیلی حق تعالی به لحاظ اسمای حسنای وی است و این به واسطه ظهور آثار نسب مرتبه ای و حقایق اسمائی و نفوذ احکام آنها در عوالم ومظاهرشان است.
نکته راهگشا در این بحث، تعبیرهایی است که قونوی با استفاده از آن به کمال ذاتی و اسمائی اشاره می کند. او کمال ذاتی را کمال حق و کمال اسمائی را أکملیت حق تعبیر می کند. این گونه تعبیر این مزیت را دارد که هم کمال بودن کمالات اسمائی را در بر دارد و هم علت تحقق آنها را بیان می کند. کمالات ذاتی، کمالات حق تعالی فی حد ذاته هستند، اما آن گاه که کمال به بالاترین درجه شدت و قوت رسید، صاحب کمال فیاض علی الاطلاق خواهد بود و کمالات از ذات وی لبریز شده و تراوش و تجلی می کند؛ این ویژگی تراوش و تجلی ، از اقتضائات ذات است. از همین رو، گفته می شود رب بدون مظاهر نمی تواند رب باشد. به بیان دیگر ، رحمت سابق حق تعالی و عشق جبلی او به خود و فیاض علی الاطلاق بودنش اجازه نمی دهند که حق از مقام ذات تنزل نکند و تجلی ننماید.
بنابراین ، اگر موجودی بخواهد نهایت کمال را داشته باشد، بایدکمال اسمائی را نیز داشته باشد؛ یعنی باید افزون بر اینکه تمامی اسما را به نحو اطلاقی دارا باشد، ویژگی اکملیت را نیز دارا باشد تا موجب فیضان فیض او و پیدایش اسما شود. محقق قونوی می فرماید: سر کمال اسمائی حق، اکملیت اوست. وی برای نزدیکی مطلب به ذهن، از مثال زیر سود می جوید که ظرف پر از آب ، کمال ذاتی دارد، ولی آنگاه که آب آن لبریز می شود، نشان کمال اسمائی آن است. این مطلب از نظر مباحث هستی شناختی، بسیار با معناست و چگونگی پیدایش متناهی از نامتناهی را تبیین می کند.
الفیض الواصل من الحق الی المسمّی سوی (= کمال اسمایی) عباره عن صوره صفه اکملیّته سبحانه وذلک حکمٌ زائدٌ علی الکمال الذّاتی وکما أنّ کمال کلّ وعاءٍ هو بامتلائه واکملیته بما یفیض منه بعد الإمتلاء کذلک الفیض الایجادی، لکن یجلّ ذلک الجناب عن الظرفیّه والمظروفیّه فالامتلاء هناک عباره عن الغنی الذاتی من حیث وجوب الوجود وعدم الحاجه الی السوی وعباره ایضاً عن سرّ الصمدیّه فانّه لا خلو فی الحضره ولا عوز ولا فراغ وثم کمال ثانٍ وهو الکمال الأسمائی والصفاتی وأنّه مقرونٌ بالوجود الفائض علی الکون بموجب أثر الاکملیّه... والکمال الثانی هو الکمال الأسمائی الصفاتی الذی اشرت الیه آنفاً وأنها نعوتٌ له سبحانه من حیث تعیّنه فی صور احواله الذاتیّه اعنی الأسماء والصفات وموجبُ اختلاف ظهوراته وتنوّعاته هو اختلاف حقائق شؤُونه الّتی اشتملت علیه ذاته.
(قونوی، النفحات الالهیه ، نفح 12 ص 78-79)
فیضی که از حق تعالی به ماسوی می رسد، همان صورت صفت اکملیت وی است. و این حکمی اضافه بر حکم کمال ذاتی و البته ناشی از آن است؛ و همان گونه که کمال هر ظرفی با پرشدن و اکملیت آن با لبریز شدن آن پس از پر شدن تحقق می یابد، فیض ایجادی حق تعالی نیز چنین است، اما حضرت حق برتر از آن است که به ظرفیت و مظروفیت توصیف شود. پس پر شدن در اینجا عبارت است غنای ذاتی از حیث وجوب وجود و نیازمند نبودن به غیر. نیز بعارت است از سر صمدیت ؛ زیرا هیچ نحوی تهی بودن،فقدان و شکافی در ذات وی نیست. آن گاه کمال دومی است که همان کمال اسمائی است واین کمال، با وجودات افاضه شده بر ما سوی الله همراه شده است و این افاضه از اکملیت ذات حق ناشی شده است.... این کمال دوم، همان کمال اسمائی صفاتی است که همان نعوت حضرت حق تعالی است از این نظر که وی درصور احوال ذاتی اش که همان اسما و صفات هستند، متعین است و سبب اختلاف ظهورات و تنوع آنها، اختلاف حقایق شئونی است که ذات حق دربردارنده آنهاست (شئون ذاتی).
چنانچه مشاهده میشود در این عبارت دو معنا از کمال ذاتی ارائه شده است، معنای اول همان است که پیشتر از کلام جامی نقل کرده بودیم اما معنای دوم «وعباره ایضاً عن سرّ الصمدیّه..» همان است که ما در بحث کمال ذاتی و اسمایی در پی آن هستیم.
ان هذا التجلی یتضمن کمالًا ذاتیاً محققاً عند حقیقه السوائیه بلا شرط شیء، و کمالًا اسمائیاً متعلقاً ظهوره عند غلبه اثر الواحدیه بتحقق البرزخیه الثانیه التی هی صوره البرزخیه الاولى.
(فناری، مصباح الانس ، انتشارات مولی ، ص 602)
این تجلی یعنی تجلی اول، شامل کمال ذاتی است که نزد حقیقت سوائی که بلاشرط شیءاست ، محقق است و کمالی اسمائی را در بر دارد که هنگام غلبه اثر واحدیت ظهورش به تحقق برزخ ثانی (یعنی تعین ثانی) که خود صورت (و مظهر و جلوه) برزخ اولی است ، تعلق می گیرد.
منابع :
- یزدان پناه – سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 396 و 407
- امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، صص 387 تا 392