عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

شرح العارف الکامل کمال‌الدین عبدالرزاق القاسانى على فصوص الحکم للشیخ محیى‌الدین بن العربى نام کامل این کتاب می‌باشد، گرچه مؤلف، نام خاصى براى کتابش ننهاده است، ولى از عبارت خطبه کتاب که مى‌فرماید: جماعتى از اهل عرفان از من درخواست نمودند که برایشان کتاب فصوص الحکم ابن عربى را شرح نمایم، نام مذکور اقتباس گردیده است.


 


مؤلف آن، عارف نام‌دار، عالم عامل، ابوالغنائم کمال‌الدین عبدالرزاق قاسانى(متوفاى 730ق)، است. در اینکه نسبت مؤلف، قاسانى یا کاشانى است، اختلاف است. مشهور آن است که ایشان کاشانى است که منسوب به کاشان، از شهرهاى معروف ایران است، اما استاد حسن‌زاده آملى مى‌فرماید: تحقیق آن است که ایشان، قاسانى است که منسوب به قاسان که همان معرّب کاسان است، و از روستاهاى اطراف سمرقند است. به همین خاطر، ناشر محترم و دانشمند، جناب عالى‌مآب، آقاى محسن بیدارفر، بر روى جلد، «القاسانى» را مرقوم فرموده‌اند.

 

همان‌گونه که از نام کتاب پیداست، در این کتاب، «فصوص الحکم» ابن عربى، شرح مى‌شود. شیخ کامل مکمل، محیى‌الدین ابوعبدالله محمد بن على، معروف به ابن عربى طائى حاتمى اندلسى، مشهور به شیخ اکبر، بزرگ‌ترین عارف جهان اسلام محسوب مى‌شود. او داراى تألیفات بسیار زیادى است که دو اثر از آنها، از اهمیت و شهرت بسزایى برخوردار است.

 

اولى، «الفتوحات المکیة» است که بزرگ‌ترین دانش‌نامه عرفان اسلامى است که از زمان تألیف تا کنون، هیچ تألیفى قابل مقایسه با آن نمى‌باشد و دومى، «فصوص الحکم» است که مهم‌ترین اثر تحقیقى ابن عربى است، زیرا این کتاب از آخرین نوشته‌هاى مؤلف به شمار مى‌رود. این اثر، اگرچه از نظر حجم کوچک است و قابل مقایسه با «الفتوحات المکیة» نیست، ولى از نظر تحقیق و محتوا بى‌نظیر است. «فصوص الحکم» ابن عربى، کتابى است که تا به حال بیشترین شروح و تعالیق و ردیه‌ها را به خود اختصاص داده است.

 

مؤلف، در خطبه «فصوص الحکم» مى‌گوید: «من در یک مکاشفه روحانى، در دهه آخر محرم سنه 627ق، در شهر دمشق، حضرت رسول‌الله(صلی الله علیه و آله) را دیدم که کتابى در دست مبارک اوست و به من فرمود: این، کتاب «فصوص الحکم» است. آن را بگیر و به مردم برسان تا از آن بهره ببرند». از این عبارت، به‌خوبى فهمیده مى‌شود که حضرت رسول(صلی الله علیه و آله)، این کتاب را «فصوص الحکم» نامیده است.

 

عبدالرزاق قاسانى، انگیزه تألیف «شرح فصوص الحکم» را در مقدمه چنین بیان مى‌کند: «گروهى از اهل حق و حقیقت و ارباب عرفان و معرفت، به‌ویژه دوست بزرگوار، عالم عارف موحد محقق شمس الملة و الدین، قدوه ارباب یقین، محمد بن مصلح، مشتهر به شمس تبریزى، از بنده درخواست نمودند که کتاب «فصوص الحکم» ابن عربى را براى آنان شرح نمایم؛ به شرط آنکه چیزى از گوهرهاى گران‌بهاى آن را مخفى نکنم و تا جایى که امکان دارد اسرار و رموز آن را آشکار کنم».

 

در درس شرح فصوص عبدالرزاق، عده‌ى زیادى شرکت مى‌جستند که سه تن از آنان، از چهره‌هاى درخشان عالم ادب و عرفان بودند: یکى، شمس تبریزى است که گذشت و دیگرى، عارف شهیر، علامه داود بن محمود قیصرى، بزرگ‌ترین شارح فصوص الحکم است و سه‌دیگر، رکن‌الدین مسعود شیرازى، معروف به بابارکناى شیرازى است که «فصوص الحکم» را به فارسى، شرح و ترجمه نموده و نام آن را نصوص الخصوص فى ترجمة الفصوص، نهاده است.

