کلیّات عراقى، اثر شیخ فخرالدین ابراهیم بن بزرجمهر بن عبدالغفار همدانى فراهانى و مشهور به عراقى از بزرگان تصوّف و شاعران بلند مرتبه ایران در قرن هفتم هجرى، این کتاب به کوشش استاد سعید نفیسى به چاپ رسیده است.
ساختار
کتاب، شامل مقدّمهى دیوان، قصاید، مقطعات،
ترکیبات، ترجیعات، غزلیات، رباعیات، عشاق نامه یا ده نامه، لمعات و اصطلاحات صوفیه
است که به کوشش استاد سعید نفیسى به زیور طبع آراسته شده است. روشى که عراقى در
نظم عشاق نامه به کار برده و اساس را بر ده مثنوى عاشقانه و ده غزل گذاشته، پس از
وى در میان شاعران متصوّف ایران کراراً رواج داشته است و از آن جمله اوحدى مراغى
ده نامهاى بنام وجیه الدین شاه یوسف در سال 705ق به پایان رسانید و نظامالدین
عبید زاکانى، عشاق نامهى خود را در سال 754ق تمام کرد.
دیوان عراقى حدود پنج هزار بیت از قصیده و غزل و ترکیب و ترجیع و ترانه و قطعه و مثنوى دارد که به اهتمام مرحوم نفیسى در سال 1335ش به طبع رسیده است. عشّاق نامهى عراقى ترکیبى است، از مثنوى و غزل و مجموعاً شامل 1063 بیت است و به «ده نامه» نیز معروف است که به نام شمسالدین محمد صاحب دیوان جوینى بین سالهاى 680-683ق و بر وزن حدیقهى سنائى سروده و به او تقدیم نموده است. این منظومه شامل ده فصل و هر فصل مشتمل بر مثنوى و غزل دربارهى مبحثى از عرفان است و بعدها منشاء ایجاد منظومههایى بنام «ده نامه» گردید. اثر معروف دیگرى که در کتاب آمده است، «لمعات» است که به ظن غالب در قونیه بعد از حضور در مجلس صدرالدین قونوى نگارش یافته؛ ولى شیوهى نگارش آن بیشتر از «سوانح العشاق» احمد غزالى متأثر است. کتاب در بیان مراتب عشق است و مشتمل بر یک مقدمه و بیست و هشت لمعه است.
گزارش محتوا
مجموعهى حاضر شامل دیوان اشعار و لمعات
عراقى است که به شرح و بررسى آنها مىپردازیم:
عراقى غزل عارفانه را بسیار لطیف و طربانگیز
و سوزناک سروده است و شعر او وجد و شور خاصّى دارد و در منتها درجهى زیبایى غزل
عارفانه است. بىشک، وى عارفى بود شعردوست و عاشق پیشه و جمال پرست. بعد از شیخ
زکریا، مریدان و معتقدانِ خانقاه ملتانى، عراقى را به باد انتقاد دادند. عراقى از
طعن و تشنیع مردم، دل برداشته ملتان را ترک گفت. از راه عمّان به سرزمین حجاز وارد
شد به مکّهى معظّمه رسیده و به طواف خانهى خدا شرفیاب گردید. در آن وقت عراقى
چند قصیده در جلال و جمالِ خانه کعبه سرود:
حبذا صفه بهشت مثال مجلس نور و جلوه گاه سرور
بیت معمور او مقر شرف غرفش خوشتر از ریاض بهشت
برترین آسمانش صف نعال روضه انس و بارگاه وصال
سقف مرفوع او سپهر جلال شرفش خوشتر از شکوه کمال
عراقى بعد از زیارتِ خانهى خدا، به مدینه منوره رسید و هر شب کنار قبر مطهر پیامبر اکرم(ص) احیاء کرد و این پنج قصیده را انشاء نمود:
عاشقان چون بر در دل حلقه سودا زنند آتش سوداى جانان در دل شیدا زنند
شهبازم و چو صید جهان نیست در خورم ناگه بود که از کف ایام برپرم
اى رخت مجمع جمال شده مطلع نور ذوالجلال شده
راه باریکست و شب تاریک و مرکب لنگ و پیر اى سعادت رخ نماى و اى عنایت دست گیر
دل تو را دوستتر ز جان دارد جان ز بهر تو در میان دارد
البته قصیدهى پنجم در دیوان اشعار تحت عنوان «در مدح صدرالدین» مندرج گردیده است. این صدرالدّین ظاهراً صدرالدین عارف، فرزند شیخ زکریا به نظر مىرسد. علاوه بر آن، قصیدهاى به مطلع زیر در نعت حضرت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) گفته شده که در دیوان موجود است:
قبلهى روى صوفیان بارگه صفاى او سرمهى چشم قدسیان خاک در سراى او
