عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

دومین تعیّن و تجلی در بستر نَفَس رحمانی که آخرین تعیّن از تعیّنات حقی است، تعیّن ثانی نام دارد.

تعیّن ثانی همچون تعیّن اول، تجلی علمی و تعیّن علمی خداوند است، لکن در تعیّن اول خدای متعال به ذات خود به نحو وحدت اطلاقی علم دارد، و با اینکه همه حقایق و کمالات را در خود دارد، اما هیچ یک متعلق اختصاصی علم خداوند نبوده و هیچ‌گونه امتیازی از سایر اشیا ندارد. ولی در تعیّن ثانی، خدای متعال در نگاه دومی که به ذات بی‌نهایت خود می‌اندازد، همه تفاصیل و کمالات موجودِ در خود را به تماشا می‌نشیند. بنابراین در تبیین حقیقت تعیّن ثانی باید گفت؛ علم ذات حق به ذات خود به نحوی که به همه حقایق مندمج در خود آگاهی یابد، دومین مرتبه از جلوه خداوندی و تعیّن ثانی است.

تعین ثانی، در مقابل تعین اول که همان علم ذات به ذات از حیث أحدیت جمعی است، به معنای علم ذات به ذات از حیث الوهیت یا تفاصیل است. به بیان دیگر، تعین ثانی از این جهت که یک نسبت علمی است، با تعین اول مشابه است. تفاوت این است که در تعین اول، نسبت علمی، اندماجی و اجمالی، ولی درتعین ثانی تفصیلی است.

بار دیگر، تاکید می کنیم که در تعین ثانی نسب و اضافات اشراقی از سنخ علمی و نه وجودی هستند. نسب علمی نیز خود بر دو گونه اندماجی و تفصیلی اند. در گونه دوم که سخن ما در این فصل درباره آن است، هر چند تفصیل و تمایز میان نسب پدیدار گشته است، اما این نسب هنوز از نحوه علمی تبدیل به نسب وجودی و تعینات خلقی نشده اند. در این موطن، حقایق به نحو مفصل و ممتاز از یکدیگر با لحاظ ترتیب میان آنها البته نه ترتیب زمانی موجودند. برای مثال ، در سرسلسله تعین ثانی، اسم جامع الله است و در مرتبه بعدی، اسمای هفت گانه کلی و در مراتب دیگر، دیگر اسما قرار می گیرند.

به بیان دیگر در حقیقت تعین ثانی آن است که این نسبت علمی، تفصیلی است یعنی همة حقایق مندمج در مرحلة تعیّن اول در بستر امتداد نفس رحمانی، در مرحلة تعین ثانی، تفصیل علمی می‌یابد و همة اسما و مظاهر‌ از یکدیگر ممتاز شده و از حالت خفا به حالت ظهور رسیده و از کمون به سوی بروز سر بر می‌آورند. بنابراین باید تعیّن ثانی را عالم تمیزات علمی اسما و اشیا بدانیم و از منظر اصطلاحات عرفانی آن را ظلّ و سایه تعیّن اول و صورت و ظاهر آن بشماریم، چراکه هر مرتبة مادونی سایه و صورت مرتبة مافوق خود بوده و مرتبة مافوق با تنزل خود، آن را پدید می‌آورد.

ملاعبدالرحمن جامی در نقد النصوص می‌گوید:

و بعد از تنزل به مرتبه تعین اول، تنزل است به مرتبه ثانی و آن مرتبه دوم ذات است که ظاهر می شود اشیا به صفت تمیز علمی در او. و لهذا این مرتبه را نامیده اند به عالم معانی و این تعین، به حقیقت صورت تعین اول است؛ زیرا که چون کثرت و تمیز منتقی است از تعین اول به طریق تفصیل، و ثابت است مر او را که به طریق اجمال. پس، آنچه قابل است صورت تفصیل را، ظل و صورت است مر آن حضرت را که جمیع اعتبارات دراو مندرج و مندمج است.

