کنوز الحکمة، به زبان فارسى، آخرین کتابى است که شیخ احمد جام، آن را در سال 533ق، در سن 93 سالگى تألیف نموده است و غرض از تألیف آن، دستگیرى و راهنمایى طالبان حقیقت بوده است. این کتاب، از سویى، تفسیر عرفانى و انفسى برخى از آیات الهى است و از سویى دیگر، بیان و شرح مبانى اهل عرفان و حکمت است، لذا تسمیه آن به «کنوز الحکمة» خالى از لطف نیست.
ساختار
کتاب، مشتمل بر یک مقدمه و بیست باب است که نیمى از آن، به تفسیر عرفانى آیات قرآنى پرداخته و ده باب دیگر(باب اول و بابهاى دوازدهم تا بیستم) به مباحث دقیق عرفان و حکمت اختصاص دارد.
لازم به ذکر است که «کنوز الحکمة»، در حوزهى شعر فارسى نیز داراى ارزش و اعتبار خاصى است و اشعارى که در آن به کار رفته است، در نگاه ادبى، مهم و قابل توجه است.
«سجع»، از مهمترین جلوهى ادبى در نثر شیخ احمد به شمار مىرود. در کنار سجع، آرایههاى ادبى دیگرى نیز مشاهده مىشود که به ارزش و اهمیت کتاب مىافزاید.
گزارش محتوا
باب اول، درباره الهام ملهم است. در این باب بیان مىشود که تمام امورات نظام هستى داراى ظاهر و باطنى است و انسان عاقل نباید فقط به ظاهر کفایت کند و از باطن بىخبر باشد و شخص عارف موحد، باید مطلع به سر و علانیه از حد و حدود باشد.
باب دوم، در تفصیل معناى«و الشمس و ضُحاها» مىباشد. شیخ جام بیان مىکند که سخىترین اشیاء آفتاب است. چون آفتاب سر از مطلع و برج خویش برآرد، همه تاریکىها از جهان ببرد و خداى سبحان از آن جهت به شمس سوگند یاد مىکند که بسیارى از چیزها، به وسیله شمس عزیز مىشوند و او خود، به نفس خویش، عزیز است.
در باب سوم، دربارهى«نحن قسمنا بینهم معیشتهم فى الحیوة الدنیا»، سخن مىگوید که این سرا، سراى فانى است و هر که به قسمت قسام راضى نباشد، از او بوى کفر مىآید. چه بسا مردان شیر دلى که خواستند، این قسمت را تغییر دهند و تبدیل کنند، اما نتوانستند و بالاخره از دنیا رخت بربستند.
باب چهارم، در معناى آیهى«و ما مِن دابةٍ فى الارض الا على الله رزقها...» است. شیخ جام، بعد از توضیح آیه شریفه بیان مىکند که شرم باد بر کسى که دعوى مؤمنى و دوستى خدا مىکند و خدا را به یک نان، استوار نمىدارد و این، نه شرط دوستى و نه شرط خداشناسى است. شرم باد ما را از چنین اعتقاد به پروردگار عالم.
در باب پنجم، دربارهى معناى آیهى شریفه«و على الله فتوکلوا ان کنتم مؤمنین» صحبت مىکند. در این آیه، خداى سبحان بیان مىفرماید که هر کس که توکل ندارد، از دایرهى مؤمنان بیرون است و اصل بندگى، آن است که انسان توکل داشته باشد، چون هرچه به او مىرسد، همه عطاى اوست؛ اگر نعمت است، از اوست و اگر شدت است، هم از اوست.
باب ششم، دربارهى معناى آیهى شریفهى«من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب»، بحث مىکند که چون خداى عز و جل مؤمنان را دوست دارد و دنیا را دشمن، لذا دوست را به دوست ارزانى مىدارد و دشمن را به دشمن و این، نه به جهت خوار کردن مؤمنان است که ایشان را از دنیا کم مىدهد، بلکه از عزت ایشان است؛ همچنانکه کافران را دشمن دارد و نیز دنیا را دشمن دارد، لذا دشمن را به دشمن مىدهد و دوست را به دوست.
در باب هفتم، دربارهى آیه شریفه«ا و لم یعلموا ان الله یبسط الرزق لمن یشاء و...»، سخن مىگوید که حق سبحانه و تعالى، چون احکم الحاکمین است و به کار بندگان خبیر وبصیر مىباشد، لذا هر کارى مىکند به صلاح بنده است؛ اگر مصلحت در فراخ کردن روزى باشد، آن را وسعت مىدهد و اگر مصلحت در تنگى روزى است، آن را تنگ مىکند تا بنده نه یاغى گردد و نه طاغى و بهترین روش بندگى آن است که در هر دو حالت راضى باشد.
باب هشتم، در معنى آیه شریفهى«و لولا ان یکون الناس امة واحدةً...»، بحث مىکند و در ضمن آن، روایاتى را متذکر مىشود که نشست و برخاست با اغنیاء را در حکم مصاحبت با مردگان دانسته و درویشى و جهاد در راه خدا را بهعنوان بهترین پیشهها معرفى مىکند.
باب نهم، اختصاص به آیهى شریفهى«افوض امرى الى الله...» دارد. مؤلف، تصریح مىکند که راه بندگى، منحصر در تفویض و تسلیم است و بندهاى که این راه را برگزیند، راضى به قضاى او و صابر بر بلاهاى او و شاکر به نعمتهاى او مىباشد.
در باب دهم، بر اساس آیهى شریفه«فاذا جاءَ اجلهم لایستأخرون ساعةً و لا یستقدمون»، دربارهى انتقال از این سراى فانى بدان سراى باقى صحبت مىکند، سپس دربارهی «اولو الالباب» و خصوصیات آنها سخن به میان مىآورد.