از مطالعهى قصاید نعتیّه، این امر به ثبوت مىرسد که عراقى در موقع نعت گویى، مطالب و مفاهیم قرآنى را در نظر داشته و اوصاف و صفات مصطفوى را با برخى سور و آیهها هماهنگ ساخته است. مثلاً در قصیدهى اوّل «والضحى، یاسین، طه، عرو الوثقى، قاب قوسین، جنت الماوى، اوادنى، ذروه اعلى، سبحان الذى اسرى» به چشم مىخورد. عراقى مقامات و معجزات و مناقب حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) را با صراحت بیان نموده است. علاوه بر قصایدى چند که در دیوان اشعار مسطور گردیده، عراقى در یگانهى مثنوى «عشاق نامه» نعتى را شامل کرده است. در این نعت هم، وى آیات قرآنى را با صفات حضرت سیدالمرسلین(صلی الله علیه و آله) منطبق ساخته است و در بیت آخر، تعریف و توصیف محبوب خدا(صلی الله علیه و آله) را چنین بیان کرده است:
چاکرش آفتاب و بنده سهیل روى او «والضّحى» و مو «واللّیل»
عراقى در آغاز لمعات هم پس از حمد و درود، بدون ذکر عنوان در شأن حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) نعتى مختصر شامل نموده است که برخى ابیات آن مأخوذ و مقتبس از قصیدهى «شهبازم و چو صید جهان نیست در خورم» به نظر مىآید؛ مانند:
چو بنگرم در آینه عکس جمال خویش خورشید آسمان ظهورم، عجب مدار
ارواح قدسى چیست؟ نمودار معنیم بحر محیط رشحهاى از فیض فایضم
فى الجمله مظهر همهى اشیاست ذات من گردد همه جهان به حقیقت مصورم
ذرات کاینات اگر گشت مظهرم اشباح انس چیست؟ نگهدار پیکرم
نور بسیط لمعهاى از نور از هرم بل اسم اعظممم، به حقیقت چو بنگرم
با مطالعهى دیوان معلوم مىشود که وى در ترکیب بندى، نعت گویى کرده و حقایق و معارف و مناقب حضرت محمّد مصطفى(صلی الله علیه و آله) را به طرزى بلیغ انشاء نموده است؛ مانند
آن نور که حق بدو توان دید فى الجمله کمال صورت اوست
در آینه مصطفى چه بیند؟ کو عاشق روى حق؟ بیا گو
باشد همه والضحى و طاها آیینه ذات حق تعالى
جز حسن و جمال ذات والا بنگر رخ خوب مصطفى را
حاصل کلام اینکه احوال و مقامات، آثار و تصانیف و عقاید و افکار عرفانى عراقى، بهترین دلیل بر این است که او عارفى بوده سرشار از سوز و ساز، و عاشقى بوده دلنواز، و تمام کلام نعتیّهى او نیز از جذبات و احساسات عاشقانه آکنده است. وى در قصیدهى اول از روى قرآن کریم در مورد مقامات و معجزات حضرت مصطفى(صلی الله علیه و آله) اظهار عقیده کرده است. مثلاً مصراع «دو کمان از یک سپر سازند انگشتان او» را با آیهى قرآنى «اقتربت الساعة و انشق القمر» مىتوان تطبیق کرد. همچنین بیت زیر:
چون بود در یم دستش منبع آب حیات سنگ ریزه هم درو گویا شد از وازنند
معجزهى سخن گفتن پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) با حجر را
شاهد است. به نظر عراقى برخى از معجزات موسى(علی نبینا و آله و علیه السلام) و عیسى(علی نبینا و آله و علیه السلام) به وسیلهى آن حضرت به
ظهور رسیده است:
شمهاى از طیب خلقش در دم عیسى نهند وز فروغ شمع رویش آتش موسى زنند
در قصیدهى دوّم، مطالب و مفاهیم عرفانى به
طرزى شیوا بیان گردیده است. عراقى از زبان حقیقت ترجمان فخر موجودات(صلی الله علیه و آله) «نورم که
از ظهور من اشیا وجود یافت» سر حقیقت کاینات و مقصد حیات را روشن ساخته و رسول
آخرالزمان(صلی الله علیه و آله) را مبداء و منبع کاینات ثابت کرده و خاتم نبوّت و سرور ولایت قرار
داده است:
از من کمال یافت نبوّت که خاتمم بر من تمام گشت ولایت که سرورم
عراقى تصریح مىکند نجات کشتى نوح، سرد شدن
نار خلیل و زنده گشتن مردگان از نفس عیسى(علی نبینا و آله و علیه السلام) به طفیل انعامات و کمالات و تصرّفات
حضرت مصطفى(صلی الله علیه و آله) بود.
