تذکره ریاض العارفین، به زبان فارسی، اثر رضاقلىخان طبرستانى، متخلص به هدایت، مشتمل بر احوال و آثار تعدادى از عرفاى شاعر است.
ساختار
کتاب که مشتمل بر احوال و آثار سىصد و پنجاه و چهار تن از شعراى عرفا و عرفاى شعرا است، از یک حدیقه، دو روضه و یک فردوس و یک خلد تشکیل شده است.
نثر کتاب، ادیبانه و فصیح است، ولى بر اثر بىدقتىهاى مؤلف، اشتباهات زیادى در آن راه یافته است؛ از جمله، نسبت شعر درى دادن به شقیق بلخى و بایزید بسطامى، ثبت تاریخى نادرست براى وفات بسیارى از صاحبان تراجم و افرادى غیر عارف را از هل عرفان به شمار آوردن.
گزارش محتوا
اثر حاضر، مشتمل بر یک حدیقه در مقدمات و دو
روضه و یک فردوس و یک خلد به شرح زیر است:
حدیقه
این حدیقه که در مقدمات تصوف نگاشته شده،
مشتمل بر شش گلبن است که به آنها اشاره مىشود:
1. در بیان تصوف: بزرگان صوفیه، در این باره سخنان زیادى فرمودهاند،
مانند: «تصوف، فناء ناسوتیت و ظهور لاهوتیت است»، «تصوف، اکتساب فضائل و محو رذائل
است»، «تصوف، رفض هوا و ملازمت تقواست» و...
2. در بیان طبقات سالکین طریقت: مشرب عرفاى صوفیه، این است که
صوفى، یک فرقه است، ولى به اعتبار رجوع ایشان به خلق جهت ارشاد، مسمى به شیخ و
مجذوب مىشوند و ایشان دو طایفهاند: اول، مشایخ که به واسطه کمال متابعت رسول
مختار و ائمه اطهار به مرتبهى کمال رسیدهاند؛ یعنى بعد از فناء در احدیت ذات، به
خلق رجوع مىنماید که از آن، تعبیر به بقاء باللّه مىنمایند و این فرقه، کامل و
مکملند. طایفه دوم، کسانى هستند که در وادى فناء چنان مفقود و نابود گردیدهاند که
اثرى و خبرى از ایشان به ناحیهى بقاء نرسیده.
3. در امر به ذکر و اظهار فضل اهل ذکر و مجلس ایشان: صوفیه، مىگویند که آیات و احادیث زیادى در امر به ذکر کثیر وجود دارد که جهولى انکار آن نمىتواند نمود. در «اصول کافى»، در تمجید اهل ذکر، از امام صادق(ع) حدیثى نقل شده است که ابتداى آن، این است: «ما من شىء الا و له حد ینتهى الیه الا ذکر الله فلیس له حد»
4. در تبیین ذکر و فکر اهل عرفان: طریقهى اهل معرفت و سلوک، ذکر و
فکر است و بیشتر، ذکر خفى است که اهل سلوک، بر اساس اجازه به آن مشغول مىشوند و
ذکر خفى، از ذکر جلى افضل است و براهین عقلى و نقلى در این رابطه، بىحساب است و
تمام عرفا، این طریقه را داشتهاند و در نظم و نثر خود اشاره کردهاند.
اما فکر ایشان، در نظر داشتن صورت مرشد است،
به جهت جمعیت خاطر. سالکى را که فناى در شیخ معین نشود، وى را به ولایت کلیه
محرمیت حاصل نمىگردد، چرا که مرشد ظاهر، عکس مرشد کل(ع) است و هر قدر که به واسطهى
مرشد ظاهر، روح سالک قوىتر مىشود، به مرشد باطن، قریبتر مىگردد.
5. در تعریف انسان کامل و سلسلهى اهل طریقت: هر طایفه و قومى به
وجهى و اعتبارى، انسان کامل را به نامى مىخوانند که مقصود ایشان را زباندانان مىدانند،
مانند قطب، ولى، غوث، خلیفة اللّه، صاحب زمان، شیخ، پیشوا، دانا، بالغ، مکمل،
کامل، آیینهى گیتىنما، تریاق فاروق، یگانهى عصر، ساقى دوران و الى غیر ذلک.
در سلسله اهل طریقت گفته مىشود که ابویزید
بسطامى، از حضرت صادق(علیه السلام) و کمیل بن زیاد نخعى، از امیرالمؤمنین(علیه السلام) و ابراهیم ادهم،
از امام زینالعابدین(علیه السلام) و شیخ معروف کرخى، از امام رضا(علیه السلام) تحصیل این علم کردهاند
و بقیهى سلسلهها، هر یک، به نوعى، به یکى از حضرات معصومین(علیهم السلام) منتهى مىشوند.
6. در ذکر بعضى از اصطلاحات عارفین: این طایفهى عالیه، عبارات و
اصطلاحات خاصى دارند که بدون اطلاع و استحضار از آن، درک کلام ایشان متعذر است.
