در میان متکلمان اسلامی، معتزلیان بر این باورند که همه اشیا قبل از تحقق و وجود، در صحنه عدم ثبوت دارند و در ازل گرچه معدوماند اما ثابت میباشند و به همین لحاظ آنها را ثابتات ازلیه میگویند. بنابراین از دیدگاه ایشان، امر ثابت واسطهای میان وجود و عدم و موجود و معدوم میباشد.
(ر.ک: علامه طباطبایی، نهایه الحکمه، آخر فصل۱۱ از مرحله ۱۲، ص ۲۹۲؛ اسفار، ج۶، ص ۱۸۲؛ نهایه الحکمه، با تعلیقات استاد فیاضی، ج ۱، ص ۷۹)
واژه «اعیان ثابته» نیز توسط ابن عربی از همین اصطلاح «ثابتات ازلیه» اقتباس شده است و گرچه از دیدگاه وی نیز، اعیان ثابته ثبوت و تحقق اشیای قبل از وجود خارجی آنهاست اما هرگز وی آنها را واسطهای بین وجود و عدم نمیداند، زیرا واسطه میان وجود و عدم امری نادرست و محال است، بلکه مراد وی و عارفان دیگر از ثبوت این اعیان پیش از وجود، وجود علمی آنها در صقع ربوبی است. و اگر وجود داشتن از آنها نفی میشود، به معنای نفی وجود خارجی است که مقصود از خارج نیز، خارج از صقع ربوبی میباشد. بنابراین اگر مطلق وجود ـ اعم از وجود علمی و وجود عینی (به معنای وجود خارج از صقع ربوبی) ـ مدنظر قرار گیرد، باید اعیان ثابته را موجود بدانیم، اما برای آنکه نوع وجود آنها مشخص شود و بدین امر که هنوز وجود خارجی نیافتهاند، اشاره گردد، عرفا وجود مطلق را دو قسم کرده و قسمی که همانا وجود در صقع ربوبی و در صحنه علم الهی است را با عنوان «ثبوت» و قسمی که در خارج از صقع قرار دارد را با عنوان «وجود» یاد میکنند و به تبع این واژهگزینیها، برای اعیان و ماهیات اشیا در صقع ربوبی، ثبوت قایلاند و آنها را اعیان ثابته میدانند، و وجود را از آنها نفی کرده و آنها را جزو اعیان موجوده نمیشمارند.
البته ابن عربی هرگز نظریه مشهور معتزله در این باب را که به آنها منتسب است نمی پذیرد، اما جهت های مشترکی که میان وضعیت هستی شناختی اعیان ثابته و نظریه ثبوت در الهیات معتزلی وجود داشت، این نام گذاری را توجیه می کرد. ابن عربی بارها در نگاشته هایش ، اعیان ثابته را نه موجود و نه معدوم (لا موجوده و لا معدومه) توصیف می کند که دقیقا همان تعبیری است که معتزله برای حالت ثبوت که نه وجود است و نه عدم، به کار می برند. اما در اصطلاح ابن عربی و به طور کلی در ادبیات عرفان نظری، مقصود از موجود نبودن، موجود نبودن در خارج است و نه معدوم بودن (نفی معدومیت اعیان به همین معنا اشاره دارد)؛ یعنی اعیان ثابته ، وجودی خارج از صقع ربوبی ندارند. بنابراین، ثبوت در این اصطلاح به معنای وجود علمی در صقع ربوبی خواهد بود. پس اعیان ثابته ثابت اند؛ بدین معنا که در موطن تعین ثانی، وجود علمی برای حق دارند.
محقق قیصری در شرح فصوص الحکم میگوید:
الماهیات (= اعیان ثابته) کلها وجودات خاصه علمیهـ لانها لیست ثابته فی الخارج منفکه عن الوجود الخارجی لیلزم الواسطه بین الموجود والمعدوم کما ذهبت الیه المعتزله لأنّ قولَنا الشیء اما ان یکون ثابتاً فی الخارج واما أن لا یکون بدیهی والثابت فی الخارج هو الموجود فیه بالضروره وغیر الثابت هو المعدوم... فهی ثابته فی علمه تعالی
(قیصری، شرح فصوص الحکم، ص ۲۱)
در همین راستا دو اصطلاح دیگر عرفانی که از طرفی اقتباس از آیه قرآنی و از طرف دیگر به یک استدلال نقلی در تثبیت نظریه اعیان ثابته اشاره دارند، روشن میگردد آن دو اصطلاح «شیئیت ثبوتی» و «شیئیت وجودی» میباشند. شیئیت ثبوتی اشاره به وجود علمی در حضرت علمیه تعین ثانی و شیئیت وجودی، اشاره به وجود عینی و خارج از صقع ربوبی دارد. محقق فناری با اشاره به این مطلب میگوید:
انّ الوجود العینی یساوق شیئیه الوجود والوجود العلمی یساوق شیئیه الثبوت.
(فناری، مصباح الانس، ص ۶۱)
همانا وجود عینی (به معنای وجود در خارج از صقع) مساوق شیئیت وجودی و وجود علمی (به معنای وجود در حضرت علمیه تعین ثانی) مساوق شیئیت ثبوتی است.
این دو اصطلاح ـ چنانچه اشاره شدـ با الهام از آیات قرآن شکل گرفتهاند، خدای متعال در آیه چهلم سوره نحل میفرماید: «إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَیْءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَن نَّقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ».
در آیه ۸۲ سوره یاسین، خدای متعال به جای قول واژه امر به کار میبرد چراکه قول در آیه ۴۰ سوره نحل قول امری کن است. خداوند میفرماید: إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ.