در قصیدهى چهارم، به دلایل قرآنى، کمالات و تجلّیات و انوار نبى افضل(صلی الله علیه و آله) را بىنظیر و بىمثال و بىمانند خوانده است. بنا به گفتار عراقى، وصف حضور رسالت مأب(صلی الله علیه و آله) از نعت هم بلندتر و بالاتر است. به تسبیح و تقدیس ختم الرسل چهرهى هر خاص و عام تازگى مىیابد و جان هر برنا و پیر، زنده مىماند. در مشرب عراقى، چنانکه حضرت پیامبر(صلی الله علیه و آله) سبب تکوین کاینات است، وجودشان نیز علّت آفرینش موجودات است و محبّت به ایشان وسیلهى حصول سرافرازى کونین است.
رسالهى لمعات:
لمعات کتابى است در بیان مراتب عشق. عراقى این کتاب را در قونیه و در محضر صدرالدین قونوى به رشتهى تحریر درآورده است؛ ولى طرح اندیشهى نگارش آن مشخصاً از مدّتها قبل در ذهن خلاّق عراقى جاى داشته است. کتاب بیشتر از سوانح العشاق احمد غزالى متأثر است. اینک به محتواى کتاب اشاره مىکنیم:
لمعهى اوّل: اشتقاق عاشق و معشوق از عشق است. عشق از روى معشوقى آینهى عاشقى آمد تا در وى مطالعه جمال خود کند و از روى عاشقى آینهى معشوق آمد تا در او اسماء و صفات خود بیند.
لمعهى دوّم: سلطان عشق خواست که خیمه به صحرا زند، در خزاین را گشود و گنج بر عالم پاشید و ناگاه عشقِ بىقرار، براى اظهار کمال، پرده از روى کار گشود و از روى معشوقى خود را بر عین عاشق جلوه فرمود.
لمعهى سوّم: عشق خواست که در آیینهى جمال معشوقى، خود را مطالعه کند نظر در آینهى عاشق کرد، صورت خودش در نظر آمد و دبدبهى «یحبهم و یحبونه» در جهان انداخت.
لمعهى چهارم: غیرت معشوقى اقتضاء کرد که عاشق غیر او را دوست نداشته باشد و به غیر او محتاج نشود. شیخ جنید گفت: «سى سال است با حق سخن مىگویم و خلق مىپندارند که جنید با ایشان مىگوید.»
لمعهى پنجم: محبوب در هر آینه هر لحظه رویى دیگر نماید و هر دم به صورتى دیگر برمىآید. از اینجاست که هرگز در یک صورت دوبار روى نمىنماید.
لمعهى ششم: محب، محبوب را آینه خود بیند و خود را آینهى او. گاه دست طلبِ این به دامن او درآویزد و گاه شوق او از گریبان این سر برزند.
لمعهى هفتم: عشق در همه ساریست و ناگزیر بر همهى اشیاست. هرچه هست آینهى جمال اوست.
