عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عبهر العاشقین، به زبان فارسى، تألیف شیخ روزبهان بقلى شیرازى، در موضوع عشق و عاشقى از دید عرفانى است.

 


ساختار

کتاب، شامل یک مقدمه و 32 فصل است.

 

«عبهر العاشقین»، کتابى است صوفیانه، مبتنى بر عشق و به عبارت دیگر داستانى است از عشق صوفیانه. روزبهان، در حالات و مقامات خاصّ عرفانى، این کتاب را نوشته است. وى، همان‌گونه که مى‌اندیشیده، سخن گفته و شاید موفق نشده است که بار دیگر در آن تجدید نظر کند. در چنین حالى، آشکار است که لفظ فداى معنى مى‌شود، قواعد دستور زبان و فصاحت و بلاغت مهمل مى‌ماند؛ این است سرّ خرده‌هایى که ممکن است از لحاظ فنون ادبى بر مندرجات این کتاب گرفت.

 

جمله‌ها و عبارت‌ها تاب معانى لطیف و نغز و دل‌کش روزبهان نمى‌آورد. گفتار او همچون گلى است که تا در دست بگیرید، پرپر مى‌شود و یا چون ماده‌اى کیمیاوى است که به مجرد رسیدن اندک حرارت بخار گردد. زبان او، زبان احساسات است؛ زیبا و زیبایى را مى‌ستاید و به هر دو عشق مى‌ورزد.

 

در عبهر العاشقین، آیات قرآن(گاه تمام آیه و گاه بخشى از آن) مکرّر به کار رفته است. احادیث قدسى و نبوى، مخصوصا احادیثى که مورد استفاده و علاقه صوفیان است، در این کتاب بسیار آمده است و حتى بعضى از آنها مکرّر شده است. امثال و حکم و کلمات بزرگان صوفیه (به عربى و فارسى) در این کتاب فراوان است. اشعار عربى و فارسى نیز مکرّر، مخصوصا در پایان هر فصل، به شاهد آورده شده. به نظر مى‌رسد که غالب رباعیات، در پایان هر فصل، از خود روزبهان باشد.

 

فصل و عنوان آن را به عربى آورده؛ مثلاًگوید: «الفصل الرابع، فى فضیلة المحبّین الذى یألفون الحسن و المستحسن و المحبوبین المستحسنین»

 

آوردن جمله‌ها و عبارت‌هاى مسجّع، از خصایص این کتاب است.

 

بنابراین، اصولا نثر عبهر العاشقین، نثرى است مرسل؛ مع هذا روزبهان، مى‌کوشد که مطالب بسیار را در عبارات اندک بگنجاند و به تعبیر ادبى، وى، در «ایجاز» کوشاست.

 

گزارش محتوا

مؤلف، در مقدمه کتاب، به زبان عربى با تعبیراتى متناسب با محتواى کتاب، به حمد و تسبیح خدا و صلوات بر اولیاء و محبین او پرداخته است؛ تعبیراتى همچون «الحمد لله الذى استأثر لنفسه المحبة و العشق فى ازلیته»، «فسبحان الذى استحق المجد و الثناء و الحمد و البقاء فى قدمه و دوام دیمومیته فشکر نفسه بنفسه اظهار عجائب صنایعه و غرائب بدایعه فالبسها انوار جماله و جلاله لارواح عشاق حضرته و...» و «صلى الله على خلیفته آدم بدیع فطرته و سراج نور جماله... و على رئیس مملکته محمد المجتبى بخلته... و على عشاق امته...»

 

این کتاب، مشتمل است بر سى و دو فصل که فهرست آنها در صفحات 12 - 14 متن کتاب مندرج است.

