عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

سراج السالکین، منتخب مثنوى معنوى، گزیده‌اى از «مثنوی معنوی» به انتخاب ملا محسن فیض کاشانى (1007 - 1091) است که نشان‌گر جنبه عرفانى شخصیت خود فیض است.



ساختار

در ابتدا، مقدمه‌اى از آقاى جویا جهان‌بخش و سپس فهرستى از مطالب کتاب ذکر گردیده است و در ادامه، پیش‌گفتارى از آقاى جهان‌بخش در سال 1379ش و تا انتهاى کتاب مطالبى با سرتیتر موضوعات اخلاقى و یا حکایت، دنبال مى‌شود.

 

گزارش محتوا

این برگزیده از حیث تدوین، تبویب و سرنویس‌ها حائز اهمیت است. مقدمه مفصل کتاب، شامل مباحثى است درباره طریقت عرفان و تصوف؛ به‌ویژه تفکر مولانا و مندرجات مثنوى، سیر تاریخى این اندیشه، احوال و آثار فیض کاشانى و چگونگى تصحیح این اثر بر اساس نسخه‌هاى موجود.

 

چنان‌که وى در مقدمه منثور و منظومش بر این کتاب پرارزش بیان مى‌کند، این ابیات را از جاى‌جاى مثنوى برگزیده و به شکلى که سالکان را به کار آید، سامان بخشیده است.

 

پنج اثر از آثار فیض، گزیده‌هاى اوست از چند کتاب مشهور اهل علم و عرفان که گویا ره‌آورد مطالعه مستمر یا علاقه ویژه او باشد؛ کتبى از قبیل:

 

«منتخب رسائل إخوان الصّفا»، «منتخب الفتوحات المکّیّة»، «منتخب مکاتیب قطب الدّین بن محیى»، «منتخب مثنوى مولانا» و «منتخب غزلیّات مولانا»

 

گویا از این چند منتخب، تنها منتخب مثنوى مولانا، موسوم به «سراج السّالکین»، به حیطه شناخت تراث‌پژوهان درآمده است.

 

فراهم‌آوری «سراج السّالکین»، بى‌گفت‌وگو معلول جنبه عرفان‌گرا و صوفى‌منش شخصیّت فیض و متأثّر از هم‌سویى‌هاى معنوى و روحانى‌اى است که بین روح بلندپرواز و فیض‌گستر مولانا و جان داناى این فقیه هوش‌مند و نکته‌دان عصر صفوى وجود داشته است.

 

طرفه آنکه- به تصریح مثنوى‌شناس بزرگ و سترگى چون استاد بدیع الزّمان فروزان‌فر- «از میان مؤلّفات پیشینیان، بیش از همه آثار محمّد غزّالى مطمح نظر مولانا بوده است؛ طرز و شیوه بحث و افکار و اطّلاعات حجّة الإسلام در «احیاء العلوم»، اثرى عمیق در فکر مولانا به جاى گذاشته است»

 

چنان‌که مى‌دانیم، فیض هم سخت، دل در گرو محاسن «احیاء علوم الدّین» داشته و شاهکار خود؛ یعنی «المحجّة البیضاء» را در تهذیب و احیاى آن پرداخته است.

 

پس، گونه‌اى دل‌بستگى و روى‌کرد به شیوه دین‌نگرى ابوحامد غزّالى، از مشترکات جلال‌الدّین بلخى و علامه فیض کاشانى است و به اندک ژرف‌بینى مى‌توان همانندى‌هاى فراوان در گفتارها و اندیشه‌هاى این سه تن جست.

 

ذوق ادبى فیض هم بى‌تردید در مثنوى‌گرایى وى، بى‌اثر نبوده است.

 

فیض از عالمانى است که نه تنها به فارسى‌نگارى عنایت داشته، از ذوق شاعرى هم بهره‌مند بوده و به فارسى شعر مى‌سروده است.

