عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

شرح دعاء السحر، به زبان عربى، اولین اثر نوشتارى امام خمینی(ره) و موضوعش شرح و تفسیر أخلاقى و عرفانى دعاى سحرهاى ماه مبارک رمضان است. در سال 1347ق(1307ش)، بیش از بیست و هفت بهار از زندگى مؤلّف نگذشته بود که موفق گردید کتاب را به إتمام برساند. 

این هنگام، أوایل دوره هفت ساله (1347 - 1354ق 1307 - 1314ش)، از حضور امام خمینی در دروس عرفانى آیت‌الله شیخ محمد على شاه‌آبادى(ره) در قم بود که در زندگى معنوى او تأثیرى ژرف و پایدار بر جا نهاد.

 


نویسنده، با بیان این نکته که ادعیه مأثوره از اهل‌بیت(علیهم السلام)، یکى از بزرگ‌ترین نعمت‌هاى الهى بر انسان است، تأکید مى‌کند که دعا، پیوند معنوى مخلوق به خالق و حلقه وصل عاشق و معشوق است و چون این مقصود، جز با توجه به معانى و أسرارش حاصل نمى‌شود، به شرح و تفسیر آن به‌قدر میسور پرداختم.

 

در سرتاسر این اثر، علاقه وافر امام خمینی به مباحث معنوى ادعیه و دانایى او به حکمت و اسرار آن و به تعبیر خودش، عشق به اسماء إلهى و صفات ربانى[۵]و احترام عمیق به استاد، آیت‌الله شاه‌آبادى به‌خوبى متجلى شده است.



 

ساختار

کتاب، شرحى غیر مزجى است و در آن یکایک بندهاى بیست‌ودوگانه دعاى سحر، به ترتیب شرح و تفسیر شده است و فصل‌بندى جداگانه‌اى ندارد.

 

گزارش محتوا

 

گزارش تفصیلى یکایک مطالب کتاب، نیازمند مجالى وسیع‌تر است، ولذا در اینجا گزیده‌اى از مهم‌ترین نکته‌هاى هر بند به ترتیب مورد بحث، به‌صورت اجمالى گزارش مى‌شود:

 

بند(1): «اللهم إنى أسألک من بهائک بأبهاه و...»

نکته اول: من گفتن، در هنگام دعا کردن، هیچ منافاتى با فقر ذاتى ندارد؛ زیرا اظهار منیت و استقلال نیست، بلکه ابراز عبودیت و توجه به نیازمندى خود است.

نکته دوم: اگر دعا با زبان استعداد باشد؛ یعنى دعاکننده، آماده پذیرش فیض الهى شود، استجابت حتمى است؛ زیرا هیچ نقصى در خزانه‌هاى رحمت حضرت حق نیست، پس سزاوار است که دعاکننده باطنش را پاک کند تا درهاى ملکوت بر رویش گشوده شود.

نکته سوم: دعاى سالک، تابع مشاهدات اوست. او، در «صحو اول» به اثبات تفضیل مى‌پردازد و در «صحو بعد المحو» آن را نفى مى‌کند و همه کثرات را به او ارجاع مى‌دهد. دعاکننده، قبل از وصول به مقام قرب مطلق، برخى از اسماى الهى را زیباتر از برخى دیگر مى‌بیند و او را با عبارت «أبهى» مى‌خواند، ولى بعد از وصول به آن مقام و شهود رحمت واسعه و وجود مطلق، نسبت مشیت او را به همه مساوى مى‌بیند و افضلیت را نفى مى‌کند و مى‌گوید: همه زیبایى تو، زیباست. آنچه گفته شد، در مورد همه بندهاى دعا مشترک است.

 

بند(2): «اللهم إنى أسألک من جمالک بأجمله و...»

نکته: هر صفتى که به لطف تعلق داشته باشد، صفت جمال است و هرچه، متعلق به قهر باشد، صفت جلال است، پس ظهور عالَم و نورانیت و بهائش از صفات جمال و مقهوریتش در پرتو نور او و سلطه بزرگى‌اش، از صفات جلال است.


بند(3): «اللهم إنى أسألک من عظمتک بأَعظمها و...»