 

وجه تسمیه

«عبهر» را به معنى نرگس آورده‌اند، مؤلف «غیاث اللغات» نوشته: «عبهر، به فتح اول و ثالث، نرگس که در میان آن زرد باشد؛ به خلاف شهلا که سیاه باشد.» مصنف، کتاب را به نرگسى تشبیه کرده که مشام جان عاشقان را عطرآگین مى‌سازد، خود گوید: «فصنفت کتابا فى بیان العشق الانسانى و العشق الربانى... لیکون للمحبین و العاشقین نزهة الانس و الریحان من حظیرة القدس و سمیته عبهر العاشقین»

 

در پایان کتاب گوید: «این بود که گفتیم قصه عاشقان روحانى و ربانى، اى عبهر صفت چشم تو، سر افعال در روى تو، سحر غمزه جادوت عاشقان موحد را هاروت و ماروت، عشق تو مرکز فلک لایزالى است، اگرچه در آن عشق عاشقان را از حدثان هزار ناله و زارى است»

 

مزایاى کتاب

»عبهر العاشقین» چند مزیت دارد:

 1. یکى از متون فارسى قرن ششم است و همه متن‌هاى فارسى پیش از حمله مغول مغتنم و قابل توجه است؛ 

2. یکى از نخستین کتاب‌هایى است که در عشق صوفیانه و جمال‌پرستى به فارسى تألیف شده؛

3. در این کتاب، شیخ روزبهان، کمتر به تتبع و اقتفاى پیشینیان پرداخته و بیشتر افکار عالى عرفانى و واردات قلبى خود را بیان کرده است؛ 

4. براى فهم آثار عرفایى نظیر عطار، مولوى، عراقى، اوحدى کرمانى و حافظ مطالب کتاب حاضر بسیار ضرورى است.

 

اینک به ذکر مطالب مختلفى که در طى کتاب مورد بحث و گفت‌وگوى مؤلف قرار گرفته، مى‌پردازیم:

1. خدا: روزبهان، عبهر العاشقین را در حمد خدا این‌چنین آغاز مى‌کند: 

«الحمد لله الذى استأثر لنفسه المحبة و العشق فى ازلیته و تجلى بهما من ذات القدم لارواح المحبین و اسرار العاشقین و کشف بهما حجب الملکوت عن جمال الجبروت لقلوب المتهترین و صدور الخائفین الى ابدیته، فأوله قلوب العارفین بلذة محبته، و حیّر اسرار الموحدین بحلاوة عشقه فى قفار صمدیته، فالبس انوار المحبة فؤاد النبیین و صفّى بصفاء العشق ارواح المرسلین؛ عشق باهل النهایات فى الازل، فجعلهم عاشقین بجمال ذاته و احبّ اهل البدایات فى قدمه، فجعلهم محبّین بجلال صفاته»...

در جاى دیگر گوید:

«...مرا گفت:... هل یجوز اطلاق العشق على اللّه تعالى؟ و هل یجوز ان یدّعى احد عشقه؟ و هل اسم العشق عند العشّاق من الاسماء المشترکة؟ و هل یکون جواز العشق على اللّه و من اللّه و فى اللّه و باللّه؟» قلت: «اختلف شیوخنا فى ذلک؛ فمنهم من انکر و منهم(من) اجاز؛ فمن انکر اخفى هذا السّر من اهل هذا العالم غیرة على الخلق و من اجاز فمن جرأته فى العشق و الانبساط و العاشقون و المحبوبون لا یخافون فى اللّه لومة لائم، ذلک فضل‌للّه یؤتیه من یشاء و اللّه واسع علیم»

در این‌جا مؤلف، صورت اسامى عرفایى که جواز این عشق را داده‌اند، یاد کند و در آن ضمن گوید: «و روى ان داود(علیه السلام) کان یسمّى عشیق اللّه و قال قریش: ان محمدا قد عشق ربه»

2. آدم ابوالبشر: روزبهان، در خطبه عبهر العاشقین گوید: «و صلّى اللّه على خلیفته آدم بدیع فطرته و سراج نور جماله، المخصوص باصطفائیته، المنقوش بنقش خاتم قدرته...»