(جامی، نقد النصوص، ص 38)

همو در اشعه اللمعات می‌گوید:

اما وی (= ذات حق) را مراتب تنزّلات است ـ علماً (= تعینات حقی) و عیناً (= تعینات خلقی) ـ که به اعتبار آن (= تنزلات)، متعلّق ادراک و کشف و شهود می‌گردد (چراکه ذات حق پیش از تنزل، هیچ نسبتی با خلق نداشته و مشهود و مکشوف احدی قرار نمی‌گیرد). و اول مراتب تنزّلات وی ـ علماً ـ تنزل وی است به شأنی کلی (= تعین اول)... بر وجه کلی جملی بی‌امتیاز شئون از یکدیگر... و بعد از آن، تنزّل وی است به تفاصیل این شأن کلی و این را تعیّن ثانی گویند، به آن طریقه که خود را به همه شئونات الهیّه و کونیّه ازلیّه ابدیّه که در آن شأن کلی اندراج داشتند؛ به تفصیل بداند یکی بعد از دیگری.

(جامی، اشعه اللمعات، ص ۳۴، ۳۵)

بنابراین تعین ثانی همانند تعین اول نسبت علمیّه است، با این تفاوت که تعین اول نسبت علمی اندماجی و اندراجی است ولی تعین ثانی، نسبت علمی تفصیلی است، از همین رو در تحلیل حقیقت تعین ثانی دو نکته اهمیت فراوانی دارد. یکی آنکه اضافه و نسبت و اعتبار در تعین ثانی، یک اضافه و نسبت علمی است نه اضافه و نسبت وجودی یعنی هنوز از صقع ربوبی خارج نشده و به تعینات خلقی نرسیده‌ایم و به بیان دیگر گرچه همه حقایق اعم از اسما و اعیان و اشیا، ظهور یافته‌اند، اما این ظهور تفصیلی صرفاً برای خدای متعال است و این حقایق برای خود و برای یکدیگر هیچ‌گونه ظهوری ندارند و چنانچه پیش‌تر گفته شد، این مطلب به معنای آن است که ما هنوز در صقع ربوبی به سر می‌بریم و به حیطه تعینات خلقی و وجودی وارد نشده‌ایم.

لذا محقق جامی در عبارتی که پیش از این، ترجمه آن را نقل کرده‌ایم، پس از آنکه ظهور اشیا برای خود و برای یکدیگر را در صقع ربوبی منتفی می‌داند، می‌گوید:

... انتفای ظهور اشیا (در صقع ربوبی) دو گونه است؛ یا به خاطر آن است که اصلاً اعیان اشیا بالکلیّه منتفی‌اند...که این مجلی همان تعین اول و مرتبه اول از غیب است و وجه دوم آن است که با آنکه اعیان اشیا تحقق داشته و از هم تمیّز دارند و در علم ازلی ثابت‌اند و برای خداوند عالِم به آنها ظاهرند، لکن ظهوری ندارند ـ نه برای خود و نه برای امثال خود ـ آن‌چنان‌که صور ثابته در ذهن ما هستند و این مجلی و مظهر، همان تعین ثانی می‌باشد...

(جامی، نقد النصوص، ص ۳۰)

برخی از محققان، به منظور آشنایی ذهنی، گفته اند علم در تعین اول تنها یک مفعول می پذیرد (ذات، خودش را می داند)، اما در تعین ثانی، دو مفعول می گیرد. (ذات خودش را دارای صفاتی می یابد.) خلاصه اینکه نگاه اصلی در تعین اول، به ذات و در تعین ثانی به تفاصیل ذات معطوف است.

