عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

دو واژة دیگر از مجموعة واژگان عرفانی، «جلاء» و «استجلاء» است که از جهتی همة تعین‌های حقانی و خلقی را پوشش می‌دهند. «جلاء» عبارت است از ظهور و جلوة ذات خداوند متعال برای خودش و در خودش، و به بیانی دیگر آن‌گاه که حق‌تعالی بدون استفاده از تعین‌های خلقی به تماشای ذات خود بنشیند، «جلاء» روی داده است و طبیعی است که این حقیقت در دو تعین اول و ثانی اتفاق می‌افتد و به همین لحاظ به هر یک از تعین‌های حقی ـ یعنی تعین اول و ثانی ـ مرتبه یا تعین جلائیه گفته می‌شود. ( تمهید القواعد چاپ انجمن فلسفه ایران، ص ۱۴۴)

اما استجلاء عبارت است از ظهور و جلوه ذات حق برای خودش و در تعینات خلقی، و به تعبیر دیگر هرگاه خداوند خود را در تعین‌های خلقی ملاحظه نماید و جمال و جلال خود را در آنها تماشا کند، استجلاء مطرح خواهد شد.

(استاد علامه حسن‌زاده آملی، در هزار و یک نکته، مرکز نشر فرهنگی رجا، چاپ سوم، نکته سوم، ص ۱۳ دربارة دو واژة جلاء و استجلاء می‌گوید:

مراد از جلاء، تجلی و ظهور ذات حق سبحانه است در مقام وحدت که ذات از مرتبه استجنان و موطن اجمال که مقام احدی بلکه مرتبه تعین اول جامع بین احدیت و واحدیت است، به مرتبة ظهور و بروز و تکاثر و تمایز علمی بدون تغییر در ذات بلکه به تجلی و فیضان مسمی به فیض اقدس، تنزل نموده است تنزلی بدون تجافی یعنی از مرتبة غیب‌الغیوبی در مقام واحدیت که تکثر و تمایز اسمایی و ظهور کثرت اعیان ثابته است ملاحظه شود چنان‌که انسان از مقام روح به مقام قلب که آن مقام اندماج و استجنان است و این مرتبة تفصیل و تمیز بدون تجافی مقامی، و تنزل مرتبه‌ای، و یا ترفع مرتبه‌ای است فافهم.

و استجلاء دلالت بر ظهور و تجلی بیشتر دارد که کثره المبانی تدلّ علی کثره المعانی و آن عبارت است از ظهور ذات حق از برای ذات خود در تعینات، یعنی در تعینات خلقیه.)

ملا عبدالرزاق کاشانی در اصطلاحات الصوفیه می‌گوید:

الجلاء هو ظهور ذات المقدّسه لذاتها فی ذاتها والاستجلاء ظهورها لذاتها فی تعیّناته؛

(ملا عبدالرزاق کاشانی، اصطلاحات الصوفیة، ص ۲۰)

جلاء ظهور ذات مقدس باری‌تعالی در ذات خود و برای خود است و استجلاء ظهور ذات خداوند برای خود و در تعین‌های (خلقیِ) خویش می‌باشد.

به عنوان تشبیه، گاهی انسان بدون استفاده از چیزی، خود را می‌نگرد، اما گاهی آینه‌ای را به دست گرفته و در آینه خود را تماشا می‌کند. علم ذات به ذات خداوند نیز به این دو نحو صورت می‌پذیرد، اگر بدون استفاده از تعینات خلقی و قبل از آنکه به مرتبة تعین‌های خلقی برسیم، خداوند به تماشای قد و قامت خود بپردازد، جلاء است و اگر تعین‌های خلقی از عوالم عقلی و مثالی و مادی را آینه‌های ظهور و جلوه خود قرار دهد و خود را در مظاهر و مرائی آنها بنگرد، استجلاء خواهد بود، از همین روی به تعین‌های خلقی، تعینات یا مراتب استجلائیه گفته می‌شود.

(تمهید القواعد چاپ انجمن فلسفه ایران، ص ۱۴۴)

و به همین سبب اهل معرفت همه عالم و تمام موجودات آن را با این منطق می‌نگرند که آیات خداوند و آینه‌های خدانما هستند. صدرالمتألهین در فصل سی و سوم از مرحله علت و معلول اسفار در این باره می‌گوید:

... انّ جمیع الماهیات والممکنات مرائی لوجود الحق تعالی ومجالی لحقیقته المقدّسه وخاصیه کل مرآه بما هی مرآه انْ تحکی صوره ما تجلی فیها.