در جاى دیگر گوید: «چون بذر فطرت از قالب قدرت به تربیت حسن قدم از شاه‌راه عدم به جهان حدثان درآورد، خلعت خلافت پوشید و علم«علم آدم الأسماء کلها» در خزانه اسرار به گوش جان، از حق نیوشید. افسر شاهى از نور کبریایى بر سر نهاد و کمر عبودیّت در مقام حرّیت در میان بسته، به لباس صفات و انوار ذات مزیّن شده، چهره را به خلوق جمال قدم، به رشته صبغ«صبغة اللّه»، در جامه جان زده. این چنین عروسى را حق، به خودى خود ستوده، میان نیکوان ملکوت گفت: «صورکم فأحسن صورکم» ؛ قیل آدم(ع)، زیرا که صفىّ مملکت بود و بدیع فطرت و خزانه امانت و کارخانه حکمت و نوآمده مسافران شاه‌راه قدم از ولایت عدم، صلوات اللّه علیه»

و در موضع دیگر آرد: «در کتاب مجید گفت بعد از قسم: «لقد خلقنا الإنسان فى أحسن تقویم»؛ حسن تقویم در راه خلق و خلق آدم را از آن آمد که جوهر طینتش در قالب فعل ریخته شد و آن موضع را در تربیت صبغ قدرت داد، به حلیه صفات او را بیاراست»

3. یوسف: یوسف، مثل و انموذج جمال است و سوره یوسف، به مدلول قرآن، «أحسن القصص»، بدین جهت، روزبهان، به یوسف و سوره یوسف توجه خاصى دارد. وى، گوید: «جمال یوسف، به همّت التباس از راه«هذا ربى»، خلیل برداشت، گفت: «إنى رأیت أحد عشر کوکبا و الشمس و القمر رأیتهم لى ساجدین»... عشق یعقوب بر یوسف(علیه‌السلام) مر عاشقان را دلیلى عظیم است در عشق انسانى، زیرا که عشق او جز عشق حق نبود و جمالش جمال حق را در عشق وسیلت بود. آن همه براى آن بود که (محمّد)(صلی الله علیه و آله)، یوسف را(علیه‌السلام)، (گفت) که: «اعطى نصف الحسن» و حسن او را معجزات و آیات آمد... عشق یعقوب بر آن شاهد حق از آن آمد که هر که در آن مجلس دیده‌ور بود، همچون زلیخا جاى وى از چشمه حسن وى در جان ساخت. «أکرمى مثواه»، برخوان و عقل را از این عقیلت برهان که چون حق آن شاهد را از جمال قدم جمال پوشید، از عاشق و معشوق عذر«و لقد همت به و هم بها» نیوشید»

در جاى دیگر آرد: «مگر نشنیده‌اى که یوسف(علیه‌السلام) هر روز زیباتر و نیکوتر بودى؛ «و ألقیت علیک محبة منى». در شیخوخت، نور حسن از روى موسى(علیه‌السلام)، ساطع‌تر بود، چنان‌که ایشان را هر دو پیوسته برقع بر روى بودى و اگر نه چنان بودى، امّت در عشق از عبودیّت بازماندندى»

4. محمد(صلی الله علیه و آله): روزبهان، در خطبه عبهر العاشقین آرد: «و صلّى اللّه... على رئیس مملکته محمّد، المجتبى بخلّته، المصطفى بمحبّته»