لمعهى هشتم: محبوب یا در آینهى صورت رخ نماید، یا در آینهى معنى، یا وراى صورت و معنى.
لمعهى نهم: محبوب آینهى محبّست و محبّ آینهاى محبوب.
لمعهى دهم: ظهور دائم، صفت محبوبست و خفا و کمون صفت محبّ، چون صورت محبوب در آینهى عین محب پیدا شود، بحسب حقایق، خود ظاهر را حکمى بخشد.
لمعهى یازدهم: میان صورت و آینه، نه اتّحاد است و نه حلول.
لمعهى دوازدهم: بر هر که به حقیقت این در را بگشایند و در خلوتخانهى بود و نابود خود نشیند بیش سفر نکند.
لمعهى سیزدهم: محبوب هفتاد هزار حجاب از نور و ظلمت بر وى فرو گذاشت تا محبّ خوى کند و او را پس پردهى اشیاء ببیند.
لمعهى چهاردهم: محبّ و محبوب را در یک دایره فرض کن، آن را خطى به دو نیم کرده باشد، بر شکل دو کمان ظاهر شود.
لمعهى پانزدهم: محبّ سایهى محبوب است، هر کجا که رود در پى او مىرود.
لمعهى شانزدهم: حرکات و سکنات و احکام و تصرّفات، همه به حکم او و او پس پردهى پنهان است، چون پرده بیفتد معلوم مىشود که حقیقت آن صور و افعال اوست.
لمعهى هفدهم: چون محبوب بخواهد که خود را بر عین عاشق جلوه دهد، نخست از پرتو جمال خود عین او را نورى عاریت مىدهد تا بدان نور آن جمال را ببیند و از او تمتّع گیرد.
لمعهى هجدهم: عاشق از نغمهى قول «کن» از خواب عدم بیدار، و از سماع آن نغمه او را وجدى ظاهرمىشود و از آن وجد وجود مىیابد. پس عاشق دائماً بر رقص و حرکت معنویست اگرچه به ظاهر ساکن مىنماید.
لمعهى نوزدهم: دلِ عاشق منزّه از تعیّن و مجمعِ بحر غریب و شهادت است و این دل را همّتى است که همه عوالم در قبضهى او ناپدید مىگردند.
لمعهى بیستم: عشق سلطنت و استغناء به معشوق دارد و مذلت و افتقار به عاشق. عاشق مذلّت از عزّت عشق کشد نه از عزّت معشوق.
لمعهى بیست و یکم: عاشق باید که بىغرض با معشوق صحبت دارد و خواست از میان بردارد و کار به مراد او گذارد و ترک طلب کند.
لمعهى بیست و دوّم: شرط عاشق آنست که هر چه معشوق دوست دارد، او نیز دوست داشته باشد.
لمعهى بیست و سوّم: عشق آتشى است که چون در دل افتد، هرچه در دل یابد همه را بسوزاند، تا حدّى که صورت معشوق را از دل محو کند.
لمعهى بیست و چهارم: طلب و جستجوى عاشق، نمونهى طلب و جستجوى معشوقست.
لمعهى بیست و پنجم: محبّ خواست که به عینالیقین جمال دوست بیند، چون در خود نظر کرد، خود را گم یافت، آنگاه دوست را بازنیافت، چون نیک نگاه کرد خود عین او بود.
لمعهى بیست و ششم: محب چون بخواهد که مراقب محبوب باشد، چارهى آن این است که محبوب را به هر چشمى مراقب باشد و به هر نظرى ناظر.
لمعهى بیست و هفتم: عاشق را طلب شهود براى فناء از وجود است. چون موجود شد، غطاى بصر خود گشت و از شهود محروم ماند.
لمعهى بیست و هشتم: محبوب چون بخواهد که محبّ را برکشد باید به نامهاى خودش بخواند و بجاى خودش بنشاند. از اینجا معلوم مىشود که «کل شى هالک الا وجهه» چه معنى دارد.
وضعیّت کتاب
مرحوم استاد نفیسى از سه نسخه در تصحیح کتاب سود جستهاند که عبارتند از:
منابع :
- ویکی نور