 

استاد فقید، دکتر سیّد ذبیح‌اللّه صفا، درباره شعر او، این‌گونه سخن گفته است: «فیض، شاعرى متوسّط... بود و مجموعه بزرگ اشعارى به زبان پارسى، از او بازمانده که مشتمل است بر انواع شعر از قصیده و غزل و قطعه و رباعى در منقبت و مناجات و بیان مطلب‌هاى عرفانى و اخلاقى و جز آنها؛ جز آنکه در همه آنها، نه خشکى زهد و تعبّدى که از مرد فقیه و محدّث انتظار مى‌رود، رخنه کرده، نه آنچه از عارفى که به کنه ذوقیّات رسیده باشد»

 

در نسبت این «سراج السّالکین»، به ملا محسن فیض کاشانى تردیدى نباید روا داشت؛ چه منتخب مثنوى فیض را به همین نام از پیش و در سیاهه آثار فیض مى‌شناخته‌ایم و از دیگر سو، در مقدّمه منثور کتاب آمده: «... و أنا أقلّ الورى، محمّد بن مرتضى، الملقّب من عند أبویه بمحسن و من لدن إخوانه بفیض...» و نظما هم گفته:

 

گوش اگر بدهد به پندش جان فیض             فیض‌ها بستاند از سلطان فیض

«سراج السّالکین» از کارهاى روزگار جوانى فیض است.

 

سال تألیف «سراج السّالکین»، 1032ق، مطابق«غلب» در حساب ابجد است؛ چرا که فیض در مقدّمه منظوم کتاب فرموده:

 

نورش افزون گشت بر هر منتخب                شد ازآن، تاریخ تألیفش، «غلب»

که در این‌جا، «غلب»، هم تاریخ حروفى است و هم اشارتى به غلبه نور کتاب بر دیگر منتخبات مثنوى که فیض در مصراع یکم گفته.

 

به تعبیر استاد فروزان‌فر، «مثنوى، مانند دیگر کتب به ابواب و فصول قسمت نشده و از حیث نظم و ترتیب و... مانند کتاب آفرینش، نظمى به خود مخصوص دارد و تابع سنن و آیین‌هاى مصنّفان و مؤلّفان کتب عادى و معمولى نیست و ازاین‌رو، افکار فلسفى و اصول تصوّف و مبانى علوم اسلامى، در مثنوى پراکنده و متفرّق است و فى المثل ممکن است مطالبى به‌نحو اجمال در دفتر اوّل ذکر شود و تفصیل آن در دفتر دیگر و یا مواضع مختلف بیاید».

 

فیض، از این دقیقه آگاه بوده و کوشیده در «سراج السّالکین»، برخى ابیات و موضوعات هم‌پیوند را- و لو از دفترهاى مختلف مثنوى- کنار هم بگذارد. ساخت «سراج» و توفیقى که در کار، پدیدار است، نشان‌گر احاطه فیض بر مثنوى است و اینکه شاید در جوانى، روزگارى دراز در کار خواندن و بازخواندن مثنوى کرده باشد.

 

پیش از فیض، ملا حسین واعظ کاشفى، در «لبّ لباب مثنوى» در تنسیق موضوعى مختارات خویش از کتاب مولانا، کوششى خورند عنایت نموده بود.

 

«سراج السّالکین»، از دیدگاه تدوین و تبویب و سرنویس‌ها، تا حدود زیادى ناب و بى‌آمیختگى به سنّت صوفیانه ابن عربى‌وارى است که معمولا طىّ قرون، به‌صورت و سیرت مثنوى تحمیل گردیده است.

 

این خلوص نسبى و سرگى، شاید از آن‌جاست که فیض، این اثر را در جوانى فراهم ساخته و به فرض، در آن دوران، کمتر به قید سنّت فکرى حاکم بر عرفان نظرى و تصوّف عصر خویش درآمده بوده و بیشتر، دل به خود مثنوى سپرده تا دیگران؛ خاصّه محیى الدّینیان.

 

جز «سراج السّالکین» فیض، چند سراج السّالکین سراغ داریم:

 

یکى، از مولى محمّد صالح بن محمّد سعید خلخالى؛

 

دیگرى، از شیخ على بن حسین کربلائى که ترجمه کتاب عربى خود اوست، به نام «معراج السّالکین» و در اصول دین رقم خورده؛

 

دیگرى، از میرزا محمّد اخبارى، کشته شده به سال 1232.