 از پیامبر(صلی الله علیه و آله) به القاب و نعوت خاص یاد کند، از آن جمله: سیّد، سیّد عاشقان، بلبل عشق ازلیّات و سیمرغ آشیانه ابدیّات، غواص بحر عبرات شوق، و نخّاس عرایس عشق در اشواق مشاهده تجلّى و انوار مشارق تدلّى، قمر ولایت تفرید و شمس عالم توحید و مسافر بیابان تجرید، زبده حسن قدم و اصل سرمایه رهروان عدم، سیمرغ مشرق کان و آیت ما کان، شمع گیتى نواز، ملازم پرده راز، احسن الخلق و الخلق و شاهد الحق، خلاصه جوهر آدم، ماه بنى هاشم، شمس مطالع انوار قدم، شاهد مادر عدم، محمّد مصطفى. در جایى از او چنین یاد کند: «اى سبب عشق ربّانیان و اى سرمایه عشق روحانیان و اى تحفه حق نزد آدمیان که وارد شد از بحار رحمت و صادر شد از معدن معرفت، جان جان آدم و غرض عالم و آدم، عشیق اللّه و محبّه و صفیّه محمّد المصطفى، صلوات اللّه علیه»

5. عارفان بزرگ: روزبهان، در عبهر العاشقین، مکرّر از عارفان بنام، مخصوصا آنان که با عشق و جمال سر و سرّى داشته‌اند، یاد کند، از آن جمله: ابوبکر شبلى، ابوبکر واسطى، ابوالحسین نورى، ابوسعید الخراز، ابوعبداللّه محمد بن خفیف که از او به «شیخنا و سیدنا» تعبیر کند، ابوالقاسم جنید، ابویزید بسطامى، حسین بن منصور حلاج، حصرى، ذو النون مصرى، سمنون المحب، عبد(الواحد) بن زید، یوسف بن حسین رازى.

گاه اقوال عارفان مذکور را نیز نقل کند و گاه مفاد گفته‌هاى آنان را به فارسى آرد.

روزبهان، از عارفان خراسان به «سلاطین خراسان رضوان اللّه علیهم» تعبیر کند.

6. روزبهان: روزبهان، خود را در عبهر العاشقین چنین معرفى مى‌کند:

«چون بعد از سیر عبودیت، به عالم ربوبیت رسیدم و جمال ملکوت به چشم ملکوتى بدیدم، در منازل مکاشفات سیر کردم و از خوان روحانیات مائده مقامات و کرامات بخوردم. با مرغان عرشى در هواء علیین پریدم و صرف تجلّى مشاهده حق - عزّ اسمه - به چشم یکتاش بنگریدم و شراب محبّت ذو الجلالى از قدح جمال صرف به مذاق جانم رسید. حلاوت عشق قدم دلم را کسوت معارف و کواشف اصلى درپوشید.

در بحر معرفت به حق توانگر گشتم و از لجه آن به سفینه حکمت امواج قهریات و لطفیات ببریدم و به سواحل صفات فعل رسیدم، به مدارج و معارف توحید و تفرید و تجرید، سوى عالم ازل رفتم و لباس قدم یافتم، خطاب عظمت و کبریاء و انبساط و حسن و قرب بشنیدم، فناء توحید عزت خود به من نمود و مرا در عین قدم از رسم حدوثیت فانى کرد و به بقا باقى کرد.

حق مرا در کنف خود برد و جامه عبودیّت از من برکشید و لباس حریّت در من پوشانید و گفت: صرت عاشقا وامقا محبا شائقا حرّا شطّاحا عارفا ملیحا موحدا صادقا، فاصنع بصنعى و انظر بنظرى و اسمع بسمعى و انطق بنطقى و احکم بحکمى و احبّ بحبّى؛ انّک من اولیائى حقّا، انت فى کنف عصمتى، آمنا من قهرى و من عین لطفى، لکن امتحنک ببلیّات العشق و اختبر فیک الحق، من یحبّک انجیه من الیم عذابى و هو من خواصّ المریدین من أحبائى...»

