عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

الفقرة العاشرة :

شرح مقدمه قیصرى بر فصوص الحکم (حسن زاده آملی):

و حقیقته غیر معلومة لما سواه، و لیست عبارة عن الکون، و لا عن الحصول و التحقّق و الثبوت، إن أرید بها المصدر؛ لأنّ کلا منها عرض حینئذ ضرورة، و إن ارید بها ما یراد بلفظ «الوجود» فلا نزاع، کما أراد أهل اللّه ب‍ «الکون» وجود العالم، و حینئذ لا یکون شیء منها1 جوهرا و لا عرضا کما مرّ، و لا معلوما بحسب حقیقته، و إن کان معلوما بحسب إنیّته2، و التعریف3 اللّفظی لا بدّ أن یکون بالأشهر؛ لیفید العلم، و الوجود أشهر من الکون، و غیره ضرورة، 



1 - أی من الحصول و التحقّق و الثبوت.
2 - أی بحسب تحقّقه و وجوده.
3 - جواب سؤال مقدّر.

منبع:

شرح فصوص الحکم داود القیصری - تصحیح آیة الله حسن حسن زاده آملی - جلد اول - ص33.



شرح مقدمه قیصرى بر فصوص الحکم (آشتیانی):

و حقیقیه غیر معلومة لما سواه. و لیست عبارة عن الکون، و لا عن الحصول و التحقق و الثبوت، ان ارید بها المصدر، لأن کلا منها عرض حینئذ ضرورة، و ان ارید بها ما یراد به بلفظ الوجود، فلا نزاع، کما اراد اهل اللّه بالکون وجود العالم و حینئذ.

لا یکون شى‌ء منها جوهرا و لا عرضا کما مرّ، و لا معلوما بحسب حقیقته و ان کان معلوما بحسب انیته، و التعریف اللفظى لا بد ان یکون بالاشهر، لیفید العلم‏1 ، و الوجود اشهر من الکون و غیره ضرورة.


- وجود باعتبار مقام ذات و هویت صرف، معلوم از براى احدى نیست. «ان الملأ الاعلى یطلبونه، کما انتم تطلبونه». وجود باعتبار ذات و مقام حقیقت، نه اسم دارد و نه رسم، بهمین لحاظ غیب محض است، حتى اطلاق لفظ وجود و وحدت ذاتى بر آن حقیقت، از باب تفهیم است؛ نه آنکه این قبیل از الفاظ، اسم و رسم براى آن حقیقت باشد.

حقیقت حق باعتبار ذات و حقیقت، در حجاب عزت و مستغرق در غیب هویت است، به‌نحوى که از این جهت بین آن حقیقت و غیر آن حقیقت، حتى اسماء و صفات در مقام احدیت و واحدیت نسبتى وجود ندارد؛ براى آنکه هر نسبتى مقتضى تعین است، و ذات حق تعین ندارد، نه آنکه نسبت بتعین «بشرط لا» باشد، بلکه لا بشرط از تعین و عدم تعین است. لذا بعضى، از حقیقت وجود، تعبیر بمقام لا بشرط مقسمى، عارى از قید اطلاق و لابشرطیت نموده‌اند و چون وحدت حق، وحدت حقیقى است، تقابل با کثرت ندارد، یعنى از حیث اطلاق ذاتى، محکوم بحکم و معرف بوصف، و مورد اضافه نسبت از وحدت یا وجوب وجود و مبدئیت و اقتضاء ایجاد یا صدور اثر یا لحاظ علم و قدرت و غیر این جهات نمى‌باشد. جمیع این جهات، مقتضى تعین است و هر تعین و تقیدى باید مسبوق بلا تعین باشد. جمیع این جهات منافات با اطلاق ذاتى دارد، روى این جهات حقیقت حق غیر معلوم است از براى سوى اللّه.

حقیقت وجود، عبارت از کون و حصول و تحقق و ثبوت مصدرى انتزاعى اعتبارى که از معقولات ثانویه مى‌باشد، نیست. اگر مراد از کون و حصول و ثبوت و غیر این‌ها، از الفاظ وجود باشد؛ کما اینکه حکما این قبیل از الفاظ را مرادف با وجود مى‌دانند، اشکالى ندارد که بحق اطلاق شود؛ کما اینکه اهل اللّه «عرفا»، بلفظ کون، وجود عالم را قصد نموده‌اند. یعنى بر وجود عالم، اطلاق کون نموده‌اند. در این صورت، لفظ کون و ثبوت و حصول و وجود، اعم از جوهر و عرض و بالاخره خارج از مقولات است و بحق تعالى اطلاق مى‌شود.

