عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

اهل معرفت، اسم الله را در دو عنوان بررسی می‌کنند: الله ذاتی و الله وصفی، الله ذاتی به مقام ذات اشاره دارد و در حقیقت، اسم عرفانی نیست، اما الله وصفی، اسم عرفانی است. در واقع، الله وصفی همان اسم جامع الله است.

بنابراین باید هوشیار بود که کلمه «الله» به دو صورت استفاده می‌شود،

گاهی مراد از لفظ «الله» در تراث عرفانی، ذات دست‌نایافتنی خداوند است، در این صورت به آن «الله ذاتی» می‌گویند که اسم عَلَم بوده و معنای الوهیت و تدبیر و امثال آن در آن لحاظ نشده‌ است.

اما در غالب استعمالات مراد از لفظ «الله»، ذات خداوند نیست بلکه ذات حق با تعین تدبیری و الوهیتی مدنظر قرار دارد. در این صورت واژه الله، اسمی از اسم‌های الهی و جلوه‌ای از جلوه‌های ذات خداوند است که از آن با عنوان «الله وصفی» یاد می‌کنیم.

این تقسیم بندی به کاربرد کلمه الله در متون شرعی ناظر است. عارفان دریافته اند که نمی توان تمام موارد کاربرد اسم الله را در قرآن به چیزی ناظر دانست که در نظام معرفتی عرفانی از آن به اسم جامع الله تعبیر می‌شود. برای نمونه، آیاتی چون و کان الله غفورا رحیما (نساء:96) از تعبیرهای معمول قرآنی است که مصداق کلمه الله در آن را می‌توان به راحتی اسم جامع الله (الله وصفی) دانست، یا در  آیه «وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» (بقره/264) از آن جهت که اسم الله برخی از اسمای دیگر را در پی دارد، می‌توان استفاده کرد که مراد از الله، الله وصفی است.اما در آیاتی همچون قل هو الله احد (اخلاص : 1) با توجه به اینکه احد در تفسیر عرفانی به مرحله تعین اول اشاره دارد، دیگر نمی توان الله را الله وصفی دانست، بلکه منظور مرتبه ذات است (الله ذاتی).

بنابراین، در مواردی که منظور از الله، ذات حق است و لحاظ اسما مطرح نیست، این کلمه علم است، اما در موارد دیگر همین کلمه کاربرد وصفی دارد و جزو اسما به شمار می‌آید. درتعبیرهای شیخ اکبر نیز هر دو نوع کاربرد یافت می‌شود. پس از ابن عربی، اختلاف نظرهایی بر سر این تعبیر میان اهل معرفت در گرفت. برای مثال، کسانی همچون جندی معتقد شدند که الله تنها معنای وصفی دارد و چیزی با عنوان الله ذاتی وجود ندارد. از سوی دیگر، کاشانی هر دو کاربرد را در نظر گرفت. محقق قیصری که متأثر از اوست، نیز به هر دو کاربرد چنین اشاره می‌کند:

و ذکر الشیخ اسم «اللَّه» لأنه اسم للذات من حیث هی هی باعتبار، و اسمها من حیث إحاطتها بجمیع الأسماء و الصفات باعتبار آخر، و هو اتصافها بالمرتبة الإلهیة، فهو أعظم الأسماء و أشرفها.

(قیصری، شرح فصوص الحکم، تصحیح آشتیانی، ص 292)

شیخ (ابن عربی) اسم الله را آورد؛ زیرا به یک اعتبار، اسمی برای ذات است ازآن جهت که ذات است. به اعتبار دیگری، اسم او از جهت احاطه اش بر تمام اسما و صفات است و این اعتبار، همان اعتبار اتصاف حق به مرتبه الهیت است و آن بزرگ ترین و شریف ترین اسما است.

اعلم ان الاله اسم الذات من حیث هى هى مع قطع النظر عن الاسماء و الصفات باعتبار، و اسم الذات مع جمیع الاسماء و الصفات باعتبار آخر.

(قیصری، شرح فصوص الحکم، تصحیح آشتیانی، ص 579)

الاله (مترادف با الله) به یک اعتبار، اسم ذات است، از آن جهت که ذات، ذات است با قطع نظر از اسما و صفات و به اعتبار دیگر، اسم ذات است به همراه تمام اسما و صفات.

اگر در کلمات عارفان مسلمان گفته می‌شود انسان می‌تواند مظهر الله و یا متحد با الله شود، مراد الله وصفی است نه الله ذاتی که به تصریح همه عرفا، احدی حتی رسول الله هم بدان دسترسی ندارد.

علامه حسن زاده آملی در این باره می‌نویسند: 

برهان الله ذاتى و وصفى را در اول الهیات اسفار طلب باید کرد که از فصل نخستین تا هشتم موقف اول آن در توحید و معرفت الله ذاتى است، و هشتم آن در توحید و معرفت الله وصفى که الوهت یعنى وصف عنوانى اله و رب عالم بودن است چنانکه در مفتتح فصل گوید: فى اثبات وجوده و الوصول الى معرفه ذاته، و در مفتتح هشتم گوید: فى ان واجب الوجود لا شریک له فى الالهیه و ان اله العالم واحد (ص 19 ج 3 ط 1).

و نیز الهیت را در آخر فصل چهارم موقف ثانى الهیات معنى و تفسیر کرده است (ص 29) و مقصود از تشعیب این است که همان ذات واجب الوجود یکتا اله و رب العالمین است فافهم، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏.

سلطان بحث الوهت را بنحو مستوفى در مصباح الانس در شرح خاتمه تمهید جملى کلى طلب باید کرد (ص 119 چاپ سنگى) و در شرح قیصرى بر فص نوحى فصوص الحکم (ص 148 ط 1)، و بر ابراهیمى آن (ص 173) و بر یعقوبى آن (ص 217) و در این، بیان امام صادق علیه السلام در نیل بدین سر مقنع تدبر شود که فرمود: اسم الله غیره الخ (ج 1 کافى ص 88 معرب) در مطلب 

منابع :

  • امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، ۴۲۳ تا ۴۴۴
  • یزدان پناه سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص455-456
  • حسن زاده آملی - حسن، هزار و یک نکته، نکته 479، ص 239