عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

مصباح الهدایة الى الخلافة و الولایة، به زبان عربى، تألیف عارف نامدار، رهبر کبیر انقلاب اسلامى ایران، حضرت امام خمینى(1320 - 1410ق) است.

تاریخ آغاز رساله، به‌درستى روشن نیست، ولى تاریخ انجام و پایان آن را مؤلف در آخر رساله، 25 شوال سنه 1349ق، بیان نموده است.


 

همان‌گونه که از نام رساله هویدا است، موضوع مورد تحقیق در این رساله، شرح و بیان خلافت الهیه و نبوت محمدیه و ولایت علویه بر مشرب اصحاب معارف و منطبق با حقایق قرآنى و دقایق روایى است.

 


ساختار

این کتاب، مشتمل بر یک مدخل، دو مشکات و یک خاتمه است: مشکات اول، داراى پنجاه و شش مصباح و مشکات دوم، مشتمل بر سه مصباح است.

 

مصباح اول، داراى بیست و یک نور و مصباح دوم، شامل سیزده مطلع و چهار اصل و یک خاتمه و مصباح سوم، داراى دوازده ومیض (برق و نور) است.

 

گزارش محتوا

در مشکات اول، پیرامون اسرار خلافت محمدیه و ولایت علویه در حضرت علمیه بحث مى‌شود و در لابه‌لاى مباحث، برخى از مسائل نبوت نیز مطرح مى‌گردد.

 

در مشکات دوم، پیرامون رموز خلافت و ولایت و نبوت در عالم غیب و معنا و ظاهر بحث مى‌شود. این مشکات، مشتمل بر سه مصباح است. در مصباح اول، به بعضى از اسرار عالم امر و معنا و در مصباح دوم، پیرامون آنچه که از سرّ خلافت و نبوت و ولایت در نشانه غیبى و انوار عقلى الهى منکشف مى‌گردد، مى‌شود و در مصباح سوم، پیرامون اسرار و رموز خلافت و نبوت و ولایت در نشانه ظاهرى خلقى و راز بعثت پیامبران و مقام و منزلت ایشان نسبت به پیامبر ما، بحث شده است و در خاتمه، وصیت مؤلف به خوانندگان کتاب نسبت به کتمان اسرار عرفانى از نااهلان و تعلیم آنها به طالبان، بیان شده است.

 

مى به زاهد گر دهى ضایع شود          مى به رندى ده که مى‌نوشد به جان

 

مؤلف، در تفسیر خلافت الهیه مى‌فرماید: «خلافت الهیه، از شئونات بزرگ الهى و عالى‌ترین مقام ربانى است. باب ابواب تجلى و کلید فتح عالم غیب و شهود است و در اصطلاح خاص عبارت از مقام عندیت و قرابت ویژه عبدو سالک به‌سوى حق تعالى است و مفاتیح الغیبى که جز خدا کسى از آن خبر ندارد، در این مقام، ظهور مى‌کند. اسماء و صفات، به سبب خلافت الهیه از عالم غیب و بطون، ظهور و بروز مى‌کند؛ این همان حجاب بزرگ است که کوچک و بزرگ در مقابل آن، نیست و نابود مى‌گردند و دارا و نادار در حضور آن، هلاک و فانى مى‌شوند و در یک جمله، خلافت الهیه همان روح و حقیقت خلافت محمدیه(ص) مى‌باشد. در تقریر نبوت محمدیه مى‌فرماید: نبوت به معنى انباء و اخبار است و نبى به معنى منبئ و مخبر از ذات خدا و اسماء و صفات و احکام و مقاصد او است.

 

نبوت، داراى تقسیماتى است مانند: «نبوت حقه حقیقیه و نبوت حقه ظلیه»، «نبوت مطلقه و نبوت مقیده»، «نبوت عامه و نبوت خاصه» و «نبوت تشریعى و نبوت تعریفى یا انبایى»

 

نبوت، مقام ظهور خلافت الهیه و ولایت است؛ یعنى نبوت، ظاهر خلافت و ولایت است و این دو، باطن آن مى‌باشند. نبوت حقیقیه مطلقه، عبارت از اظهار اسرارى است که در غیب الغیوب است در حضرت واحدیت به حسب استعداد مظاهر به روش تعلیم حقیقى و اخبار ذاتى.