مؤلف، در این گلبن، به بیان اصطلاحاتى از قبیل انسان، آیینه، ابر، پیر مغان، بزم،
تجلّى، ترسا و ترسابچه، تمکین و تلوین، تواجد، وجد، وجود، جمع، تفرقه، جمع الجمع
و... مىپردازد و از منابع صوفیه استفاده مىکند.
روضه اول
این روضه، در ذکر عرفا و مشایخ، به ترتیب
حروف تهجى، از ابا یزید بسطامى تا یوسف تبیینى هندى است که عبارتند از:
ابا یزید بسطامى، ابوالحسن خرقانى، ابوسعید
مهنه، انصارى هروى، احمد جامى، امین بلیانى، ابوالوفا خوارزمى، اوحدى مراغهاى،
اوحدى کرمانى، آذرى طوسى، اسیرى لاهیجى، ابوعلى رودبارى، ایزدى یزدى، انسى
جنابندى، ابوعلى مصرى، ابراهیم اردوبارى، ابراهیم بدخشانى، اسیرى اصفهانى، ابراهیم
لارى، ابوذر بوزجانى، امیر مازندرانى، ابوعبدالله شیرازى، بو حفص خوزى، برهان
کرمانى، بابا شاه عراقى، بیدل دهلوى، بینواى بدخشانى، بسحق شیرازى، بهائى عاملى،
تمکین بمى، تشبیهى کاشى، ثابت بدخشانى، جامى جامى، جمالى دهلوى، جمالى اردستانى،
جلالالدین محمد بلخى رومى، حمیدالدین ناگورى، حسین هروى، حسین بیضاوى، حسن
شاملو، حزین لاهیجى، حسین کاشى، حقى خوانسارى، حسان اسدى، خسرو دهلوى، خواجوى
کرمانى، خلیل طالقانى، خیال هروى، خاطرى کاشى، داعى شیرازى، رافعى نیشابورى، رضى
غزنوى، روزبهان شیرازى، رضى آرتیمانى، رایج هندى، رفیعاى نایینى، زرکوب تبریزى،
زینالدین خوافى، زرگر اصفهانى، زینالدین تایبادى، سعدالدین حموى، سلطانولد
رومى، سیفالدین باخزرى، سحابى استرآبادى، سرمد کاشى، سعدى شیرازى، شقیق بلخى،
شهاب سهروردى، شرف عراقى، شبلى بغدادى، شاه سنجان خلقى و...
توضیحى مختصر درباره چند تن از کبار عرفا:
ابا یزید بسطامى: آن جناب که با عنوان بایزید بسطامى از وى یاد مىشود، از معارف عارفین و نام شریفش، طیفور بن عیسى است. مرید و سقاى سراى حضرت جعفر صادق(ع) بود و صد و دوازده پیر را نیز خدمت نموده. مشایخ طریقت، وى را به بزرگوارى ستودهاند و در حق او سخنان بسیار فرمودهاند. جنید بغدادى، دربارهى شیخ مىفرماید: «کان ابویزید فینا کالبدر بین النجوم و کالجبرئیل بین الملائکة» و همچنین مىگوید: «انتهاى سیر ما، ابتداى سیر این خراسانى است»
ابوسعید ابوالخیر: اسم آن جناب، فضلالله است. از صغر سن، ریاضات شاقه مىکشید و شراب ذوق و حال مىچشید. در معرفت، سخنان نیکو دارد. او گفته است که مرد کامل آن است که در میان خلق نشیند و زن گیرد و داد و ستد کند و با همه آمیزد و یک دم از خدا غافل نباشد. مدت عمر آن جناب، هزار ماه بوده است.
جلالالدین بلخى، معروف به مولوى معنوى: کمالات آن جناب، محتاج به تحریر و تقدیر نیست. مثنوى او معروف است. دیوانى مبسوط نیز به نام شیخ شمسالدین تبریزى تمام فرمودهاند. وفاتش، در سنه672 بوده است.
صدرالدین قونوى: از مشاهیر علماى عظام و از اکابر عرفاى والامقام بوده و او را جناب شیخ محىالدین تربیت فرمود. مولوى را با وى، کمال وداد و اتحاد مىبود، چنانکه روزى مولوى به محفل آن جناب وارد شد؛ وى، بنا بر تعظیم، مسند خود را به مولوى بازگذاشت و خود به کنار رفت. مولوى، بر مسند شیخ ننشست. او گفت: چرا بر روى مسند ننشستى. مولوى گفت: خدا را چه جواب دهم که بر سجاده تو نشینم. جناب شیخ سجاده را به دور افکند؛ گفت: سجادهاى که تو را نشاید، ما را نیز نشاید.
عطار نیشابورى: جناب شیخ، از اکابر این طبقه است و در علو حال وى، کسى را مجال سخن نیست. شیخ فریدالدین محمد، در ابتدا مانند آباى معظم خود، صاحب ثروت و مکنت و جامع فضائل و حاوى خصائل و در حکمت الهى و طبیعى بىنظیر و همتا و عطارخانههاى نیشابور همگى متعلق به جناب شیخ بوده و خود در داروخانهى خاصه، همه روزه بیماران را معالجه مىفرمود و بعد از فراغت از معالجات، به نظم مثنویات مىپرداخت.