 

اسماعیل پاشا بغدادى هم یک سراج السّالکین مى‌شناخته، ولى مع الأسف مشخّصات آن را معلوم نساخته تا بدانیم کدام سراج السّالکین است. به هر روى، سراج السّالکین دیگرى هم نوشته عبیداللّه نقش‌بند، شناخته تراث‌پژوهان است.

 

پیش از «سراج» فیض و پس از آن، تا روزگار ما، منتخبات گوناگونى از مثنوى مولانا فراهم آمده است.

 

حجم مثنوى همواره داعى مؤثّرى در این زمینه بوده است. آن‌گونه که در مناقب افلاکى آمده، شمار ابیات مثنوى، بیست و شش هزار و شش‌صد و شصت بیت است.

 

این شمار را نمى‌توان دقیق دانست؛ به‌ویژه که دست‌نوشت‌هاى معتبر و چاپ‌هاى علمى مثنوى با آن مطابق نمى‌افتند، اما به تقریب پذیرفتنى است.

 

یکى از کوشش‌ها و سوى‌مندى‌هاى فیض در سامان‌دهی «سراج السّالکین»، کوشش و سوى‌مندى قرآنى است؛ به‌گونه‌اى که او مى‌کوشد ژرف‌بینانه و درون‌کاوانه لایه‌هاى قرآنى درتافته در گفتار جلال‌الدّین بلخى را از دریاى موج‌خیز مثنوى فراز آورد و گوهرهاى مفسّرانه مثنوى را پیش روى خواننده نهد.

 

در بسیارى از مواردى که فیض، در سرنویس‌هاى هوش‌مندانه‌اش به رنگ تفسیرى و بن‌مایه قرآنى سخن جلال‌الدّین توجّه مى‌دهد، در سرنویس‌هاى خود مثنوى یا ابیات آن، هیچ اشاره روشنى به نسبت سخن با آیه‌اى که فیض بدان توجّه مى‌دهد و تصریح مى‌کند، نیست.

 

به نظر مى‌رسد در سامان‌دهی «سراج»، فیض(ره)، خود، به تناسب توالى و اتّصال و انفصال بخش‌هاى کتابش، تصرّفات عمدى معدود و محدودى در برخى ابیات مثنوى اعمال کرده باشد.

 

نمونه را، در مثنوى آمده:

 

گفت و اللّه عالم السّرّ الخفى             کآفرید از خاک آدم را صفى...

 

این بیت، در «سراج»، آغازگر بخش«فى شرف الإنسان و سرّه المکنون» قرار گرفته و گویا ازاین‌رو بدین ریخت دست‌کارى شده:

 

آن خداى عالم السّرّ الخفى               آفرید از خاک آدم را صفى

 

تا مناسب آغاز بخش مورد[نظر] فیض(ره) گردد.

 

باز در مثنوى آمده:

 

بعد از آن نوحه‌گرى آغاز کرد             که فَخْ و صیّاد لرزان شد ز دَرد

کز تناقض‌هاى دل پشتم شکست                بر سرم جانا بیا مى‌مال دست...

 

مرحوم فیض، از بیت دوم به بعد را که درون‌مایه‌هایى مناجات‌گونه داشته، برگرفته و زیر سرنویس«فى المناجاة» گنجانیده، وزین‌رو و به ناچار، «که» را از آغاز بیت فروانداخته و چنین در «سراج» آورده است:

 

از تناقض‌هاى دل پشتم شکست...

 

وضعیت کتاب

پایان کتاب، مشتمل است بر نمایه جایگاه ابیات «سراج السالکین» در مثنوى و یادداشت‌هاى پژوهنده (شامل توضیحات مربوط به برخى واژگان و عبارات و ذکر پاره‌اى از اختلاف نسخ) و فهرست برخى مآخذ پژوهش.

 

منابع :

  • ویکی نور