 

در تأویل ولایت مى‌فرماید: خلافت الهیه در واقع، حقیقت ولایت است.

 

ولایت، معانى مختلفى دارد مانند قرب، محبوبیت، تصرف، ربوبیت و نیابت. تمام این معانى، شایسته این حقیقت است و سایر مراتب، ظل و سایه آن است و آن رب و مربى ولایت علویه است که با حقیقت خلافت محمدیه در عالم معنا و ظاهر متحد است.

مرتضایى که کرد یزدانش               همره جان مصطفى جانش

 

ویژگى‌هاى کتاب

استاد سید جلال‌الدین آشتیانى مى‌فرماید: «اهل حق و حقیقت به این اصل غیر قابل تردید نزد مردم دانا معترفند که در گل‌زار معانى و حقایقى که چمن‌آراى فکر بشر به وجود آورده است، هیچ گلى خوش‌بوتر و دل‌پذیرتر از گل عرفان نرسته است؛ اگرچه، بسیار بوده و هستند جُعَل‌صفتانى (جُعَل، نوعى حشره که محل زندگى و غذاى آن نجاست است) که از بوى روحانى و نفخه ربوبى این گل، مانند شخص مبتلا به زکام که از عطر گل فرار مى‌نماید، مشمئزند.

 

در این اثر منیف، از مباحث «توحید» و «علم الاسماء» و مسائل مهمى از قبیل بحث «بدا» و «سرّ قدر» و «علم حق به اشیا قبل از کثرت»، به طریقه حکما نیز گفت‌وگو شده است.

 

زبان کتاب، رسا و زیبا و بهجت‌افزاست، مسائل غامض و دشوار و مباحث عالیه نبوت و ولایت در عبارات نسبتا کوتاه، ولى رسا با مهارت تقریر شده است. مصنف عظیم، همه جا به لسان خواص از عرفا با عبارات پرمعنا سخن مى‌گوید و سعى فرموده است که اثر خود را از صورت رساله در جلباب کتاب مبسوط درنیاورد و از تعرض به مسائل غیر نافع احتراز نموده است.

 

در نحوه سیر یا سریان و به عبارت دیگر، ظهور حقیقت «نبوت تعریفیه» و ولایت محمدیه و علویه در کافه ذرارى وجود، مطالب دقیق و تحقیقى، به قید تحریر آورده‌اند که خاص خواص و در بعضى از موارد، ابتکارى است. مرحوم امام خمینى در ذوق و سلیقه علمى و پرهیز از ذکر مطالب غیر لازم، نظیر ندارند. یکى از علل جاذبه قابل توجه در آن بزرگ زمانه، علاوه بر نظم و ترتیب خاص در درس و بحث، جامعیت او بود؛ مردى که سالیان متمادى، حوزه فلسفى منظمى داشت (تدریس شرح منظومه و اسفار، حدود 15 سال) و سطوح فقه و اصول تدریس مى‌فرمود و در عرفان و تصوف نظرى و عملى آثار باارزش تألیف نمودند

 

و نیز گوید: «رساله مصباح الهدایة الى الخلافة و الولایة، از آثار تحقیقى و دقیق و در عین اختصار، مطالب آن روان و جذاب است و محتاج به شرحى مبسوط مى‌باشد. در تحریر شرح مفصل بر این اثر و حل و توضیح مشکلات رساله، اشخاص باذوق و طالبان مستعد، خود را نیازمند مى‌بینند که در اثبات نبوت و ولایت، به آثارى مراجعه نمایند و به تحقیقاتى پى برند که آنها را از مباحث سطحى و جدلى و اخذ به روایات غیر متواتر بى‌نیاز نماید. بحث و تحقیق در حقیقت نبوت و ولایت محمدیه و احوال وارثان مقام و علوم و احوال حضرت ختمى مرتبت؛ یعنى اولیاى محمدیین را باید در آثار ارباب عرفان جست‌وجو نمود، نه در مباحث موجود در کتب متکلمان. مرحوم امام خمینى(رض) از کثیرى از اکابر ارباب عرفان به «خلّص شیعیان امیرمؤمنان(ع)» تعبیر کرده‌اند

