عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

الفقرة الثانیة :

شرح مقدمه قیصرى بر فصوص الحکم (حسن زاده آملی):

و لیس بجوهر1؛ لأنه موجود فی الخارج لا فی موضوع، أو ماهیّة، لو وجدت لکانت لا فی موضوع، و الوجود لیس کذلک و إلاّ یکون کالجواهر المتعیّنة المحتاجة إلى الوجود الزائد و لوازمه.

و لیس بعرض؛ لأنّه عبارة عمّا هو موجود فی موضوع، أو ماهیّة لو وجدت لکانت فی موضوع، و الوجود لیس موجودا؛ بمعنى أنّ له وجودا زائدا، فضلا عن أن یکون موجودا فی موضوع، بل موجودیته بعینه و ذاته لا بأمر آخر یغایره عقلا أو خارجا.

و أیضا لو کان عرضا، لکان قائما بموضوع موجود قبله بالذات، فیلزم تقدّم الشیء على نفسه.

و أیضا وجودهما2 زائد علیهما، و الوجود لا یمکن أن یکون زائدا على نفسه. و لأنّه3 مأخوذ فی تعریفهما، لکونه أعمّ منهما4، فهو غیرهما.




1 - إنّما أتى بالتعریفین فی رسم الجوهر؛ لأنّ بعض الناس زعم أنّ الموجود فی الخارج لا فی موضوع یعمّ الأوّل تعالى و غیره عموم الجنس، فیقع تحت جنس الجوهر، فذکر تعریفه الآخر أو ماهیة لو وجدت لکانت لا فی موضوع.
و البحث عن ذلک بتفصیله یطلب فی الفصل الخامس و العشرین من النمط الرابع من الإشارات حیث یقول الشیخ «ره»: «ربّما ظن أنّ معنى الموجود الأول یعمّ الأول و غیره...» الخ.
و الشارح القیصری فی کلامه هذا ناظر إلى کلام الشیخ (ره) فی الإشارات. ثم إنّ الوجهین فی تعریف العرض قبال الوجهین فی تعریف الجوهر.
2 - أی الجوهر و العرض
3 - أی الوجود؛ لأنّ الوجود زائد على الماهیة کما ثبت فی موضعه
4 - أی من الجوهر و العرض

منبع:

شرح فصوص الحکم داود القیصری - تصحیح آیة الله حسن حسن زاده آملی - جلد اول - ص23-24.



شرح مقدمه قیصرى بر فصوص الحکم (آشتیانی):

و لیس بجوهر، لانه موجود1 فى الخارج، لا فى موضوع «لا فى موضع- خ ل»، أو ماهیة لو وجدت لکانت لا فى موضوع «لا فى موضع- خ- ل». و الوجود لیس کذلک، و لا یکون کالجواهر المتعینة، المحتاجة الى الوجود الزائد و لوازمه، و لیس بعرض، لأنه عبارة عما هو موجود فى موضوع، او ماهیة لو وجدت لکانت فی موضوع، و الوجود لیس موجودا بمعنى أن له وجودا زائدا فضلا عن أن یکون موجودا فی موضع، بل موجودیته بعینه و ذاته، لا بأمر آخر یغایره عقلا او خارجا. و ایضا، لو کان عرضا لکان قائما بموضوع موجود قبله بالذات، فیلزم تقدم الشی‌ء على نفسه. و أیضا وجودهما زاید علیهما، و الوجود لا یمکن أن یکون زائدا على نفسه، و لانّه مأخوذ فی تعریفهما، لکونه اعم منهما فهو غیرهما.


حقیقت وجود، جوهر نیست؛ چون جوهر را بموجود لا فى موضوع، یعنى قائم بذات و مستقل و یا ماهیتى که اگر وجود خارجى پیدا نماید، قائم بذات است و در موضوع و محل وجود ندارد، تعبیر نموده‌اند. وجود، این نحو نیست، نظیر جواهر متعینه محتاج بوجود زائد بر ذات و لوازم وجود زاید بر ذات نمى‌باشد، چون وجود زائد بر ذات، ماهیات است و ماهیات در تحصّل احتیاج بوجود دارند. وجود عرض نیز نمى‌باشد، براى آنکه عرض تعریف شده است: به ماهیتى که موجود در محل و موضوع باشد، یا بتعبیر دیگر، عرض ماهیتى است اگر وجود خارجى پیدا نماید،

وجودش در موضوع خواهد بود. وجود، موجود، باین معنى که وجود زائد بر ذات داشته باشد، نیست تا چه رسد به اینکه موجود در موضوع باشد، بلکه موجودیت وجود و ذات و حقیقت آن یک چیز است و موجودیت وجود نظیر ماهیات بأمرى زاید بر ذات آن نیست.