در باب یازدهم، دربارهى«یا ایها الناس ضُرب مثل فاستمعوا له...»، سخن مىگوید و به مؤمنان متذکر مىشود کهاى مرد مؤمن عارف خداىپرست و موحد! چرا بر چنین نعمتى شکر نمىکنید؟ که ما را به فضل خود نعمت معرفت بخشید و در پیش بُت و چلیپا ننشایند و ما را به خدمت ایشان مشغول نکرد.
باب دوازدهم، در باهى فقر و فقراست. در فضیلت فقر باید گفت که پیامبر اکرم(ص)، آن را بهعنوان فخر خویش معرفى مىکند. همه نازش او به فقر، از این جهت است که در همه دریاهاى عزت و جبروت، هیچ گوهرى عزیزتر از فقر و نور فقر، نه، بوده است و نه، خواهد بود.
در باب سیزدهم، دربارهى ازل و ابد صحبت مىکند. وى، دربارهى صعوبت این بحث بیان مىکند که هر که بىچراغ معرفت و نور هدایت به این بحث وارد شود، از هزاران، یکى، به سلامت بیرون مىآید. به نظر وى، نور محمد مصطفى(ص) و نور عقل و معرفت، اولین مخلوق حضرت بارى تعالى به شمار مىرود.
شیخ جام، در باب چهاردهم به نصیحت و وصیت برادران دینى مىپردازد و بر اساس حدیث نبوى، شفقت، رحمت، نصیحت و مجالست با علماى ربانى را توصیه مىکند.
باب پانزدهم، درباره اخلاص است. به نظر وى، اشتباه بعضى از فقها در این است که در علم سر، رنج نبردهاند و نمىبرند و به چشم حقارت و سبکىدر آن مىنگرند و آن خطایى بزرگ است، زیرا که اصل همه علوم، علم سر است و آن، هفتاد و چند درجه است. پیامبر اکرم(ص) مىفرماید: «یک ذره از علم باطن، بهتر از بسیار از علم ظاهر است».
باب شانزدهم، دربارهى علم سر بحث مىکند. ارکان علم سر و معرفت ده چیز است که عبارتند از: «توحید»، «اخلاص»، «توکل»، «یقین»، «تقوا»، «صبر»، «شکر»، «تفویض و تفکر و زهد در حرام»، «قناعت و تسلیم» و «رضا به قضاها». هر کس که داراى این ده رکن نباشد، از ایمان حظى نبرده و فقط داراى اسم ایمان است.
در باب هفدهم مىکوشد تا علم ظاهر و باطن را تبیین کند. ابتدا دربارهى وجوب تحصیل علم بحث مىکند، سپس به فرق میان علوم اشاره مىکند و علم سر را بر سایر علوم ترجیح مىدهد، سپس در قالب فصلى، به اسرار علم سر مىپردازد. به نظر وى، علم سر، از تقوا و صفاوت دل و سبقت ازلى برمىخیزد و علوم تمام انبیاء، علوم سرى و اسرار ربوبى مىباشد.
باب هجدهم، دربارهى علوم و حقایق است. در مکتب شیخ جام، اسرار علوم فقط بر اولیاى خداى عز و جل مکشوف است، چون آنان به حقیقت، راسخون در علم هستند و اگر کسى ده رکن را خوب به جاى آورد، دل وى چشمهى حکمت گردد و روح وى، از چشمهى حیوان حیات مىیابد و سیرت وى، سیرت انبیاء مىشود.
در باب نوزدهم، بیان مىکند که این سخنان وى، از خزانه غیب والهام است و از سخنان خاصان و اولیاى خداست، سپس احادیث مفصلى را روایت مىکند که در آنها معناى توکل، صبر، یقین و زهد توضیح داده مىشود.
آخرین باب، به فرق میان مدعى ناطقه و ساکته اختصاص دارد. وى، ابتدا، روایات صمت و سکوت را مطرح مىکند و در پایان، روایات مربوط به آخر الزمان آورده مىشود.
وضعیت کتاب
تصحیح و تحقیق کتاب، توسط مرحوم دکتر على فاضل، صورت گرفته است. آقاى دکتر حسن نصیرى جامى، در مقدمهاى که در آغاز کتاب درج شده است، به معرفى نسخههایى که مرحوم فاضل، در تصحیح این اثر از آنها بهره برده و نیز توضیح شیوه تصحیح آن مرحوم پرداخته است. وى، در همان مقدمه، از «جامعه عصر شیخ»، «جلوههایى از نثر واعظانه و سنت مجلسگویى در کتاب کنوز الحکمة»، «معرفى کنوز الحکمة» و «جلوههایى از نثر ادبى و نثر واعظانه و سنت مجلسگویى در کنوز الحکمة» نیز سخن گفته است. همچنین فهرستى براى اشعار کتاب تهیه کرده که در آخر کتاب، به لیست فهرستهاى پایانى افزوده شده است.
موارد اختلاف نسخ، در پاورقىها خاطرنشان شده و فهرستهای «آیههاى شریف قرآنى»، «احادیث»، «لغات»، «ترکیبات و تعبیرات»، «اعلام»، «اشعار» و «مآخذ و مستندات» در پایان کتاب ذکر شده و پیش از فهرستها، نوشتهاى با عنوان «توضیحات عرفانى در باب برخى آیات، احادیث، اخبار و اقوال مندرج در متن کنوز الحکمة» گنجانده شده است.
منابع :
- ویکی نور