 

علامه قیصرى، در آغاز «شرح فصوص الحکم» مى‌فرماید: «بنده، خداى سبحان را به خاطر سه نعمت بزرگ شکر مى‌نمایم: اولى، استاد بزرگى چون عبدالرزاق، نصیب من گردید؛ دومى، کتاب مهمى چون فصوص الحکم، به دستم رسید و سومى، شاگردان باشور و شوقى، در درسم حاضر مى‌شدند»

 

این کتاب، مشتمل بر سه مقدمه و بیست و هفت فص است. سه مقدمه، تمام اصول «فصوص الحکم» را در بر دارد. مقدمه اول، در تحقیق حقیقت ذات احدیت است. مقدمه دوم، در بیان حقایق اسما و غیر متناهى بودن آنهاست و مقدمه سوم، در بیان شأن الهى است.

 

عناوین بیست و هفت فص، به شرح زیر است:

 

1. فص آدمى؛ 2. فص شیثى؛ 3. فص نوحى؛ 4. فص ادریسى؛ 5. فص ابراهیمى؛ 6. فص اسحاقى؛ 7. فص اسماعیلى؛ 8. فص یعقوبى؛ 9. فص یوسفى؛ 10. فص هودى؛ 11. فص صالحى؛ 12. فص شعیبى؛ 13. فص لوطى؛ 14. فص عزیرى؛ 15. فص عیسوى؛ 16. فص سلیمانى؛ 17. فص داودى؛ 18. فص یونسى؛ 19. فص ایوبى؛ 20. فص یحیوى؛ 21. فص زکریاوى؛ 22. فص الیاسى؛ 23. فص لقمانى؛ 24. فص هارونى؛ 25. فص موسوى؛ 26. فص خالدى؛ 27. فص محمدى.

 

«شرح فصوص الحکم» قاسانى از شروح موجز و مزجى «فصوص الحکم» به شمار مى‌رود، فلذا به شرح الفاظ و عبارات، کمتر پرداخته و بیشتر، جانب معنا و محتوا را رعایت داشته است و از ایجاز مخل و اطناب ممل منزه است.

 

مؤلف چون در تفسیر و تأویل قرآن تبحر داشته است، در شرح معارف عالى، از حقایق قرآنى و تأویل آیات الهى، بسیار بهره گرفته است، فلذا شرح او، مشحون از استشهاد و استدلال به آیات قرآن است؛ براى تأیید مطلب مذکور، یادآور مى‌شویم که بزرگان فرموده‌اند که عبدالرزاق، کتابى به نام «تأویلات القرآن» داشته است که به غلط، به نام «تفسیر ابن عربى» معروف شده است. گواه صحت این مدعا، عبارت شارح در صفحه 310 «شرح فصوص الحکم» است که مى‌فرماید:

 

«بنا بر تأویل تابوت، به بدن انسانى و تأویل موسى، به روح، فرعون به نفس اماره و درخت به قوه فکریه تأویل مى‌شود و هر کس تطبیق و تأویل مى‌خواهد، به «تأویلات القرآن» که قبلا نوشتیم مراجعه نماید»

 

ویژگى دیگر این شرح، آن است که از اخبار و روایات، در شرح مطالب عرفانى استفاده نموده است؛ حتى مى‌توان احتمال داد که شارح علامه، در نقل احادیث، گرایش شیعى دارد، زیرا ائمه را با القابى که ویژه علماى شیعى است، ذکر مى‌نماید؛ به‌عنوان نمونه، چند مورد را نقل مى‌نماییم:

 

در صفحه 92 مى‌فرماید: «پس این، مانند کلام امیرالمؤمنین، على رضى الله عنه است هنگامى که سخن خوارج را شنید که گفتند: حکومت نمى‌باشد مگر براى خدا که فرمود: سخن حقى است که به آن، باطل اراده شده است»

 

در صفحه 102 مى‌فرماید: «امیرالمؤمنین، على کرم الله وجهه مى‌فرماید: اعلام وجود به آن شهادت مى‌دهد...»؛ تعبیر امیرالمؤمنین، مخصوص شیعیان است.

 

در صفحه 232 مى‌فرماید: «به همین خاطر، امام محقق جعفر بن محمد صادق فرمود: رحمان، اسم خاص است»؛ در اینجا، به امامت برحق امام جعفر صادق، تصریح نموده است.