 

از دیگر ویژگى‌هاى این کتاب، تحقیقى است که مؤلف بزرگوار درباره اسفار اربعه (سفرهاى چهارگانه) عرفانى نموده است. ایشان، ابتدا، تحقیق عارف نامدار آقا محمدرضا قمشه‌اى را به‌طور خلاصه نقل مى‌فرمایند، سپس نقدى بر تحقیق مذکور مى‌زنند و آن‌گاه تحقیق خویش را تبیین مى‌کنند که خلاصه آن به قرار زیر است:

 

«به نظر من سفر اول، سفر از خلق به حق مقید است که به سبب پاره نمودن حجاب‌هاى ظاهرى و مشاهده جمال حق حاصل مى‌شود. سفر دوم، سفر از حق مقید به حق مطلق است. در این سفر، تمام هویات وجودیه فانى مى‌شود و تعینات خلقیه به‌طور کامل مستهلک مى‌گردد و به سبب تجلى وحدت تام، قیامت کبرى قیام مى‌کند؛ در این موقع، حق تعالى با مقام وحدانیت تجلى مى‌کند و عارف، اشیا را اصلا نمى‌بیند و از ذات و صفات و افعال خویش فانى است.

 

در این دو سفر، اگر از انانیت سالک چیزى باقى مانده باشد، شیطان باطنى او که در دو پهلوى او مخفى بوده، به‌صورت ربوبیت ظهور مى‌کند و از او شطحیات صادر مى‌شود و در حقیقت، شطحیات، از نقصان سلوک و کم بودن استعداد سالک و بقاى انیت و انانیت است؛ به همین خاطر است که اهل سلوک عقیده دارند که سالک نیاز به مرشدى دارد که او را به طریق سلوک ارشاد نماید و به چگونگى سلوک عارف باشد؛ یعنى خودش این راه را به‌طور کامل و از روى علم و عرفان و آگهى پیموده باشد و به‌هیچ‌وجه از ریاضات شرعى تخطى ننماید، زیرا روش‌هاى سلوک باطنى به تعداد دم و نفس‌هاى خلایق، نامحدود است.

 

اگر عنایت الهى در مقام تقدیر استعدادها شامل حال چنین سالکى شده باشد، حق، او را به خودش برمى‌گرداند و به سفر سوم شروع مى‌کند. سفر سوم، سفر از حق مطلق به خلق حقى، با حق است؛ یعنى از حضرت احدیت جمعى به حضرت اعیان ثابته سفر مى‌کند. در این هنگام حقایق و کمالات اشیا و چگونگى سیر نزولى آنها از مقام اول و سیر صعودى آنها به وطن اصلى براى سالک منکشف مى‌شود.

 

سالک در این سفر، پیامبر باشریعت نخواهد شد، زیرا او در نشئه عینى، به خلق رجوع ننموده است، بلکه در عالم و نشئه علمى رجوع نموده است، سپس سفر چهارم شروع مى‌شود. سفر چهارم، سفر از خلقى است که حق است؛ یعنى از حضرت اعیان ثابته به‌سوى خلق و اعیان خارجیه با وجود حقانى. در این حال، سالک، جمال حق را در همه مشاهده مى‌نماید و به تمام مقامات خلق عارف مى‌گردد و شیوه سلوک آنها به‌سوى حضرت اعیان ثابته و بالاتر را مى‌داند. در این سفر، سالک، احکام ظاهرى قالبى و اعمال باطنى قلبى را تشریع مى‌نماید و از ذات و صفات و اسماء حق تعالى و معارف حقه به اندازه استعداد طالبان خبر مى‌دهد».


منابع :

  • ویکی نور