عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

یکی از معمول ترین عبارت هایی که در توصیف وضعیت وجودی اعیان ثابته به کار می رود این عبارت است که الأعیان الثابته ما شَمَت رائحهَ  الوجود (اعیان ثابته هرگز بویی از وجود نمی‌برند) ؛ ظاهر این تعبیر نفی هر گونه وجود برای اعیان ثابته است، امامنظور از این تعبیر آن است که اعیان ثابته هرگز خودشان به صورت وجود خارجی در نمی آیند، به عبارت دیگر حقیقت و هویت ثبوتی آنها در خارج نمی آید و تنها در تعین ثانی ثابت و محقق اند؛ هر چند آثار آنها به صورت اعیان خارجی در خارج هستند.

به عبارت دیگر با توجه به مباحث فراز پیشین،‌ پرواضح است که مراد از وجود در این عبارت، اصطلاح خاص عرفانی آن که در مقابل «ثبوت» قرار دارد، است، بنابراین اعیان ثابته تنها وجود علمی و ثبوت داشته و هرگز موجود به وجود خارجی نمی‌شوند.

مظاهر الأسماء التی‏ هی الأعیان ثابته فی الحضره العلمیه، ما شمَّت رائحه الوجود الخارجی بعدُ، و الموجود هو الوجود المتعین على حسبها، لا الأعیان‏.

(قیصری، شرح فصوص الحکم، تصحیح آشتیانی، ص 1025)

مظاهر اسما که همان اعیان ثابته در حضرت علمی هستند، رایحه وجود خارجی را هرگز درک نکرده اند. بنابراین، آنچه موجود است همان وجود متعین بر حسب اعیان ثابته است و نه خود اعیان.

پیش تر گذشت که نحوه تقرر اعیان ثابته، ثبوتی است و نه وجودی. از این رو ثبوت واستقرار در تعین ثانی ذاتی آنهاست و بنابراین از مرحله بطون و ثبوت علمی در حضرت علمی، هرگز به خارج از علم ومرحله ظاهر نخواهند آمد و ذاتی شیء هرگز از شیء جدا نخواهد شد. تنها مظاهر اعیان ثابته، یعنی اعیان خارجی درخارج از صقع ربوبی پدید می آیند. از این رو، آثار و احکام اعیان ثابته که همان اعیان خارجی اند، ظهور و وجود می یابند؛ همان گونه که وجود ذهنی خانه که در ذهن مهندس است، هرگز از موطن ذهن خارج نمی آید. امر ذهنی از ذهن به عین منقلب نمی شود و تنها اثر آن در خارج، به شکل خانه خود را نشان می دهد:

و کل حقیقه ممکن وجودها، و ان کانت باعتبار ثبوتها فی الحضره العلمیه ازلًا و ابداً ما شمت رائحه الوجود، لکن باعتبار مظاهرها الخارجیه کلها موجوده فیه و لیس شی‏ء منها باق فی العلم بحیث لم توجد بعد لأنها بلسان استعداداتها طالبه للوجود العینی، فلو لم یعط الواهب الجواد وجودها لم یکن الجواد جواداً،

(قیصری، شرح فصوص الحکم ، تصحیح آشتیانی، ص 63)

هر حقیقت ممکن الوجودی (یعنی اعیان ثابته) ، هر چند به اعتبار ثبوتش در حضرت علمی (تعین ثانی) ازلا وابدا رایحه وجود را استشمام نکرده اند، اما همگی به اعتبار مظاهر خارجی شان در آنجا موجودند و چیزی از آنها در عالم علم، باقی نمی ماند، جز آنکه به عالم وجود می آید؛ زیرا اعیان ثابته به زبان استعدادشان خواهان وجود عینی اند. پس، اگر واهب جواد به آنها وجود عطا نکند، دیگر جواد نخواهد بود.

صاحب فصوص در فص ادریسی می فرماید :

الأعیان الثابته ما شمت رائحه الوجود؛ یعنی اعیان ثابته که صور علمیه اند، بر عدمیت اصلی خودند و بویی از وجود خارجی به مشام ایشان نرسیده است. معنی این سخن آن است که اعیان ثابته نزد افاضه وجود بر ایشان ثابت ومستقرند و بر بطون خود  و به هیچ وجه ظاهر نخواهد شد؛ زیرا که بطون وخفا ذاتی ایشان است و ذاتی چیزی، از آن جدا نمی شود. پس آنچه که از اعیان ظاهر می شود؛ احکام و آثار این اعیان است که به وجود یا در وجود حق ظاهر می شود، نه ذات این اعیان.