 

وى در چند جاى دیگر به امامت امام مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، اقرار نموده است. در صفحه 42 مى‌گوید: «خاتم اولیاء، گاهى در حکم شرع تابع است، مانند امام مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف) که در آخر زمان مى‌آید، زیرا او در احکام شرعى، تابع محمد(صلی الله علیه و آله) است، ولى در معارف و علوم و حقایق، تمام پیامبران و اولیاء، همه، تابع او مى‌باشند و این، با آنچه گفتیم، منافات ندارد، زیرا باطن مهدى، باطن محمد(ص) است و به همین خاطر، گفته شده: مهدى(عج)، حسنه‌اى از حسنات سید المرسلین(صلی الله علیه و آله) است و حضرت رسول‌الله(صلی الله علیه و آله)، فرموده است: «همانا اسم او، اسم من و کنیه او، کنیه من است و او داراى مقام محمود است» و اینکه او تابع است، ضررى ندارد در اینکه او معدن علوم تمام پیامبران و اولیاء است، زیرا او در علم شریعت و احکام، پایین‌تر است، ولى در علم تحقیق و معرفت به خدا، بالاتر است»

 

در صفحه 53 مى‌فرماید: «و خاتم آباء در این نوع، مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است:

 

در صفحه 294 مى‌فرماید: «هارون(علیه السلام)، امامت مطلقه داشت، زیرا پیامبرى بود که با شمشیر مبعوث شد، مانند امامت مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف).

 

از مجموع مطالب بالا به‌خوبى استفاده مى‌شود که به احتمال قوى عبدالرزاق قاسانى، عارف شیعى بوده است؛ حتى مى‌توان گفت شیعه دوازده امامى است، چون‌که در چندین مورد به امامت حضرت مهدى(ع) تصریح نموده است.

 

در تحقیق پیرامون جن چنین مى‌نویسد: «جن، ارواح قوى متجسد در اجرام لطیف است که جوهر نارى و هوایى بر آنها غلبه دارد؛ همان‌گونه که جوهر خاکى و آبى بر ما انسان‌ها غلبه دارد و به خاطر لطافت اجسام آنها و قوت ارواح آنها، خداوند آنها را قدرت داده است که به اشکال مختلف دربیایند و توان حرکات سریع داده و مى‌توانند کارهایى کنند که از قدرت و توان بشر بالاتر است، مانند فرشتگان؛ به جز اینکه جن، زمینى و پست است، ولى فرشتگان، آسمانى و عالى هستند و خداوند عالم است». (شرح فصوص الحکم قاسانى، ص 237 - 238).

 

وى هم‌چنین تحقیقاتى پیرامون کیفیت احضار تخت ملکه سبا، بلقیس، توسط آصف بن برخیا در صفحه 237 و تفسیر و تأویل ایمان فرعون در صفحه 310 نموده است که بدانجا مراجعه شود.

 

در آخر براى حسن ختام، حکایت عاشقانه‌اى را که شارح در صفحه 329 نقل نموده است، بیان مى‌کنیم:

 

«اصمعى نقل کرده که در بیابان، از کنار سنگى که بر سر راه حجاج بوده و این بیت بر آن مکتوب بوده است، گذر نموده است:

ألا ایها الحجاج بالله خبروا               اذا حل عشق بالفتى کیف یصنع

پس وى در زیر آن نوشته:

یداوى هواه ثم یکتم سره                و یخضع فى کل الامور و یخشع

اصمعى گوید: هنگام بازگشت، سنگ را ملاحظه کردم، دیدم زیر این بیت نوشته شده:

و کیف یداوى و الهوى قاطع الحشا               و فى کل یوم روحه تتقطع

اصمعى گوید: من در زیر این بیت نوشتم:

اذا لم یطق صبرا و کتمان سره           فلیس له شیء سوى الموت انفع

 

گوید: پس مراجعه کردم و ناگهان به جوانى برخوردم که لاغر بود و رنگش، پریده و چشمانش، فرورفته و اجلش فرارسیده و مرده بود.

 

ترجمه چهار بیت مزبور: اى حاجیان! شما را به خدا سوگند، خبر دهید که اگر عشق، بر جوانى غلبه کرد، چه کند.

 

عشقش را مداوا کند، آن‌گاه رازش را کتمان کند و در تمام امور خضوع و خشوع نماید.

 

چگونه مداوا کند؛ در حالى که عشق، جگرش را پاره کرده و در هر لحظه، روحش شرحه شرحه مى‌شود؟.

اگر شکیبایى ندارد و رازش را پنهان نمى‌کند، جز مرگ چیزى به حال او سود ندارد.


منابع :

  • ویکی نور