عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

همة آنچه در عالم، وجود یافته و یا می‌یابد دارای قَدَر، تقدیر و اندازه‌های مشخص و معین است. پرسشی که به ذهن خطور می‌نماید آن است که سرّ این اندازه‌های مشخص و معین چیست؟ چرا شخصی در فلان زمان متولد می‌شود و در زمان خاصی از این دنیا می‌رود؟ چرا یکی راه علم را در پیش می‌گیرد و دیگری وارد تجارت می‌شود و سومی به حرفه و صنعتی می‌پردازد؟ هزاران هزار پرسش از این دست در امور کلی و جزئی نظام هستی وجود دارد.

پس مقصود از قدر تمام اموری است که در این عالم با در نظر داشتن تمامی اسباب و شرایطی همچون زمان، مکان و .... برای چیزی یا کسی رخ می دهد. برای مثال، اینکه تمام شرایط برای کسی جمع شود تا در حال حاضر مشغول خواندن این کتاب باشد، موردی از قدر اوست؛ یا اینکه درختی آفت نگیرد و میوه خوب و فراوانی به باغبان دهد، بخشی از قدر آن است.

عارفان مسلمان بر اساس آنچه در اعیان ثابته گذراندیم معتقدند سرّ و ریشة همة تقدیرهای جهان، در عین ثابت هر شیئی نهفته است. بنابراین استعدادات ذاتی اعیان ثابته و اقتضائات ذاتی آنها، سرّالقدر همة قَدَرهای عالم می‌باشند.

سر این قدر، همان اعیان ثابته و اقتضائات آن است؛ زیرا همان گونه که گفتیم، آنچه در این عالم رخ می دهد، بنا بر اقتضائاتی است که در اعیان ثابته به طور ازلی ثابت بوده است. بنابراین ، قدر اموری است که بر اشیای خارجی، بنابر اقتضای عین ثابتشان می گذرد. به همین دلیل، اعیان ثابته را سر القدر خوانند.

از همین جهت اگر عارفِ سالکی توانایی رسیدن به مقام تعین ثانی را در قوس صعود داشته باشد و به حسب استعداد خود با عین ثابت خاصی مرتبط شود، از همة حقایق مندمج در آن و از تمام استعدادات نهفته و اقتضائات آن اطلاع خواهد یافت و اگر از عین ثابت فردی از افراد انسان ارتباط برقرار نماید، از گذشته و حال و آینده‌اش خبر داده و می‌تواند از همة چیزهایی که مفید یا مضر برای او می‌باشند، گزارش دهد و از همین روی یکی از مقامات انبیا و اولیایی که در مقام هدایت خلق قرار می‌گیرند، رسیدن به عالم اعیان ثابته و وقوف به سرّالقدر است.

ابن عربی در این زمینه گوید:

القدر توقیت ما هی علیه الاشیاء فی عینها

(ابن عربی، فصوص الحکم، ص 131)

(قدر توقیت اموری است که اشیا در عین خارجی خود بر آن هستند).

قیصری در شرح این عبارت می گوید:

(و «القدر» توقیت ما علیه الأشیاء فی عینها) أی، «القدر» هو تفصیل ذلک‏ الحکم‏ بإیجادها فی أوقاتها و أزمانها التی یقتضی الأشیاء وقوعها فیها باستعداداتها الجزئیه. فتعلیق کل حال من أحوال الأعیان بزمان معین و سبب معین عباره عن «القدر».

(قیصری، شرح فصوص الحکم ، تصحیح آشتیانی، ص 815)

قدر حکم به ایجاد اشیا در وقت ها و زمان هایی است که اشیا، به واسطه استعدادهای جزئی خود، اقتضای وقوع در آن را دارند. بنابراین، وابستگی هر حالی از احوال اعیان به زمانی معین و سبب معین عبارت از قدر است.

همه اشیا وحالات آنها به قضا و قدر حق تعالی پدید می آیند و قضا و قدر، همان حکومت حق بر اشیاست. بی گمان این حکومت بنابر علم حق به اقتضای اعیان ثابته است. بنابراین، حکومت قضای حق بر اساس اعیان ثابته خواهد بود:

فما حَکَمَ‏ القضاء على الأشیاء إلا بها. و هذا هو عین سر القدر؛

(ابن عربی ، فصوص الحکم ، ص 131)

پس قضاء بر اشیا حکم نمی کند، مگر مطابق با اعیان ثابته و این عین سر القدر است.