(جامی ، شرح رباعیات، ص 63)

البته منظور از اینکه اعیان ثابته در عدم هستند، آن است که پیش از اینکه وجود خارجی بیابند، عدم خارجی دارند؛ هر چند در عین حال که ثبوت علمی هم برخوردارند. برای مثال، چیزی که در ذهن انسان است، پیش از اینکه در عالم خارج تحقق یابد، ثابت در عدم است؛ بدین معنا که هنوز معدوم خارجی است، ولی ثبوتی ذهنی دارد:

لأن الأعیان‏ التی‏ لها العدم الثابته فیه ما شمّت رائحه من الوجود.

(ابن عربی، فصوص الحکم ، ص 76)

چون اعیانی که عدم برای آنها ثابت است، هرگز رایحه وجود به مشامشان نخورده است، پس بر حال خود هستند.

با این بحث، پاره‌ای دیگر از عبارات عرفا درباره اعیان ثابته روشن می‌شود. عباراتی که در آنها گفته می‌شود، اعیان ثابته در عدم هستند و یا از عدم می‌باشند. مراد از عدم در این جملات، عدم محض نیست بلکه مراد عدم خارجی است یعنی اعیان ثابته که ثابت به ثبوت علمی و موجود به وجود علمی هستند، از منظر وجود خارجی معدوم بوده و از عدم هستند. محقق قیصری در این موضوع می‌گوید:

و المراد من‏ قولهم‏: الاعیان‏ الثابته فی العدم. او: الموجوده من العدم. لیس ان العدم ظرف لها، اذا لعدم لا شى‏ء محض، بل المراد انها حال کونها ثابته فی الحضره العلمیه، متلبسه بالعدم الخارجى، موصوفه بها، فکانّها کانت ثابته فی عدمها الخارجى ثم البسها الحق خلعه الوجود الخارجى إیّاها، فصارت موجوده

 (قیصری، شرح فصوص الحکم ، تصحیح آشتیانی، ص 68)

مقصود از این گفته که اعیان ثابته در عدم هستند یا در عدم موجودند، این نیست که عدم ظرفی برای تحقق آنهاست؛ زیرا عدم هیچ محض است، بلکه مقصود آن است که آنها در آن حال که در حضرت علمی هستند در لباس عدم خارجی و موصوف بدان می باشند، پس گویا در عدم خارجی خود ثابت اند آنگاه ، حق تعالی خلعت وجود خارجی بدان ها پوشانده است و موجود شده اند.

این دست از کلمات عرفا می‌تواند ملهِم معنای بسیار عمیقی باشد که صدرالمتألهین به دقت در حکمت متعالیه خود از آن بهره‌مند شده است. ملاصدرا در مبنای اصالت وجود و اعتباریت ماهیت، با آنکه ماهیت را در همه مواطن اعتباری می‌شمارد، اما این مبنا به معنای نفی واقعیت و نفس‌الامریت آن نیست، ماهیت همه جا به حیثیت تقییدی وجودش متحقق و واقعی است، لکن با این حال، ماهیات به لحاظ سنخ ذاتی خود، هرگز بهره‌ای از وجود ندارند و حتی آن‌گاه که موجودند، موجود نیستند. صدرالمتألهین در اواخر فصل پنجم از منهج اول بدین مطلب اشاره کرده و می‌گوید:

... وانی قد کنت شدید الذبّ عنهم فی اعتباریه الوجود وتأصل الماهیات، حتی أنْ هدانی ربی وانکشف لی انکشافاً بیناً أنّ الامر بعکس ذلک وهو ان الوجودات هی الحقائق المتاصّله الواقعه فی العین وانّ الماهیات المعبّر عنها فی عرف طائفه من اهل الکشف والیقین بالاعیان الثابته ما شمّت رائحه الوجود ابداً کما سیظهر لک من تضاعیف اقوالنا الآتیه ان شاء الله؛

(ملاصدرا، اسفار اربعه،  ج ۱ ص ۴۹ ، همچنین ر.ک: اسفار، ج۱، ص ۱۹۳ و ج ۲، ص ۳۴۱)

... من پیش از این، از سخن حکما در اعتباریت وجود و اصالت‌ ماهیت به شدت دفاع می‌کردم، تا آنکه پروردگارم هدایتم کرد و به آشکارا بر من منکشف گشت که واقعیت مسئله عکس آن است یعنی وجودها حقیقت‌های اصیل واقع در خارج‌اند و ماهیاتی که در عرف گروهی از اهل کشف و یقین از آنها به اعیان ثابته تعبیر می‌شود، هرگز بویی از وجود نبرده‌اند...

منابع :

  • امینی نژاد  علی، حکمت عرفانی، ص 455 تا 457
  • یزدان پناه سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص475-477