 

نکته: عظمت، از صفات جلال الهى است و هر صفت جلالى، جمالى دارد و اگر لطف و رحمت در قهر و عظمت پنهان نبود، حضرت موسى(ع) از غشوه‌اى که به او دست داده بود هرگز به هوش نمى‌آمد و هیچ سالکى تاب مشاهده قهر و عظمت او را نداشت، ولى همان‌ طور که در دعاى کمیل آمده، رحمت الهى همه چیز را فراگرفته است.

 

بند(4): «اللهم إنى أسألک من نورک بأنوره و...»

نکته: اظهر این است که نور از اسماءِ صفات و بلکه از اسماءِ افعال است.»

 

بند(5): «اللهم إنى أسألک من رحمتک بأوسعها و...»

نکته: مقصود از رحمت در این بند از دعا، رحمت فعلى است، نه تجلى رحمانى ذاتى که در عالَم اسماء و صفات است.


بند(6): «اللهم إنى أسألک من کلماتک بأتمها و...»

نکته: انسان کامل از آنجا که کَوْن جامع و آینه تمام‌نماى همه اسماء و صفات الهى است، اتم کلمات الهى است.

 

بند(7): «اللهم إنى أسألک من کمالک بأکمله و...»

نکته: کمال شىء، چیزى است که تمامیت و جبران نقصان شىء در گرو آن است و به همین جهت ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) کمال دین و تمام نعمت است، پس عبادات و بلکه عقاید و ملکات به‌منزله هیولى و ظاهر است و ولایت همچون صورت و باطن...»

 

بند(8): «اللهم إنى أسألک من أسمائک بأکبرها و...»

نکته: اسماء الهى، به‌حسب امهات و اصول، محصورند و به یک اعتبار، عبارتند از: «اول و آخر و ظاهر و باطن» و به اعتبارى دیگر، عبارتند از: «الله و رحمان» و به اعتبار سوم، عبارتند از: «الله و رحمان و رحیم...»


بند(9): «اللهم إنى أسألک من عزتک بأعزها و...»:

نکته: شاید مراد از عزت در اینجا، صفات داراى قوت و غلبه باشد، مانند قهاریت و مالکیت و واحدیت و احدیت و معیدیت و همچنین مقصود از عزیزترین، صفاتى است که ظهور غلبه و قهر در آن‌ها تمام‌تر باشد، مانند واحد قهار یا مالک.

 

بند(10): «اللهم إنى أسألک من مشیئتک بأمضاها و...»

 

نکته: با توجه به مباحث قبل، معناى مشیت الهى روشن است، ولى این حقایق به‌آسانى درک نمى‌شود، مگر آنکه شهوات را واگذارى و به‌سوى انسانیت سفر کنى و از همه مراتب انانیت خارج شوى؛ چون شهود مقام اطلاق ممکن نیست، مگر با ترک قیود، پس بکوش تا شاهد مقام خود شوى؛ زیرا شهید، سعید است و تلاش کن که عاشق روى دوست معشوق حقیقى، شوى که کشته عشق، شهید است.

 

بند(11): «اللهم إنى أسألک من قدرتک بالقدرة التى استطلت بها على کل شىء و...»

نکته: کسى که با قدم معرفت، به‌سوى خدا سلوک کند، در برخى از حالات، برایش آشکار مى‌شود که سراسر هستى و منزل‌هاى غیب و شهود، همگى از تجلیات قدرت حضرت حق تعالى و درجات مالکیت اوست.

 

بند(12): «اللهم إنى أسألک من علمک بأنفذه و...»

 

نکته: اگر از ظلمت‌کده طبیعت خارج شدیم و به‌سوى خدا و رسولش هجرت کردیم و عنایت الهى شامل حالمان شد، در آن صورت پاداش ما با خداست و علم شهودى خواهیم داشت که علم حضرت حق به ذاتش، علم به کمالات ذات و لوازم اسما و صفات اوست.

 

بند(13): «اللهم إنى أسألک من قولک بأرضاه و...»

 

نکته: تجلى به‌نحو کثرت در وحدت، با این جمله و نیز جمله «کل قولک رضى»، هیچ منافاتى ندارد؛ زیرا تغییر حالات آنى و تجلیات، مختلف است.

