عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

شرح الأسماء أو شرح دعاء الجوشن الکبیر، شرحى است بر دعاى معروف «جوشن کبیر»، به زبان عربى، تألیف [[سبزواری، هادی بن مهدی |مرحوم ملا هادى سبزوارى(ره)] با تحقیق و تصحیح نجفقلى حبیبى.

 

تألیف کتاب، در روز 27 جمادى‌الثانى سال 1260ق، در شهر سبزوار به پایان رسیده است و با توجه به اینکه مصنف در آن هنگام، 48 سال سن داشته، این شرح در سنین کمال ایشان نگاشته شده است که خود دلالت بر اتقان علمى آن دارد.

 



ساختار

این شرح، بر اساس فصول مختلف دعاى جوشن کبیر به 100 فصل تقسیم شده است و در هر فصل، فقراتى از دعا ذکر و شرح داده شده است و در آن، به کتب لغت عربى، به‌خصوص «قاموس اللغة» استناد فراوانى گردیده و در موارد مختلف به اشعار فارسى و عربى مناسب استشهاد شده است.

 

گزارش محتوا

مرحوم سبزوارى در این شرح، اقدام به بحث و تحقیق علمى، بیان آرا و نقد آنها نموده و متعرض موضوعات فلسفى و کلامى فراوانى نیز شده‌اند؛ کما اینکه فرصت ورود به مباحث ذوقى عرفانى و تأویل آیات و احادیث را هم بر اساس توانایى‌هاى معنوى و روحى خود پیدا کرده است.

 

استفاده از اشعار عربى و فارسى و کلمات بزرگان در زمینه‌هاى ادبیات، پزشکى، کلام، فلسفه، حدیث، عرفان، فقه، دعا، علم حروف، تأویل و تفسیر آیات، این شرح را به گنجینه‌اى پربها و متنوع تبدیل نموده است.

 

مؤلف محترم در هر موضوع، مباحث فلسفى، کلامى یا عرفانى متناسب با آن را مطرح نموده است.

 

مشرب فلسفى مرحوم ملا هادى، همان مشرب صدر المتألهین(ره)، بر اساس حکمت متعالیه است، اما در موارد متعددى، آراء خاص خود را نیز بیان مى‌کند.

 

ملا هادى سبزوارى(ره) در این شرح، به تأویل تکیه داشته و در مواردى ذکر کرده‌اند که چاره‌اى جز تأویل نداریم. مى‌فرماید: تمام فرقه‌هاى اسلامى ناچار به تأویل هستند؛ حتى از احمد بن حنبل که اعتقادى به تأویل ندارد نقل شده که در سه مورد احادیث را تأویل کرده است.

 

مرحوم ملا هادى بر ملا صالح مازندرانى در شرح حدیثى از کتاب کافى، نقدى وارد کرده و علت آن را جمود ملا صالح بر ظاهر لفظ مى‌داند.

 

در این شرح، مصنف، تلاش فراوانى در جمع و توحید آراء متخالف در یک مسئله و نزدیک کردن اصطلاحات نموده است؛ به‌عنوان مثال، سعى در نزدیک کردن دیدگاه اشاعره در مسئله رؤیت خداوند با دیدگاه امامیه و حکما نموده و تلاش کرده است که سه اصطلاح «قول»، «کلمه» و «اراده» را در دیدگاه بعضى از متکلمین، یکى بگرداند.

 

مؤلف، بسیارى از موضوعات فلسفى و کلامى را که مورد مناقشات واقع شده، در این کتاب مورد بررسى قرار داده است؛ به‌عنوان نمونه، مسائلى از قبیل:

 

الف) توحید و مباحث متعلق به آن: بخش عمده‌اى از بحث‌هاى کتاب، حول این محور است؛ خصوصا در شرح کلمه «باسمک» و در شرح اسم «برهان»، اشاره دارد که خداوند، دلیل بر خود و غیر خود از موجودات دیگر است و در این بحث به احادیث مختلف، دعاهاى صباح، أبى حمزه ثمالى و عرفه و کلام شیخ الرئیس استشهاد کرده است.

 

ب) در شرح اسم «ذی الحجة و البرهان»، مطالب جالبى را بیان کرده است؛ از جمله: راه طلب کمال، جانشینان خداوند در زمین، نفوس متعلمه به اسماء بالقوة با استناد به حدیث «إن النفس الإنسانیة أکبر حجة الله على خلقه».

 

ج) در شرح اسم «ذی القدس و السبحان»، فرموده است: خداوند متعال، منزه از ماده به همه معانى آن است؛ ماده به معناى محل که محتاج حال است، ماده به معناى متعلق و ماده عقلیه.

 

د) در شرح اسم «أحد» و «واحد»، ابتدا، به تعریف احدیت (که به معناى بسیط بودن و نفى جزء است) و واحدیت (که به معناى فرد بودن و عدم شریک است)، پرداخته و در مرحله دوم، نسبت «أحدیت» و «واحدیت» را که عموم و خصوص من وجه است بیان کرده و موارد اتفاق و افتراق آن را مشخص نموده است و در مرحله سوم، به ذکر تفصیلى معناى «أحدیت» و «واحدیت» با بیان اقوال مختلف پرداخته است.