حقیقت حق روى جهاتى که بیان شد، براى احدى معلوم نیست. اگر چه بحسب «انیّت» و تجلى خارجى براى هر موجودى بقدر سعه وجودى آن موجود معلوم است، و یا آنکه مفهوم وجود که از تجلیّات وجود در علم است، مشهود همه است و تعریف حقیقت باعتبار مفهوم و تعریف لفظى بحصول و ثبوت و کون و وجود صحیح است، و لیکن مفهوم وجود، اعرف و اشهر از سایر الفاظ مترادفه با وجود است. این مطلب را محققان از حکما در کتب خود ذکر نموده و بیان کرده‌اند که وجود را مى‌توان تعریف لفظى نمود، ولى در بین الفاظ، مفهوم وجود مشهورترین مفاهیم است، و وجود چون بسیط است، بلکه ابسط البسائط است، قابل تعریف نیست و معناى آن در ذهن بدون واسطه مرتسم مى‌شود.


بحث و تحقیق‌

لفظ کون باصطلاح محققان از عرفا، غیر کون باصطلاح حکما است. بیان این مطلب توقف بر ذکر مقدمه‌اى دارد، که براى توضیح و تحقیق مطالب موجود در این کتاب بسیار نافع است.

وحدت دو اعتبار دارد، یکى وحدت ذاتیه که از آن به وحدت حقیقیه و مطلقه تعبیر نموده‌اند. این وحدت، وحدتى است که در آن مفهومى که مشعر بتعدد و غیریت و دوئیت باشد اعتبار نشود، حتى باید ملاحظه عدم کثرت و تقابل با کثرت و بشرطلائیت آن از کثرت، لحاظ نشود. چنین وحدتى نه تقابل با مفهومى دارد، و نه مفهوم دیگر در مقابل آن بنحو تقابل و غیریت لحاظ مى‌شود. این وحدت عددى نیست، بلکه وحدت اطلاقى و انبساطى است. اطلاق وحدت بحق تعالى در مثل «اللّه واحد» اشاره باین معنى است این وحدت را وحدت ذاتى مى‌گویند و امرى است که زائد بر ذات واحد نمى‌باشد.

یک قسم دیگر از وحدت وحدت نسبى است که زائد بر ذات واحد است این وحدت را تعریف کرده‌اند «کون الشى‌ء بحیث لا ینقسم فى ذاته الى الامور المتعددة من حیث هو کذلک».

این وحدت با کثرت و کثیر تقابل دارد ولى تقابل عرضى. کثرت نیز دو معنى دارد. کثرت ذاتى و کثرت حقیقى این کثرت در اشیائى که بین آنها جهت وحدت و یا امرى که مشعر بجهت وحدت اشتراک باشد موجود نباشد حتى عدم اعتبار وحدت هم در آن ملحوظ نیست چون این اعتبار مشعر بجهت وحدت است2. 

دوم کثرت اضافى و نسبى کثرت نسبى را تعریف نموده‌اند «کون الشی‌ء بحیث ینقسم الى الامور المتعددة من هو حیث هو کذلک».