7. معشوق: روزبهان، در عبهر العاشقین، صورت آرزو را به شکل«جنّى لعبتى» مى‌بیند و او را چنین وصف مى‌کند:

«ازین کافرى، رعنائى، مکّارى، زرّاقى، شوخى، عیّارى که در طرف چشمش صد هزار هاروت و ماروت بود و در حلقه زلفش هزار لشکر ابلیس و قارون، رنگ رخسارش زهره را خجل کرده و با مشترى در سماء به حسن و جمال مباهات نموده، در تبختر آهوى عشقش شیران شکار کردى و به رعنائى زاهدان را از صومعه ملکوت بیزار کردى.» در این‌جا مکالمه خود را با او نقل کند، هویت این لعبت زیبا را مى‌پرسد:

گفت من دست‌کرد لاهوتم            قاید و رهنماى ناسوتم

اول خلق در جهان ماییم               ز همه جاى چهره بنماییم

روزبهان، تا پایان کتاب بدین معشوق خطاب کند. فعل و ضمیر راجع به او را مؤنث آورده است.

8. مسبّب تصنیف عبهر العاشقین: همین معشوق، از روزبهان پرسید: «هل تقدر ان تشرح لى العشق الانسانى فى العشق الربانى باللسان الفارسى فى کتاب مختصر، لیکون لنا و لجمیع العشّاق و المعشوقین اماما و لسلاک المحبّین مقاما؟

روزبهان، پاسخ داد: «الامر لک...»، پس عبهر العاشقین را تصنیف کرد.

9. ترک: ایرانیان، کلیه قبایل زردپوست «غز» و «قرلق» و «قفچاق» و «یغما» و غیرهم را به نام «ترک» مى‌خواندند.

در زمان سامانیان خرید و فروش غلامان ترک در ایران شرقى و شمالى رواج یافت و بعضى غلامان توانستند به امارت و سلطنت برسند.

دولت سامانى از سوى مشرق با ترکان هم‌سرحد بود و سلسله‌اى از ترکان؛ یعنى آل افراسیاب در اواخر عهد سامانى به ماوراءالنهر حمله برد و حکومت سامانى را منقرض کرد.

از سوى دیگر در همان اوان، گروهى دیگر از ترکان به نام غزنویان در ایران شرقى زمام حکومت را به دست گرفتند.

غلامان و کنیزکان ترک، در زیبایى نام‌بردار بودند. سپاهیان ترک نیز علاوه بر دلیرى، از زیبایى نیز بهره داشتند.

مرکز تجمّع و خرید و فروش غلامان در این دوره، ماوراءالنهر بود و عده غلامانى که از ممالک مختلف مى‌آوردند، به فراوانى غلامان ترک نمى‌رسید.

تمام دربارها و خانه‌هاى رجال را در این دوره غلامان ترک فرا گرفته بودند.

عشق ورزیدن به ممالیک(که بعض فقیهان به جواز آن فتوا داده بودند) در نزد شاعران قرن‌هاى پنجم و ششم رایج بوده است.

بر اثر زیبایى غلامان و کنیزکان ترک، در ادب فارسى، «ترک» به معنى دلبر و معشوق زیبا به کار رفته است، مخصوصا از وقتى که شاعران به سبب کثرت صلات امرا، صاحب نعمت شدند و غلامان و کنیزکانى در دستگاه برخى از آنان جمع آمدند، معاشقات شعراء فارسى‌زبان و حتى امراء ایرانى با آنان فزونى گرفت.

روزبهان غالبا معشوق خود را ترک خواند:

«مگر آن غارتى را ندیدى که چون به چشم شوخ، دلم را غارت کرد و نگارخانه عشقم به جمال خود عمارت کرد، خم گشت پشت همّتم در این حرف پرغلط، زیرا ز دست عشقش بگریختم. پاسبان عشق او دلم را ملازم، از آن به نعت عشق در دست آن ترک عاجزم.

