واژه نفسالامر در دو موضع مختلف به کار میرود. آنچه از این واژه بیشتر در فضای فلسفی زمان ما کاربرد دارد، معنای معرفتشناسانه آن است. این معنا در گزارههای ذهنی و همه آنچه به عنوان علم حصولی اراده میشود، به کار میرود، در این معنا نفسالامر صورتها و گزارههای ذهنی، مابازای خارجی آنها میباشد. بحث در این حوزه آن است که آیا این صورتهای ذهنی اعم از تصورات و تصدیقات آیا با نفسالامر و محکی خود مطابقت دارند و یا ندارند؟ آیا راهی برای کشف این مطابقت وجود دارد یا ندارد؟
اما کاربرد دیگر واژه نفسالامر که در زمانهای پیشین بیشتر استفاده میشده است، معنای هستیشناسانه آن است یعنی واقعیت اشیایی که در اطراف ما و مثلاً در عالم ماده قرار دارد چیست؟ چرا این موجودات بدین ترتیب و با این خصوصیات تحقق یافتهاند.
در این معنای دوم طبیعی است که میبایست نفسالامر اشیا را مرتبهای بالاتر از آن اشیا مطرح کرد، در همین راستا برخی نفس کلیه یا همان لوح محفوظ را نفسالامر اشیای عالم شمردهاند و برخی عقل اول را نام بردهاند. (ر.ک: شرح فصوص الحکم قیصری، ص ۱۷)
برای مثال در بحث هایی که میان خواجه طوسی و علامه حلی (علامه حلی، کشف المراد، ص 70) صورت گرفت ، خواجه نفس الامر را همان عالم عقل دانسته است. این نظریه بر اساس این فرض بنا شده است که هر چه در عوالم نازل تر یافت می شود ، در عالم عقل معلوم اند و علم فعلی بدان ها سبب ایجاد آنها می شود. بنابراین حقایق اشیاء نخست در ساحت عالم عقل موجودند و سپس در عوالم نازل تر به وجود می آیندو نفس الامر و حقیقت اصلی اشیاء نیز همان حقایقی است که در عالم عقل هستند.
در میان اهل معرفت ، پس از سامان یافتن بحث اسماء و اعیان ثابته، یعنی بالاترین موطن تفصیلی که ماهیات اشیاء از آنجا نازل شده است و در عوالم نازل تر به وجود آمده اند ، این بحث مطرح شد که چون حقیقت اشیاء با تمام جزئیات در عین ثابت آنها ثبت شده است و هر آنچه بر اساس آن حقایق نازل می رود ، با حکم و اقتضای اعیان ثابته آنها مطابق است ، ساحت نفس الامر اشیاء چیزی جز همان ساحت اعیان ثابته نیست .
بیان دیگری که از موضع اهل الله می توان داشت این که اگر در پی حقیقت اشیاء باشیم در می یابیم که بر اساس مراتب نظام تجلیات ، همه اشیاء در مقام ذات به نحو وجودی مندک و مندمجند. پس از آن ، در مقام تعین اول همان حقایق به نو علمی مندمجندو هنوز حالت تفصیلی و جزئی نیافته اند. در تعین ثانی است که ذوات متمایز به تمایز نسبی خود را نشان می دهند و ماهیات مفصل شکل می گیرند. حقایق اشیاء که ازآنها در زبان فلسفی به ماهیات تعبیر می شود، در ساحت اعیان ثابته اندو مراتب نازل تر در عوالم مادون ، جلوه هایی از آن ساحت می باشند.
حقیقه الخلق عباره عن صوره علم ربهم بهم.
(قونوی رساله النصوص، ص53)
حقیقت علم خلق، همان صورت علم رب آنها به آنهاست.
در واقع ماهیت همان کیفیت علم حضرت حق به اشیاء است :
ماهیه کل شیء کیفیه ثبوته فی علم الله ازلا.
(فناری ، مصباح الانس ، انتشارات مولی، ص 109)
ماهیت هر چیزی، همان کیفیت ثبوت ازلی اش در علم خداوند است.