( اسفار، ج ۲، ص ۳۵۶)

همة ماهیات و ممکنات آینه‌های وجود حق‌تعالی و محل‌های جلوه و تجلی حقیقت مقدس او هستند، و خاصیت هر آینه‌ای از آن جهت که آینه است، آن است که صورتی که در او جلوه کرده است را نشان دهد (پس همة موجودات عالم، حق‌تعالی را نشان می‌دهند).

علامه حسن زاده می نویسند: مظهر بودن موجودات مر وجود حق سبحانه و نعوت جمالیه و صفات کمالیه او را است در این دو امر ایجادى و مظهرى گفته آمد که‏

ظهور تو به من است و وجود من از تو          فلست تظهر لولاى لم اک لولاک‏

و حافظ نیز بدین دو اشارت دارد که گوید:

سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد      ما به او محتاج بودیم او بما مشتاق بود

از این اشتیاق در صحف عرفانیه تعبیر به «استجلاء» می ‏شود و آن عبارتست از ظهور ذات حق از براى ذات خود در تعینات لذا اهل تحقیق فرموده ‏اند:

العله الغائیه من ایجاد نا ظهور الهیته کما نطق به کنت کنزا مخفیا، الحدیث.

ابن فنارى در مصباح الانس گفته است:

استغنائه من حیث ذاته و کمال اطلاقه، والافتقار من حیث نسبه و کمال اسمائه.

ولکن تعبیر به ظهور و وجود و محتاج و مشتاق به ادب نزدیک است، و تعبیر ابن فنارى به مشاکله با تعبیر معترض در مقام بیان وحدت در کثرت و کثرت در وحدت است هر چند در جاى دیگر مصباح (ص 86) نیز به افتقار تعبیر کرده است:

و یکون مستغنیا بحقیقته عن کل شى‏ء و ان افتقر فى تعینه الاسمى الى حقائق الاشیاء او ظهوراتها.

(حسن زاده آملی، رساله وحدت از دیدگاه عارف و حکیم، ص: 29)

... حق نور مطلق است و کمال رؤیت نور البته به ظلمت است که در مقابل اوست پس موجب محبت حق ایجاد عالم را حب کمال رؤیت حقست مرنفس خود را به شئونات ذاتیه و چون ظاهر است که هر چه مطلوب این کس است بدون آن چیز حاصل نشود، آن چیز نیز بالعرض مطلوبست پس اراده الهى متعلق به ایجاد عالم شد از جهت توقف حصول مطلوب که عبارت از استجلاء است به وى و استجلاء عبارت است از ظهور ذات حق از براى ذات خود در تعینات‏

و چون شئونات ذاتى است و استجلاء تام حاصل نمى شود الا به ظهور او در هر شانى از آن شئونات پس کمال رؤیت موقوف شد بر ظهور وى در جمیع شئون و چون شئونات مختلف واقع ‏اند و از حیثیت خصوصیات غیر منحصرند، ثابت شد دوام تنوعات ظهورات الهى به حسب آن شئون الى غیر النهایه و این است سرآفریدگارى حق مر مخلوقات را على الدوام در عوالم مختلفه الى ابدالاباد.

(حسن زاده آملی، رساله وحدت از دیدگاه عارف و حکیم، ص: 30)

علامه حسن زاده در بیانی دیگر کتاب هزار و یک نکته می فرمایند : 

مراد از جلاء تجلى و ظهور ذات حق سبحانه است در مقام وحدت که ذات از مرتبه استجنان و موطن اجمال که مقام احدى بلکه مرتبه تعین اول جامع بین احدیت و واحدیت است، به مرتبه ظهور و بروز و تکاثر و تمایز علمى بدون تغییر در ذات بلکه بتجلى و فیضان مسمى به فیض اقدس، تنزل نموده است تنزلى بدون تجافى یعنى از مرتبه غیب الغیوبى در مقام واحدیت که تکثر و تمایز اسمائى و ظهور کثرت اعیان ثابته است ملاحظه شود چنانکه انسان از مقام روح به مقام قلب که آن‏

مقام اندماج و استجنان است و این مرتبه تفصیل و تمیز بدون تجافى مقامى، و تنزل مرتبه‏اى، و یا ترفع مرتبه‏اى است فافهم.

و استجلاء دلالت بر ظهور و تجلى بیشتر دارد که کثره المبانى تدل على کثره المعانى؛ و آن عبارتست از ظهور ذات حق از براى ذات خود در تعینات، یعنى در تعینات خلقیه.

پس جلاء در مقام ذاتست و استجلاء در مراتب کثرت تعینات خارج از ذات در مظاهر، البته خارج بدان نحو که در نزد کمل محقق است.

منابع :

  • امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، صص 545 تا 547
  • حسن زاده آملی - حسن، رساله وحدت از دیدگاه عارف و حکیم، صص: 29 و 30
    • حسن زاده آملی - حسن، هزار و یک نکته، نکته 3، صص 13و 14