یعنى حقیقت وجود، چون متشخص بالذات و مبدا تحصلات است، و مثل ماهیات کلیه، در تحصل احتیاج بوجود و تشخص ندارد، و چون تشخص عین ذات وجود است، احکام ماهیات جوهریه و عرضیه که تحصل و وجود، زائد بر آنها است، در نفس طبیعت وجود، جارى نمى‌باشد. و نیز اگر وجود، عرض باشد، باید بموضوع و جوهرى که قبل از آن موجود باشد، قائم باشد. ملاک موجودیت جوهرى که محل وجود است، اگر همین وجود باشد، مستلزم تقدم شى‌ء بر نفس خود است، و اگر وجود دیگر باشد، تسلسل لازم آید، علاوه بر این، وجود جوهر و عرض، بر ذات جوهر و عرض زائد است. باین معنى که وجود داخل در ذات ماهیات جوهرى و عرضى نیست، بلکه عرضى و معلل است، در صورتى که نفس حقیقت وجود، وجودى زائد بر ذات خود ندارد، و دیگر آنکه وجود، اعم از جوهر و عرض است، یعنى در تعریف جوهر و عرض وجود أخذ مى‌شود: جوهر را بموجود مستقل و غیر قائم بغیر، و عرض را بموجود قائم بغیر و نعت از براى غیر، تعریف نموده‌اند. پس باید وجود، اعم از جوهر و عرض باشد.

برهان بر این مطلب، بر طریقه اهل نظر اینست که: وجود و عوارض وجود از قبیل وحدت و تشخص، نه داخل در مقوله جوهر و نه داخل در مقوله عرض است، ملاک خروج مفهوم یا مصداقى از مقولات جوهرى و عرضى، آنست که مفهوم بر اکثر از یک مقوله صدق نماید و یا مبدا ظهور دو مقوله گردد، مثل مفهوم وجود که بر جوهر و عرض هر دو صادق است و باعتبار مصداق هم، مبدا ظهور و تحقق جمیع مقولات جوهرى و عرضى مى‌گردد.

سرّ این مطلب، آنست که بین مقولات تباین کلیست و محال است یک شیئى واحد، مصداق جوهر و عرض و یا کم و یا کیف واقع شود، اجتماع متقابلین بدیهى الاستحاله و اوّلى البطلان است. مجموع مرکب از جوهر و عرض، خارج از

مقوله است، اساطین فن تصریح کرده‌اند که مرکب از خارج و داخل، خارج از مقوله است.

حقیقت خارجیه وجود، باعتبار انبساط و اطلاق ذاتى و وحدت حقیقى، منشأ تعین جمیع ماهیات و مبدا ظهور جمیع حقایق است. و باعتبار مفهوم، بر همه متعینات صادق است. کلیه حقایق، ناشى از انبساط وجود است. بهمین لحاظ، جوهر نیست و تعریف جوهر بر آن صادق نیست. و تا وجود تحقق پیدا ننماید، حقایق جوهرى از عقل و نفس و برزخ و اجسام مادّى، تحصل پیدا نمى‌نماید. و بهمین ملاک وجود، عرض هم نمى‌باشد، عرض از شئون جوهر است و وجودى واحد از مقام و مرتبه جوهر مرور نموده و بعرض مى‌رسد، و مبدا تجلى و ظهور عرض مى‌گردد. باعتبار مفهوم و مصداق، از جوهر و عرض اعم است. البته فرق است بین عمومیت و کلیت، و اطلاق مفهوم، و عموم و اطلاق و کلى بودن، بحسب مصداق و عموم و کلیت، و اطلاق به اعتبار مفهوم، اطلاق بحسب مصداق، عبارت از تجلّى و ظهور وجودى در حقایق جوهرى و اعیان و ماهیات عرضى است، و اطلاق مفهومى، عبارتست از صدق مفهوم کلى بر افراد مختلف. و فرقى واضحست بین اطلاق بحسب ماهیت و اطلاق بحسب وجود خارجى. اطلاق در باب ماهیات، حاکى از نقص و ملازم با ابهام و عدم تعین است، و اطلاق در وجود حاکى از کمال فعلیت و نهایت تمامیت مى‌باشد.



1 - نبودن وجود، داخل مقوله‌اى از مقولات جوهریه و عرضیه، اتفاقى محققان از قائلان به اصالت ماهیت و اصالت وجود و قائلان به تباین وجودات و قائلان به وحدت سنخى و یا وحدت شخصى وجود است.
کسانى که قائل به اصالت ماهیت در تحقق و ثبوتند، وجود را مفهومى اعتبارى مى‌دانند، و هر مفهوم عام اعتبارى، حتى مفهوم جوهر و عرض، از عوارض عامه و داخل ماهیتى از ماهیات نمى‌باشد.
بیاناتى که در متن و شرح این رساله ذکر شده است، بیشتر ناظر باحکام خارجى وجود و نبودن آن بحسب خارج از سنخ، جوهر و عرض مى‌باشد.

منبع:

شرح مقدمه فصوص الحکم داود القیصری - سید جلال الدین آشتیانی - ص124-126