در عشق تو خفته همچو ابروى توام            زیرا که نه مرد دست و بازوى توام

در خشم شدى که گفتمت ترک منى            بیزارم از این حدیث، هندوى توام

 

ویژگى‌ها و خصایص کتاب

1. مزج جمله‌هاى عربى در سیاق عبارت فارسى:

«در مشاهده ربوبیّت قبل وصول العبودیة، تکلیف شریعت برخیزد، آن‌گاه احکام باطل شود»

«اما العشق، فعلى خمسة انواع: نوعى الهى است و آن منتهاى مقامات است»

«و این عشق را شواهد شرعى است و دواعى عقلى است؛ سنذکر حقیقتها، ان‌شاءاللّه»

«چون به کمال رسد، شوق است و(چون) به حقیقت استغراق رسد، یسمّى عشق»

 2. تکرار، در نظر مؤلف، به قاعده پیشینیان، عیب نیست، بلکه از محاسن کلام است:

 «و نوعى روحانیّت و آن، خواصّ آدمیان را باشد، چون به‌غایت لطافت باشد و نوعى بهیمى است و آن رذال الناس را باشد»

 3. گاه معدود را، به قاعده قدما، جمع آورد:

 «از بدایت تا نهایت؛ اعنى در عشق الهى، دوازده مقامات است»

 اسم‌هاى جمع عربى را، به سیاق بعض پیشینیان، به فارسى جمع بسته است:

«ملوکان زمانه را پیش ایشان قدم نیست»

 4. در ترکیبات وصفى(که صفت و موصوف هر دو عربى باشد) صفت را با موصوف تطبیق داده:

 «مهیّج شهوات مذمومه شود»

 5. بسیارى از اسم‌هاى عربى را به سیاق فارسى جمع مى‌بندد

 «چون محبت خاص از جلال ذات... در ممکنات عقول روحانیان عباد صبغ عشق در جان جان زد»

 «در فضیلت آن بر محبّان خویش»

 6 .«ى» استمرارى را بسیار استعمال مى‌کند:

 «چو او را بدیدى، بدو عاشق شدى»

 7. آن‌جا که صیغه تفضیل به کار مى‌برد، طبق قاعده، جمله اسمیه مى‌آورد:

 «عرفانش بر عرفان بیفزاید که هر که عاشق‌تر عارف‌تر و هر که عارف‌تر خائف‌تر»

 8ازین»(از این) را براى وصف جنس، بر سر اسم مختوم به «ى» نکره و وحدت آرد: «ازین کافرى، رعنائى، مکّارى، زرّاقى، شوخى، عیّارى»

 9. لغات فارسى(یا مرکب از فارسى و عربى) قابل توجه، در این کتاب بسیار است، از آن جمله:

 آئینه‌گرى، آفتاب‌پرست، استغفارخانه، استوارکتاب، باژگونه، تاوان، جان‌آفرین، چال، چاله، چشم‌زخم، خاک در دیده، خراباتى، خرده‌گیر، داروفروشى، دست‌خوش، دست فراز کردن، دیده‌ور، سرانداز، غارتیدن، غرچه، کاروان‌گاه و...

 10. لغات و ترکیبات و جمع‌هاى عربى نامأنوس در این کتاب فراوان است:

 آفل، اذیال، اصطلام، بطنان، تخریق، تدلّى، تسویت، تصفیق، تمزیق و...

 

وضعیت کتاب

این کتاب گران‌سنگ، به تصحیح و مقدّمه فارسى توسط استاد محمد معین و مقدمه و ترجمه فصل اول به زبان فرانسوى به‌وسیله پروفسور هنرى کربن در سال 1337ش، در قسمت ایران‌شناسى انستیتوى ایران و فرانسه، جزء هشتمین گنجینه نوشته‌هاى ایرانى در تهران به حلیه طبع آراسته شده است.

در آخر کتاب، «حواشى کتاب عبهر العاشقین» از نویسنده‌اى ناشناس، فهرست آیات و احادیث و اقوال عارفان و بزرگان و حکم و اشعار عربى، فهرست نام‌ها و لغات و اصطلاحات، جدول خطا و صواب و اضافات و فهرست کتاب ذکر شده است.


منابع :

  • ویکی نور