العلم من حیث الاحدیه فی التعین الأول ظهور عین الذات لنفسه باندماج اعتبارات الواحدیه مع تحققها، فمتعلقه مفعول واحد هو ذاته فقط. و اما من حیث المرتبه الثانیه و هی الواحدیه فهو ظهور الذات لنفسها بشئونها من حیث مظاهر الشئون المسماه صفات و حقائق، و هو متعد إلى مفعولین، لأنه ظهر لنفسه ذا صفات من الحیاه و العلم و غیرهما،

(فناری ، مصباح الانس ، انتشارات مولی ، ص190)

علم از حیث أحدیت در تعین اول همان ظهور خود ذات برای خودش است، به گونه ای که اعتبارات واحدیت در آن، به صورت مندمج متحقق اند. پس متعلق علم ، یک مفعولی است که همان صرف ذاتش است و اما علم از حیث مرتبه ثانی، یعنی واحدیت (و تعین ثانی) ، ظهور ذات برای خود با همه شئونش از حیث مظاهر شئون است که این شئون ، صفات و حقایق نامیده می شود و این علم متعدی به دو مفعول است؛ زیرا ذات خود را دارای صفاتی مانند حیات و علم و .... می یابد.

البته تمام آنچه در تعین اول و ثانی می گذرد، خارج از صقع ربوبی نیست. دامنه صقع ربوبی تا آن جاست که شئون و اسماء چونان علم حق به شمار می آیند و هنوز با اسما و تعینات خلقی که برای خود ظاهرند و به خود و به موجودات هم عرض خود علم می یابند، سر و کار نداریم. عالم در صقع ربوبی، حق تعالی است و هیچ ظهور دیگری در عرض یا طول ظهور اشیا برای حق وجود ندارد. به عنوان مثالی مسامحه آمیز، این بدان می ماند که انسان چیزی در ذهن بیافریند و بدان علم داشته باشد، اما هنوز آن را در خارج موجود نساخته باشد. تفاصیل تعین ثانی نیز، تنها در موطن علم حق و به تعبیر مسامحی در ذهن حق،، حضور دارند و معلوم حق تعالی هستند، ولی هنوز برای خود و برای یکدیگر معلوم نیستند.

و یلیه مرتبه شهوده سبحانه نفسه بنفسه فی مرتبه ظاهریّته الأولى بأسمائه الأصلیّه، و ذلک أوّل مراتب الظهور بالنسبه إلى الغیب الذاتی المطلق، و قد أشرت إلیه، و جمیع ما مرّ ذکره من التعیّنات إلى هنا هی تعیّنات الظاهر بنفسه لنفسه على النحو المشار إلیه قبل أن یظهر للغیر عین أو یبدو لمرتبته حکم‏.

(قونوی ، اعجاز البیان ، ص 116)

پس از تعین اول مرتبه شهود و علم حضرت حق به واسطه خود به خود و اسمای اصلی در اولین مرتبه ظاهریت است و این، نخستین مراتب ظهور در مقایسه با غیب مطلق است. تعیناتی که تا اینجا بررسی شد، (یعنی تعین اول و ثانی )، همگی تعینانی هستند که به نفس حق و برای خود حق ظاهرند؛...

پیش از آنکه غیر، تعینی یابد و برای مرتبه اش حکمی پدیدار شود.

لان هذه المراتب لما کانت مظاهر و مجالى فلا تخلو اما ان یکون مجلى و مظهراً یظهر فیه ما یظهر للحق سبحانه وحده لا للأشیاء الکونیه، أو یکون مظهراً یظهر فیه ما یظهر للحق و للأشیاء الکونیه ایضاً، فالأول یسمى مرتبه الغیب لغیبه کل شی‏ء کونى فیها عن نفسه و مثله فلا ظهور لشی‏ء فیها الا للحق و انتفاء الظهور للأشیاء یکون بأحد وجهین: أحدهما انتفاء أعیانها بالکلیه....