 

بند(14): «اللهم إنى أسألک من مسائلک بأحبها إلیک و...»

 

نکته: سؤال، عبارت از استدعاى سائل از مسئول با توجه به اوست تا نیازمندى‌هایش را برطرف سازد و او را به کمالش برساند. دعا، اگر با زبان ذات و استعداد باشد، مستجاب مى‌شود؛ زیرا فیاض از فیض به‌قدر استحقاق دریغ نمى‌کند.

 

بند(15): «اللهم إنى أسألک من شرفک بأشرفه و...»

نکته: وجود، خیر و شرف و حقیقت است و عدم، شر و خست و بطلان. شرور به حیثیت امکان برمى‌گردد و چون هر خیرى از خداست، پس باید او را ستود و چون شرور از خود انسان و از حیثیت خلقى است، پس همان مخلوق سزاوار ملامت است. این مطلب، در کتاب‌هاى این فن، به‌ویژه در آثار صدرالمتألهین شیرازى با برهان بیان و اثبات شده است.

 

بند(16): «اللهم إنى أسألک من سلطانک بأدومه و...»

 

نکته: خداى تعالى، سلطنت مطلق دارد و ممکنات با نظر به خودشان، هیچ سلطنتى ندارند، ولى با نظر به انتسابشان به حضرت حق، از مراتب سلطنت او شمرده مى‌شوند و بدین ترتیب راز دوام سلطنت او دانسته مى‌شود.

 

بند(17): «اللهم إنى أسألک من ملکک بأفخره و...»

 

نکته: افخریت مالکیت خدا، یا به اعتبار احسن بودن نظام است که در حکمت متعالیه اثبات شده؛ درصورتى‌که مُلک، به معنى مملکت باشد و یا به اعتبار تجلیات اسمائى در «حضرت علمیه» است؛ درصورتى‌که مُلک، به معنى مالکیت باشد.

 

بند(18): «اللهم إنى أسألک من علوک بأعلاه و...»

 

نکته: عارف کامل، محدث کاشانى گفته است: «عُلو حقیقى، مخصوص خداست»، ولى من مى‌گویم: «هیچ‌کسى اصلاً مشارکتى با حضرت حق در حقیقت عُلو ندارد و هر عُلوى، فانى در عُلو اوست و حکم و حیثیتى از براى آن نیست.

 

بند(19): «اللهم إنى أسألک من منک بأقدمه و...»

 

نکته: این جمله از دعا، روشن‌ترین شاهد بر نظر پیشوایان حکمت متعالیه، درباره قدمت فیض حق تعالى است و خداوند متعال، منت بر موجودات نهاد که بر آنان افاضه وجود کرد و آن وجود، از آن جهت که ظل قدیم است، خودش نیز قدیم است.

 

بند(20): «اللهم إنى أسألک من آیاتک بأکرمها و...»

 

نکته: صاحب‌دلان در این دنیا، حرکت انعطافى (نه استقامتى) دارند و مانند مسافرى آماده کوچ هستند و هر چیزى را نشانه‌اى از غیب مى‌بینند؛ چون هر موجودى حتى جمادات و نباتات، نامه‌اى الهى است که سالک إلى الله، اسما و صفات حضرت حق را در آن مى‌خواند.

 

بند(21): «اللهم إنى أسألک بما أنت فیه من الشأن و الجبروت و...»

نکته: خداى تعالى در هر آنى، تجلى و شأنى دارد، ولى تجلى تام و با همه شئون براى کسى جز انسان کامل امکان ندارد. اگر قلب سالک، قابل، براى تجلى اسم جامع شود، سفر رابع پایان مى‌پذیرد و این آخرین مرتبه سیر إلى الله است و براى احدى جز رسول اکرم(ص) و اولیاى او(ع) واقع نشده است.

 

بند(22): «اللهم إنى أسألک بما تجیبنى حین أسألک، فأجبنى یا اللَّه...»

نکته: اسماء الهى همگى از مظاهر اسم اعظم است. براى اشاره به اینکه اسم اعظم الهى، محیط به همه اسماء و مجیب در آغاز و انجام و ظاهر و باطن است، دعا را با «اللهم» شروع کرد و با «یا الله» پایان داد.

 

منابع :

  • ویکی نور