عرفا با استفاده بسیار دقیق و ظریف از این آیه، آن را استدلالی بر اعیان ثابته میدانند، زیرا آیه شریفه، شیئی را که با قول امری «کُنْ» متحقق و موجود میشود، پیش از تحققش «شیء» نامیده است، این شیئیت، چه شیئیتی است؟ قطعاً نمیتواند شیئیت پس از تحقق و وجود ـ و به اصطلاح «شیئیت وجودی» ـ باشد، چون هنوز چیزی به وجود نیامده است. و از طرف دیگر معدوم محض نیز نمیتواند باشد زیرا مخاطب قول خداوند قرار گرفته و مأمور به خطاب امری «کُنْ» شده است و از همه مهمتر خداوند متعال آن را شیء نامیده است.
این همه ما را بر آن میدارد که برای اشیای قبل از شیئیت وجودی، شیئیت دیگری در صحنه علم الهی قایل شویم که آن را برای تمیز از شیئیت وجودی، «شیئیت ثبوتی» مینامیم و اعیان ثابته از دیدگاه عرفا، همان اشیایی هستند که پیش از تحقق خارجی، در عرصه علم الهی، شیئیت ثبوتی دارند و مخاطب قول خداوند قرار میگیرند.
به عبارت دیگر به باور عرفا، این شیء که در مرتبه پیش از امر کن قرار می گیرد، همان اعیان ثابته در تعین ثانی است و شیئیت آن، شیئیت ثبوتی است. آنها می گویند دو نوع شیئیت داریم: وجودی و ثبوتی
مراد از اولی، وجود شیء در خارج است؛ امری که از نظر رتبی، پس کلمه وجودی کن تحقق می یابد، اما مراد از شیئیت ثبوتی، وجود علمی در تعین ثانی است که بر کن مقدم است:
فناری در این باره با الهام از کلمات صدرالدین قونوی در نفحات الهیه، میگوید:
وامّا تسمیته تعالی کلّ ممکن قبل وجوده شیئاً فی قوله تعالی: انّما قولنا لشیءٍ اذا اردناه ان نقول له کن فیکون، فلا تقتضی الوجودَ بل الثبوتَ فی علم الله المصحّح للخطاب معه وهو نوع من الوجود... فلیس هذا ما یقوله المعتزله بأنّ الممکنات المعدومه ثابته فی أنفسها من غیر الوجود فإنّه باطلٌ قطعاً إذْ لا واسطه بین الوجود والعدم.
(فناری، مصباح الانس، ص 27)
اما آنکه خداوند متعال در آیه شریفه «إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَیْءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَن نَّقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ»، هر ممکنی را قبل از وجودش، شیء نامیده است، بدان معنا نیست که وجود یافته باشد بلکه (تنها) در علم الهی (وجود داشته و در اصطلاح) ثبوت یافته است، که همین نوع از ثبوت مصحح خطاب با او و نوعی از وجود برای او میباشد ... پس این مبنای عرفانی غیر از چیزی است که معتزله بر زبان میآورند، چراکه معتزله بر این باورند که ممکنات معدوم، بدون آنکه وجود داشته باشد، به خودیخود ثبوت دارند، زیرا این سخن به طور قطعی باطل است به دلیل آنکه هیچ واسطهای میان وجود و عدم نیست.
آیه دیگری که عرفا در این مقام به کار میبرند، آیه اول سوره انسان است که میفرماید:
هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِینٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئًا مَّذْکُورًا،
نفی شیئیت قبل از وجود در این آیه و اثبات آن در آیه ۴۰ سوره نحل، بهروشنی بر وجود دو نوع شیئیت که اهل معرفت از آنها به شیئیت ثبوتی و شیئیت وجودی یاد کردهاند، دلالت دارد.
(ر.ک: مصباح الانس، ص۶۱)
ان الوجود العینی یساوق شیئیه الوجود و الوجود العلمی یساوق شیئیه الثبوت
(فناری، مصباح الانس، انتشارات مولی؛ ص 173)
بی گمان، وجودعینی با شیئیت وجود و وجودعلمی ، با شیئیت ثبوت مساوق است.
الماهیات کلها وجودات خاصه علمیه، لأنها لیست ثابته فی الخارج منفکه عن الوجود الخارجی لیلزم الواسطه بین الموجود و المعدوم کما ذهبت إلیه المعتزله، لان قولنا الشیء امّا ان یکون ثابتاً فی الخارج و امّا ان لا یکون، بدیهىّ. و الثابت فی الخارج هو الموجود فیه بالضروره و غیر الثابت هو المعدوم، و إذا کان کذلک فثبوتها حینئذ منفکه عن الوجود الخارجی فی العقل و کل ما فی العقل من الصور فائضه من الحقّ و فیض الشیء من غیره مسبوق بعلمه به فهی ثابته فی علمه تعالى
(قیصری، شرح فصوص الحکم، تصحیح آشتیانی، ص 66)
تمام ماهیات وجودات خاص علمی هستند؛ زیرا در خارج و جدا از وجودخارجی، ثابت نیستند تا بدین ترتیب، همان گونه که معتزله بر آن رفته اند، واسطه ای میان موجود ومعدوم لازم آید؛ زیرا اینکه شیء خارج یا در خارج ثابت است یا ثابت نیست بدیهی است و آنچه که در خارج ثابت است به ضرورت در آن موجود است و غیر ثابت، معدوم است. پس اعیان، در علم حق ثابت اند.
منابع :
- امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی،ص 486
- یزدان پناه – سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص467-469