 

شبهه ابن کمونه و رد آن را به تفصیل در این بحث، بیان کرده و مطالب دیگرى نظیر توحید حقیقى، فرق بین «أحدیت» و «واحدیت» بنا بر اصطلاح عرفاى کامل («أحدیت»، مرتبه ذات است و علما به آن، «حقیقت تجلى ذاتى» مى‌گویند و «واحدیت»، اعتبار ذات است از حیث منشأ بودنش براى اسماء و صفات و به آن، «تعین اول» و «مجلاى ذات احدیت» مى‌گویند) را مطرح نموده است.

 

ه‍) در شرح اسم «قدیم»، همه اقسام قدم (قدم اسمى، سرمدى، دهرى، ذاتى، زمانى، حقیقى و اضافى) را براى خداوند قائل شده است و معناى حدوث و اطلاقات مختلف آن را بیان کرده است.

 

در بحث حدوث زمانى مى‌فرماید: هر شیئى، سیال و غیر سیال دارد. آنچه دهرى است، غیر سیال و آنچه در زمان است، سیال مى‌باشد و هم‌چنان‌که وضع، کیفیت، کمیت و اینیت عالم، سیال است جوهر آن نیز سیال است؛ به این ترتیب که عالم و هر آنچه در آن و با آن است، حادث مى‌باشد و حدوث عالم، به معناى «نفس الحدوث» است، نه به معناى «ذات له الحدوث».

 

با اشاره به اینکه هر چیزى دو وجه دارد: وجهى نسبت به پروردگار و وجهى نسبت به خود، مى‌فرماید: حدوث عالم، به اعتبار وجه النفس است، اما به اعتبار وجه الهى، ثابت است و این ثبوت، ثبوت وجه الله است و ربطى به خود اشیاء ندارد و این بیان، بقاء موضوع در حرکت را موجه خواهد کرد.

 

بعد از بیان حدوث ذاتى، دهرى و سرمدى، به اصطلاح «الحادث الاسمی» که خود جعل نموده، اشاره مى‌کند و مى‌فرماید: این اصطلاح را از آیه شریفه«إن هى إلا أسماء سمیتموها»[۱]و کلام حضرت على(ع): «دلیله آیاته...» استنباط کرده است و معناى آن این است که جمیع ماسوى‌الله، اسماء و تصاویر حادث است.

 

و) در شرح اسماء «علیم»، «یا من هو عالم بکل شیء»، «من لحق بکل شىء علمه» و «من علمه سابق»، بحث علم خداوند و مراتب علم (عنایى، قلمى، لوحى محوى و لوحى اثباتى) را مطرح مى‌نماید.

 

از جمله مباحث مطرح شده، اراده خداوند است که در ضمن موضوع صفات الهى در جواب شبهه مرحوم کلینى(ره) (اراده، زائد بر ذات است و عین علم خداوند نیست)، آن را بیان کرده است.

 

بعد از بحثى تفصیلى و نقل کلام ملا صدرا(ره)، نتیجه مى‌گیرد که: «وجود، عین اراده است، پس چگونه اراده در ذات کسى که عین الوجود است، نباشد» و در ادامه، با بیان تحقیقى و دقیق مسئله خیر و شر، شبهه مرحوم کلینى(ره) را دفع مى‌کند.

 

در بحث جبر و تفویض نیز بحث اراده را مطرح کرده و کلام شیخین (إن الإرادة لیست بالإرادة) و کلام سید داماد (الإرادة بالإرادة) را نقل مى‌نماید.

 

ز) در شرح اسماء «من له القدرة و الکمال» و «من هو قادر على کل حال»، مسئله قدرت و عمومیت آن را به همراه آراء متکلمین و نقد آنها، بیان مى‌نماید.

 

از جمله مباحث مطرح شده، مسئله حسن و قبح، جبر و تفویض، جعل و اقسام آن، غایت و عبث، خیر و شر، معاد و مباحث فلسفى و کلامى دیگر است. از مطرح کردن مسائل طبیعیات و طب، سعه اطلاع و دقت نظر ایشان را مى‌توان فهمید.

 

از جمله نکات قابل توجه این شرح، اقبال شارح به عرفان و اصطلاحات عرفا و محققین از صوفیه است؛ به‌عنوان نمونه مى‌توان موارد ذیل را مثال آورد:

 

در شرح «الغوث» مى‌فرماید: «الغوث، از اسماء قطب عالم نزد صوفیه است و بر حضرت مهدى(عج) منطبق مى‌باشد و با اصطلاح «مدبر العالم» و «انسان المدینة» نزد حکماء، تطابق دارد.

