عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

پیش تر در بحث سر قدر ، به اعیان ثابته و اقتضائات آنها پرداختیم. می دانیم که خود اعیان ثابته، اموری ورای وجود مطلق حق تعالی نیستند، همان وجود واحد است که به شکل این اعیان در آمده است. زبان سر القدر، زبان کثرت است، ولی زبان سر سر القدر، زبان أحدیت و محو کثرت است.

سر سرّ القدر ، یا فوق سرّ  قدر، عبارت است از اینکه بگوییم هر چند اعیان ثابته واقعیت دارند و اقتضائات آنها علم حق را تابع خود می کنند و بدین وسیله حاکم بر خلق اعیان هستند، اما در نهایت همان وجود واحد است که با طی مراحل تنزلی و به واسطه اعیان ثابته در خارج، به شکل تعینات در می آید.

به بیان دیگر، در واقع اعیان ثابته صورت و مظهر اسما و به تعبیری همان اسما هستند. اسما نیز جنبه ربوبی دارند و ناشی از ذات حق اند. از همین رو، اعیان ثابته نیز جنبه ربوبی می یابند و می توان هم سرّ القدر و هم سرّ سرّ القدر را در آن واحد در آنها جاری دانست.

همان گونه که در بحث وحدت وجود نیز بیان شد که در عرصه خارج از صقع ربوبی، از سویی حکم از آن وجود مقید است و از سوی دیگر، می توان همان حکم را به مطلق نسبت داد؛ دراینجا نیز از یک سو می توان رخدادها و امور عینی را ناشی از اقتضائات اعیان ثابته و از سوی دیگر، ناشی از حق تعالی دانست. به لحاظ سرّ القدر ، انتساب به طور حقیقی به اعیان ثابته و به لحاظ سرّ سرّ القدر، به حق تعالی تعلق می گیرد و این هر دو جهت قابل جمع با یکدیگرند. بنابراین، می توان تمامی اقتضائات را از سویی به اعیان ثابته و از سوی دیگر، به حق تعالی برگرداند:

السر الذی‏ فوق‏ هذا فی مثل هذه المسأله أن الممکنات على أصلها من العدم، و لیس وجودٌ إِلا وجود الحق بصور أحوال ما هی علیه الممکنات فی أَنفسها و أعیانها.

 (ابن عربی، فصوص الحکم، ص96)

سرّی که درباره این مسئله، فوق این (سر القدر) است، اینکه ممکنات در اصل خود از عدم اند. (اعیان ثابته، رایحه وجود را استشمام نکرده اند) و وجودی جز وجود حق نیست که به صورت ها و احوال گوناگونی در آمده است که ممکنات و عین ثابتشان، بر آن هستند.

قیصری در توضیح عبارات فوق می گوید:

إنما جعل‏ هذا السرّ فوق سرّ «القدر»، لأنه من لسان الأحدیه المستعلیه على الکثره و ألسنتها.

 (قیصری، شرح فصوص الحکم، تصحیح آشتیانی، ص 675)

(این سر را فوق سر القدر قرار داد؛ زیرا ناشی از لسان أحدیت است که بر کثرت و لسان های مخصوص آن برتری دارد).

جامی نیز به گونه ای دیگر به این مطلب اشاره می نماید:

سرّ سرّ القدر أنّ‏ هذه الأعیان الثابته لیست أمورا خارجه عن الحق- قد علمها أزلا، و تعیّنت فی علمه على ما هی علیه- بل هی نسب أو شئون ذاتیه، فلا یمکن أن تتغیّر عن حقائقها؛ فانّها حقائق ذاتیات، و ذاتیات الحق سبحانه لا تقبل الجعل و التغییر و التبدیل و المزید و النقصان.

 (جامی، نقد النصوص، ص 211)

سر سر القدر آن است که این اعیان ثابته اموری خارج از حق نیستند که حق تعالی بدان ها از ازل علم داشت و در علم او همان گونه که هستند تعین داشتند، بلکه آنها نسب یا شئون ذاتی او هستند. به همین دلیل، امکان ندارد حقیقت شان تغییر یابد؛ زیرا حقایقی ذاتی هستند و ذاتیات حق تعالی جعل و تغییر و تبدیل و زیادت و نقصان نمی پذیرد.

پس سر القدر و سر سر القدر با هم ناسازگاری ندارند و قابل جمع اند. لازمه وحدت شخصی وجود و مسئله تجلی آن است که باید حق تعالی را در هر موطنی دید و احکام نفس الامری آن موطن را در عین حال به حق نیز نسبت داد؛ بنابراین، در عین حال که می توان اقتضائات را به اعیان ثابته نسبت داد، انتساب آنها به حق تعالی نیز صحیح است.

منابع :

  • یزدان پناه سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص494-496