به طور خلاصه از نظر عرفا نهاییترین مرحله نفسالامر اشیا و تعینهای خلقی که نفسالامر همه آنها به شمار میآید، در تعین ثانی قرار داشته و همانا اعیان ثابته این تعینها میباشد. بنابراین واقعیت و نفسالامر هر تعینی از تعینهای خلقی صورتهای علمیهای است که در موطن صقع ربوبی قرار دارند.
صدرالدین قونوی در نص بیستم از نصوص میگوید:
حقیقه کل موجودٍ عباره عن نسبه تعیّنه فی علم ربّه ازلاً ویسمی باصطلاح المحققین من اهل الله عیناً ثابته وباصطلاح غیرهم ماهیّه.
(رساله النصوص، ص ۷۴)
حقیقت هر موجودی (از تعینهای خلقی) عبارت است از نسبت تعینی آن موجود در علم ازلی پروردگار، که در اصطلاح محققان از عرفا «عین ثابت» و در اصطلاح غیر ایشان «ماهیت» نام دارد.
محقق قیصری نیز صریحاً لفظ «نفسالامر» را درباره علم ذاتی خداوند در تعین ثانی به کار برده و میگوید:
فنفس الامر عباره عن العلم الذاتی الحاوی لصور الاشیاء کلها کلّیها وجزئیها صغیرها وکبیرها...
(شرح فصوص الحکم قیصری، ص ۱۷)
نفسالامر عبارت است از علم ذاتی خداوند که حاوی صور همه اشیای کلی و جزئی و کوچک و بزرگ میشود...
البته از نظر عرفا مراحل نازل تر بعدی همچون عقل اول ، نفس کلی، قلم اعلی، لوح محفوظ و ... را نیز می توان به این اعتبار که آنچه در آنهاست ، با مرحله تعین ثانی منطبق است به طور ثانوی و نسبت به عوالم نازل تر از خودشان ، نفس الامر شمرد، امام نفس الامر حقیقی تنها در مرتبه تعین ثانی معنا می یابد:
فنفس الامر عباره عن العلم الذاتی الحاوی لصور الأشیاء کلها، کلیها و جزئیها، صغیرها و کبیرها، جمعاً و تفصیلًا، عینیه کانت أو علمیه : «لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّه….
من حیث تبعیته لها عباره عن نفس الامر بل من حیث ان صور تلک الأشیاء حاصله فیه عباره عنه. و من حیث تبعیته لها یقال، الأمر فی نفسه کذا ، أی تلک الحقیقه التی یتعلق بها العلم و لیست غیر الذات فی نفسها کذا . و جعل بعض العارفین العقل الاوّل عباره عن نفس الامر حقّ لکونه مظهراً للعلم الإلهی من حیث إحاطته بالکلیات المشتمله على جزئیاتها و لکون علمه مطابقاً لما فی علم اللَّه تعالى، و کذلک النفس الکلیه المسماه باللوح المحفوظ بهذا الاعتبار عباره عن نفس الام.
(شرح فصوص الحکم قیصری، ص 50 تا 51)
پس نفس الامر عبارت است از علم ذاتی حق که واجد صورت تمام اشیاست، چه کلی و چه جزئی ، چه کوچک و چه بزرگ، چه به صورت جمعی و چه به صورت تفصیلی، چه عینی باشد و چه علمی، ذره ای از آن فروگذار نمی شود...
و از نظر تبعیت علم از اشیاء گفته می شود که امر فی نفسه چنان است ، یعنی آن حقیقتی که علم بدان تعلق دارد و غیر از ذات نیست ، فی نفسه چنان است . نیز این که برخی از عارفان عقل اول را همان نفس الامر دانستند حق است زیرا مظهری برای علم الهی است، از جهت احاطه اش به کلیاتی که دربردارنده جزئیات اند و نیز از این جهت که علم آن مقام (یعنی عقل اول) با آنچه در علم الهی است تطابق دارد . با این اعتبار ، نفس کلی هم که لوح محفوظ خوانده می شود ، نفس الامر است.
منابع :
- امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، صص 491 تا 492
- یزدان پناه – سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص485-491