بعد از وضوح این مقدمه گفته مى‌شود: حقیقت وجود حق ظاهر بنور ذاتى که باعتبار ذات متصف به وحدت اطلاقى سعى انبساطى محیط بجمیع کثراتست و آنچه که از سنخ حقیقت وجود است بحسب اصل ذات واجد است و مشتمل است بر جمیع مراتب از احدیت و واحدیت و جبروت و ملکوت و برازخ چنین حقیقتى باین قید اگر ملاحظه شود به‌نحوى که جمیع کثراتى را که در موطن ذات به یک وجود موجودند و در مقام فعل متکثر و متعددند جامع باشد و به عبارت دیگر اصل حقیقت وجود «حق» که در مرتبه تجلى و فعل داراى تعینات متکثره است که از آن تعینات تعبیر به نسب و روابط نموده‌اند و آن نسب را حکما اضافه اشراقیه دانسته‌اند اگر لحاظ بشود باعتبار این کثرات «اسمائى و صفاتى و کثرات فعلى و خلقى» متشتته در مقام فعل و متوحده در مقام ذات واحدیت وجود به وحدت حقیقیه جمعیه به‌نحوى که شوب کثرت در آن وجود نداشته باشد در دو موطن خلق و کثرت حق است باعتبار استجنان در غیب هویت و در حضرت شهود چون خلق باین لحاظ عارى از تعین خلقى و کثرت ماهوى مى‌باشد و اگر حقیقت وجود بنحو وحدت نسبى لحاظ شود به‌نحوى که کثرات بامر واحد و وجود واحد رجوع نماید در دو موطن اسماء و افعال و صفات حق است اگر کثرات بنحو کثرت حقیقى و واقعى ملحوظ گردد و مقام خلق است چون کثرت حقیقى باصل واحد رجوع نمى‌نماید ولى اگر کثرات بنحو نسبت لحاظ شود به‌نحوى که کثرات بامر جامع و واحد برگردد (یعنى انتساب داخل و منتسب الیه خارج از کثرات باشد در موطن ذات و موطن کثرات منسوب باصل واحد و سنخ فارد) مقام کون و اعیان ثابته است.

به عبارت واضح‌تر اعیان ثابته و ماهیات امکانیه اگر بنحو وحدت حقیقى لحاظ شود به‌نحوى که شوب کثرات در آن نباشد و کثرات و اعیان مستهلک در غیب هویت وجود باشد مقام غیب وجود و شهود هستى هر دو مقام حق است و اگر اعیان و مفاهیم بنحو کثرت حقیقى لحاظ شود هر دو موطن مقام خلق و مظاهر و شئون است چون وحدت در کثرت حقیقى ملحوظ نیست.

اگر اعیان و ماهیات بنحو کثرت نسبى لحاظ شود موطن غیب و شهادت مقام و مرتبه کون و اعیان است.

بنا بر آنچه که ذکر شد کون باصطلاح فلاسفه اعم از کون باصطلاح محققان از عرفا است چون کون باصطلاح حکما بر حق تعالى و موجودات امکانى صادق است ولى باصطلاح محققین بر حق تعالى و ممکنات صادق نمى‌باشد.



1 - اطلاق وجود و موجود بر حقیقت حق، نیز خالى از مسامحه نیست. زیرا این لفظ مشعر به تعین است لذا کمل فرموده‏اند: اطلاق لفظ وجوب بر وحدت اطلاقى و ذاتى و همچنین اطلاق وجود بر حقتعالى از براى تفهیم است:« ان الحق بحسب ذاته و نفس حقیقته، لا کثرة فیه و لا ترکیب و لا صفة و لا نعت و لا اسم و لا رسم و لا تعین و لا حکم، بل وجود بحت و صرف و قولنا: انّه وجود للتفهیم، لا ان ذلک اسم حقیقى له بل اسمه عین صفته و ضفته عین ذاته». چون لفظى که از حیث سعه و اطلاق از وجود کامل‏تر باشد، نداریم. لذا به‏آن حقیقت، اطلاق وجود مى‏نمائیم، اما اعتبار اسماء و صفات، و حکم به اینکه صفات حق در مقام ذات، عین ذات است. علم عین قدرت و قدرت عین اراده است، حقیقت را از اطلاق خارج نموده بمقام احدیت و یا واحدیت تنزل مى‏ دهد.
2 - همان‌طورى‌که ذکر شد، وحدت حقیقیه وحدتى است که تحقق و ثبوت و تصور آن توقف بر تعقل کثرت ندارد. اگر توقف بر لحاظ کثرت داشته باشد، وحدت عددى است. چون وحدت عددیه منشأ تحقق کثرتست. وحدت حقیقى را تعریف کرده‌اند: بکون الشی‌ء او کون الواحد واحدا لنفسه، بدون آنکه اعتبار صفت و موصوف در آن ملحوظ گردد. از خواص وحدت حقیقیه، سریان آن وحدتست در جمیع موجودات؛ چون حکم احدى الهى در همه اشیاء سریان دارد.

منبع:

شرح مقدمه فصوص الحکم داود القیصری - سید جلال الدین آشتیانی - ص149-151