محىالدین عربى: وى، از اعاظم محققین و از اماجد موحدین است. خرقهى وى، به یک واسطه، به حضرت خضر مىرسد. وى، مرید شیخ ابوالحسن على، از خلفاى شیخ محىالدین عبدالقادر جیلانى است و سلسلهى ایشان، به واسطهى معروف کرخى، به حضرت امام ثامن، على بن موسى الرضا(ع) مىرسد.
روضهى دوم
این روضه، در ذکر فضلاء و محققین، از ابن سینا تا یحیى لاهیجى است که به ترتیب عبارتند از: ابوعلى سینا ى بلخى، افضل کاشى، ابوالقاسم فندرسکى، اشراق اصفهانى، ابن یمین فریومدى خراسانى، اثیر اخسیکتى، اشرف سمرقندى، احیاى همدانى، ابوسعید کالیبى هندى، انسى سیاهدانى، اسد کاشى، امرى شیرازى، ابوسعید بزغش شیرازى، ادایى یزدى، انورى ابیوردى، بندار رازى، باقى تبریزى، بدیهى سجاوندى، بهاءالدین زکریاى ملتانى، جمال اصفهانى، حافظ شیرازى، حسین یزدى، حارثى مروى، حسن غزنوى، حسامى خوارزمى، حسین خوانسارى، حسن دهلوى، حکیمى طبى، خاقانى شیروانى، خیام نیشابورى و...
فردوس
در شرح احوال و اقوال جمعى از عرفا و فضلا و
حکماء و فقرا و علماء و شعراى متأخرین و معاصرین است که عبارتند از:
آگه شیرازى، اسرار سبزوارى، اخگر کرمانى، آزاد کشمیرى، ایاز طالش، بسمل شیرازى، بهار دارابى، بهجت شیرازى، تمکین شیروانى، تسلیم اصفهانى، حسینى قزوینى، حسرت همدانى، حیران یزدى، حسن نهاوندى، خاکى خراسانى، خالد سلیمانیه، خاورى کوزهکنانى، خاکى شیرازى، راز شیرازى، رحمت کوزهکنانى، رضا على شاه دکنى، رونق کرمانى، رضاى هراتى، زاهد گیلانى، ساغر شیرازى، شهاب ترشیزى، شکیب اصفهانى، شاهد ایزدخواستى، شحنهى خراسانى، صباى کاشانى، صفایى نراقى، صمد همدانى، صدقى کرمانى، طبیب شیرازى، ظفر کرمانى، عیانى جهرمى، على کرمانى، عارف اصفهانى، غالب طهرانى، فخرى ایروانى، فانى اصفهانى، قانع شیرازى، قطب شیرازى، کامل خراسانى، کوثر همدانى، کوثر هندوستانى، محوى استرآبادى، محرم شیرازى، مظفر کرمانى، مجذوب همدانى، منور رازى، محبوب ترشیزى، معطر کرمانى، مجمر اصفهانى، منظور شیرازى و...
توضیحى مختصر درباره چند تن از بزرگان مزبور:
اسرار سبزوارى: فخر المحققین، ملا هادى سبزوارى، متخلص به اسرار، تا عشرهى کامله از عمر خود را در سبزوار مىزیسته، بعد به مشهد مقدس رضوى رفته، به تحصیل کوشید. بعد از ریاضات شرعیه و تکمیل فقه و اصول و کلام و حکمت، به شوق اقتباس حکمت اشراق، به خدمت حکماى اصفهان رفته، هشت سال در نزد ملا اسماعیل اصفهانى و ملا على نورى حکمت دیدند. بعد از مراجعت به خراسان، به زیارت مکه رفته و به سبزوار برگشتند و در آنجا به تألیف و تدریس علوم الهیه مشغول شدند.
صمد همدانى: از اکابر محققین و اماجد محدثین بوده و در عتبات عالیات عرشدرجات، توقف نموده و در خدمت جناب میر سید على تحصیل کرده و در مرتبهى پرهیزگارى و زهد و ورع، معاصران او را مسلم داشتند. قرب چهل سال، در عتبات عالیات، به مجاورت و اجتهاد مىگذرانید. عاقبت الامر، به خدمت جناب نورعلىشاه اصفهانى رسید و ارادت او را گزید، اجازهى ذکر خفى گرفت و به تصفیه و تزکیه مشغول شد. مىگویند: مکرر مىفرموده که عنقریب، این محاسن سفید، به خون من سرخ خواهد گردید تا آنکه در سال 1216ق، در کربلا به دست وهابیان شهید شد و عمرش از شصت متجاوز بود که عالم را بدرود نمود.
خلد
در خاتمهى کتاب و ذکر حالات و مقامات مؤلف است.
وضعیت کتاب
کتاب، اخیراً با مقدمه و تصحیح و تعلیقات ابوالقاسم رادفر و گیتا اشیدرى و به همت پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، به زیور طبع آراسته شده است.فهرست مطالب، در آغاز کتاب و فهرست آیات و احادیث، فهرست کتابها، فهرست نام کسان و فهرست منابع و مآخذ در پایان آن ذکر شده است.
منابع :
- ویکی نور