الوجه الثانی بانتفاء صفه الظهور للأشیاء عن اعیان الأشیاء مع تحققها و تمیزها و ثبوتها فی العلم الأزلی و ظهورها للعالم بها لا لأنفسها و أمثالها کما هو الامر فی الصوره الذهنیه فی أذهاننا، و هذا المجلى و المظهر هو التعین الثانی و عالم المعانی و المرتبه الثانیه.

(جامی، نقد النصوص، ص 30)

از آنجا که این مراتب، مظاهر و محل تجلی حق تعالی هستند، پس دو حالت برای آنها تصور می شود؛ یا مظهری هستند که آنچه در آنها ظاهر می شود، تنها برای حق ظاهر است و نه برای اشیای کونی (تعینات علمی) یا اینکه مظهری هستند که آنچه در آنها ظاهر می شود، ظاهر برای حق و نیز برای اشیای کونی است. پس گونه اول، همان مرتبه غیب است؛ زیرا همه اشیای در آن مرتبه از خود و از امثال خود غایبند. پس هیچ شیئی ظهوری جز برای حق تعالی ندارد. و انتفای ظهور اشیا بر دو وجه ممکن است: یکی با انتفای عین آنها به طور کلی (آن گونه که در تعین اول، هیچ عین تفصیلی موجود نیست) و دیگری به انتفای صفت ظهور شی ء از حقیقت اشیای دیگر؛ در عین حال که در علم ازلی، برای عالم (حق تعالی) و نه برای خود و برای اشیای همانند خود، ظهور دارند؛ همان گونه که در مورد صورت های ذهنی ثابت در اذهان ما این گونه است. این مظهر را ، تعین ثانی و یا عالم معانی یا مرتبه ثانی گویند.

اما وی را (ذات) مراتب تنزلات است علماً (صقع ربوبی) و عیناً (تعینات خلقی) که به اعتبار آن ، متعلق ادراک و کشف و شهود می گردد و اول مراتب تنزلات وی علما ، تنزل وی است به شأنی کلی (تعین اول) ، ... اما بر وجه کلی جملی بی امتیاز شئون از یکدیگر .... و بعد از آن، تنزل وی است به تفاصیل این شأن کلی و این راتعین ثانی گویند به آن طریقه که خود را به همه شئونات الهیه (اسماء) و کونیه (اعیان ثابته)، ازلیه ابدیه که در آن شأن کلی اندراج داشتند، به تفصیل بداند؛ یکی بعد از دیگری به آن معنا که چون عقل ملاحظه آنها کند، حکم کند به تقدم ذاتی بعضی بر بعضی دیگر و انتشاء، بعضی از بعضی؛ نه آنکه به حسب زمان، علم به بعضی متقدم باشد بر علم به بعضی دیگر؛ زیرا که علم حق سبحانه به همه اشیا متعلق است، ازلا و ابدا بی شائبه حدوث و تجدد.

(جامی، أشعه اللمعات، ص 34)

درمرتبه دوم، یعنی تعین ثانی... اشیاء کونی را به ذات خود و ذوات امثال خود اصلا شعور نیست، بلکه تحقق و ثبوت ایشان در این مرتبه، مقتضی اضافت وجود نیست به ایشان، به حیثیتی که ایشان متصف شوند به موجودیت و وجود به سبب اضافت و نسبت بدیشان متعدد و متکثر گردد و چون به وجود متصف نشوند، به طریق اولی لازم می آید که متصف نباشند به کمالاتی که تابع است مر وجود را ؛ چون شعور به خود و مثل خود.پس ایشان در این مرتبه متعدد و متمیز نباشند، به تعدد و تمیز وجودی، بلکه تعدد و تمیز ایشان به اعتبار علم باشد و بس؛ به خلاف مرتبه اولی که در آن مرتبه، این تمیز و تعدد علمی نیز ملحوظ نیست.

(جامی ، شرح رباعیات، ص 60)

منابع :

  • امینی نژاد  علی، حکمت عرفانی ص 405 تا 407
  • یزدان پناه سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 429 تا  434