پس از نقل کلام محیى‌الدین عربى در مورد حضرت مهدى(عج)، بحثى در مورد اقطاب و تطبیق عالم صورى و عالم معنوى دارد. اقطاب سبعه را بنا بر نظر اهل الله، از امامیه، بر هفت سیاره، منطبق مى‌داند؛ کما اینکه دوازده امام را بر دوازده برج تطبیق نموده و تصریح مى‌نماید که عدد نوزده (جمع اقطاب و ائمه(ع))، به تطبیق عالم صورى با عالم معنوى است، زیرا که انتظام عالم بر هفت ستاره و دوازده برج است. در استناد به آیه شریفه «علیها سبعة عشر»، مثال‌هاى دیگرى را در تطبیق عالم صورى و عالم معنوى بیان مى‌نماید.

بحث تطبیق عالم صورى و عالم معنوى در فلسفه مرحوم ملا هادى سبزوارى جایگاهى بس رفیع دارد.

در شرح اسم «عالم السر و الخفیات»، در تلاش است که مقارن بودن سر را با وجود منبسط بیان کند که به همین مناسبت، اقسام سر (سر الحقیقة، سر القدر، سر التجلیات و...) را ذکر مى‌نماید.

در شرح اسم «خیر الفاتحین و خیر الناصرین»، اقسام فتح، از قبیل فتح قریب، مبین و مطلق را با استشهاد به آیات، بیان مى‌نماید.

در شرح اسم «غنایی عند افتقاری»، به مراتب فقر اشاره دارد و به حدیث مروى از پیامبر اکرم(ص): «الفقر سواد الوجهین فی الدارین» استناد کرده و در تأویل آن مى‌فرماید: «هر شیئى، جهتى به سمت خداوند دارد و جهتى به سمت خود. فقر، محو جهت به سمت خود از صفحه وجود و خالص کردن جهت الهى آن است.

در حدیث «کاد الفقر أن یکون کفرا»، مى‌فرماید: از این باب است که کار فقیر به شطحیات گفتن مى‌انجامد.

در شرح اسم «کنز الفقراء»، وجوهى را در معانى حدیث «الفقر سواد الوجهین فی الدارین» مطابق با مذاق عرفا و اصطلاحات آنان بیان مى‌نماید.

در شرح اسم «من أمات و أحیى»، به موت اختیارى (که شامل موت احمر، موت ابیض، موت اخضر و موت اسود است) اشاره دارد.

مرحوم سبزوارى(ره) در این شرح، براى بیان مطالب خود، توجه خاصى به علم الحروف دارد، از جمله:

 

الف) در شرح «اللهم» مى‌فرماید: اصل آن «یا الله» بوده. سر حذف «یا» این است که به حساب جمل، «یا» یازده مى‌شود که مطابق عدد «هو» است؛ یعنى «هو»، به حسب باطن، همراه با جمیع اسمایى است که به «یا» ندا مى‌شود و مقرب این مطلب آن است که حروف «الله» نیز یازده مى‌باشد و نیز به سر تعویض «م» به جاى «یا» در «اللهم» اشاره دارد.

 

ب) در شرح «باسمک» اشاره به این دارد که «الف» حرف ذات و «باء» حرف عقل است؛ از این، نتیجه مى‌شود که علت، حد تام معلول است.

 

ج) در ذیل اسم «سامع الأصوات»، به دسته‌بندى‌هاى مختلف حروف، مانند ابجدى، ابتثى و... و نیز به تقسیمات مختلف حروف، مانند، النورانیة و الظلمانیة، الملفوظی و المسروری و... اشاره دارد.

 

د) در ذیل اسم «جامع» مى‌فرماید: «از لطایف این اسم آن است که روح و عدد آن که 114 مى‌باشد مطابق عدد «وجود» است» و آن را با حروف «قید» که ماهیت است و «عدم» که رفع وجود است، مقارن مى‌داند و از این بحث، نتیجه مى‌گیرد که ماهیات چون اعتبارى هستند، حکمى ندارند و «عدم»، منشأ انتزاعى، جز وجود ندارد.

 

ه‍) در ذیل اسم «علی» مى‌فرماید: «اسم على، در عدد، مطابق اسم اعظم الهى؛ یعنى «لا إله إلا هو» است و آن عدد بینات «الف» است» و نتیجه مى‌گیرد که ظاهر «الف»، «على» و باطن آن نیز «علی» است.

 

وضعیت کتاب

کتاب، توسط نجفقلى حبیبى تحقیق و تصحیح شده است. فهرست‌هاى یازده‌گانه آیات، احادیث، اشعار عربى، اشعار فارسى، فرق و مذاهب و ملل، اعلام، کتب، افکار رئیسى و مفردات فنى و آنچه در حکم امثال و قواعد و امکنه است، اسمایى که در کتاب شرح داده شده است، مصادر تحقیق و موضوعات کتاب در آخر آن ذکر شده است.

 

پاورقى‌ها، به ذکر آدرس آیات، منابع روایات و نقل قول‌ها، موارد اختلاف نسخ و... اختصاص یافته است.

 

مرحوم سبزوارى(ره)، خود، حاشیه‌اى بر این کتاب نگاشته‌اند.


منابع :

  • ویکی نور