قیصری در شرح این عبارت می گوید:

إذا کان‏ حکم‏ اللَّه‏ على حدّ علمه بالأشیاء و علمه تابع لها، فما حکم الحق على الأشیاء إلا باقتضائها من الحضره الإلهیه ذلک الحکم، أی، اقتضت أن یحکم الحق علیها بما هی مستعده له و قابله.

 (قیصری، شرح فصوص ، تصحیح آشتیانی، ص 815)

اگر حکم خداوند (بر اشیا) مطابق علم او به آنهاست و علم خداوند نیز تابع اشیا است، پس خداوند بر اشیا حکم نمی کند، جز به واسطه اقتضایی است که اعیان ثابته آنها در تعین ثانی نسبت به آن حکم دارند؛ به بیان دیگر، اشیا اقتضا می کنند که خداوند بر آنها برابر آنچه که مستعد و قابل آن هستند، حکم کند.

فناری نیز در این رابطه می گوید :

الحکم للأشیاء على أنفسها و کونها الحاکمه على الحکم ان یحکم علیها بما یقتضیه حقائقها، و هذا هو سرّ القدر.

(فناری، مصباح الانس ، چاپ مولی، ص 121)

(این اشیا هستند که بر خودشان حکم می کنند و در حکمی که بر آنها می شود اینان حاکمند که برابر اقتضای حقایقشان حکم شود و این همان سر القدر است). این عبارت از جامی هم در همین رابطه است:

وسر القدر أنّه لا یمکن لعین من الاعیان الخلقیّه أن یَظْهر فی الوجود ذاتاً وصفتاً وفعلاًًً إلاّ بقَدْر خصوصیه قابلیته واستعداده الذّاتی.

(جامی ، نقد النصوص، ص 211)

سر قدر آن است که برای هیچ عینی از اعیان خلقی ممکن نیست که بنابر ذات، صفت یا فعل در عرصه وجود ظاهر شوند، مگر مطابق با ویژگی قابلیت و استعداد ذاتی خود یعنی استعداد ذاتی نامجعول در تعین ثانی.

بر اساس آنچه گفته شد سعادت و شقاوت و کفر و عصیان در میان انسانها، اقتضای اعیان ثابته آنهاست. قضا و قدر حق بر سعادت و شقاوت ، بر اساس طلب اعیان ثابته انسان ها رقم خورده است، نه آنکه خداوند خود جدای از اقتضای اعیان، این امور را رقم بزند:

فما قدّر اللَّه سبحانه على الخلق الکفر و العصیان من نفسه، بل باقتضاء أعیانهم و طلبهم بلسان استعداداتهم أن یجعلهم کافرا أو عاصیا، کما یطلب عین الکلب صورته الکلبیه و الحکم علیه بالنجاسه العینیه. و هذا هو عین سرّ القدر .

(جامی ، نقد النصوص، ص 213)

پس خداوند کفر و سرکشی را خود بر بندگان به عنوان قدر تعیین نکرد، بلکه به اقتضای اعیان ثابته و بنابر درخواستشان با زبان استعداد بود که آنها را کافر یا گناهکار قرار دهد؛ همان گونه که عین سگ نیز صورت سگی وحکم بر نجاست عینی آن صورت را طلب می کند و این ، همان سر قدر است.

عارفانی که در مراحل سیر و سلوک خویش به صقع ربوبی راه می یابند و به مقام تعین ثانی می رسند، اعیان ثابته اشیا و اقتضائات آنها را به عیان می بینند:

فسرُّ القدر من أجلِّ العلوم، و ما یفهِّمه اللَّه تعالى إلا لمن اختصه بالمعرفه التامه.

(ابن عربی، فصوص الحکم، ص 132)

سر قدر از باارزش ترین علوم است و خداوند فهم آن را به کسانی می بخشد که معرفت کامل و تمام را به آنها اختصاص داده است.

چنین افرادی به رویدادهای این عالم کشف لمی دارند؛ یعنی نخست در آن مرتبه، وقایع را شهود می کنند و می دانند که عین همان امر ، در عالم خارج رخ خواهد داد.

منابع :

  • امینی نژاد  علی، حکمت عرفانی، ص 474
  • یزدان پناه سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص491-493