عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

الفقرة السادسة و العشرون :

شرح مقدمه قیصرى بر فصوص الحکم (حسن زاده آملی):

و مرتبة الإنسان الکامل1 عبارة عن جمع جمیع المراتب الإلهیّة و الکونیّة؛ من العقول و النفوس الکلّیة2 و الجزئیّة3، و مراتب الطبیعة4 إلى آخر تنزّلات الوجود، 

و تسمّى ب‍ «المرتبة العمائیّة»5 أیضا فهی مضاهیة6 للمرتبة الإلهیّة، و لا فرق بینهما إلاّ 

بالربوبیّة و المربوبیة، لذلک صار خلیفة7 اللّه، و إذا علمت هذا، علمت الفرق بین المراتب الإلهیّة، و الربوبیّة، و الکونیّة.

و جعل بعض المحقّقین8 المرتبة الإلهیّة هی بعینها مرتبة العقل الأوّل؛ باعتبار جامعیّة الاسم «الرحمن»9 لجمیع الأسماء، کجامعیة الاسم «اللّه» لها.

هذا و إن کان حقّا من وجه10، لکن کون «الرحمن» تحت حیطة الاسم «اللّه» یقضی بتغایر المرتبتین11، و لو لا وجه المغایرة بینهما، ما کان تابعا للاسم «اللّه» فی بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ * فافهم.


1 - الإنسان الکامل یسمّى فی عرف الطائفة بآدم أیضا، کما یأتی قول الشارح فی الفصّ الآدمی ص 243: الکون الجامع هو الإنسان الکامل المسمّى بآدم و له أسام اخرى أیضا. و سیأتی فی الفصّ المحمّدی أنّ العقل الأوّل هو آدم الحقیقی، فافهم.
2 - کالمتعلّقة بالأفلاک.
3 - کالنفوس الناطقة لنا.
4 - أی طبیعة الوجود.
5 - أی باعتبار صعوده و اعتلائه و ارتقائه و وصوله إلى المرتبة العمائیة التی کانت برزخا بین الغیب المطلق و المرتبة الواحدیة، فآدم باعتبار کونه مضاهیا للعماء له المرتبة العمائیة، قال کاتب الأحرف فی غزل:
سینه آن گنجینه قرآن فرقان است و بس سینه سیمینه سر خیل خوبان است و بس 
نغمه عنقاى مغرب آید از آن سوى قاف مشرق شمس حقیقت قلب انسان است و بس 
قرصه مهر و مه اندر عرصه کیهان دل روشنى شعله شمع شبستان است و بس 
غرقه دریاى نور وحدت اندر کثرتش هر طرف رو آورد بر روى جانان است و بس 
ماء دافق کون جامع از غمایش تا عماست لوحش الله عقل در این نکته حیران است و بس (دیوان اشعار ص 406)
و هذه المرتبة مربوبة للمرتبة الواحدیة، لأنّها مظهرها.
أقول: فی بادئ النظر تهافت صریح بین هذه العبارة و التی ذکرها قبلا و لکن عند التأمّل و الرجوع إلى کلماتهم النوریّة یرتفع التهافت من البین؛ لأنّ العماء فسّر - بتفسیر القاسانی کما ذکرناه فی الحاشیة - بمقام الأحدیّة، لکونها أوّل تعیّن عرض للوجود العاری عن کافّة التعیّنات، و منه ظهرت سائر تعیّنات الأسمائیة و مرتبة الأعیان الثابتة.
و لمّا کانت هذه المرتبة - أی الأحدیّة - تمام حقیقة الإنسان الکامل - أعنی الحقیقة المحمدیّة - عبّر عن مرتبة الإنسان الکامل ب‍ «المرتبة العمائیة».
و أمّا تفسیر العماء بالمرتبة الواحدیة، على ما استفدنا من کلمات أکثر المحققین و ذکرناه فی الحاشیة أیضا، یمکن تطبیقه على ما ذکره العارف القیصری و بعض آخر.
فنقول: مقام الواحدیّة باعتبار اندراج حقائق الکلّیة الأصلیّة فی العین البرزخیّة، أی الواسطة بین الوحدة الصرفة و الکثرة الخلقیّة، مع تحقق أثر خفیّ منها فیه یسمّى ب‍ «الحقیقة الإنسانیّة الکمالیّة».
و ما ذکرناه بعینه عبارة عن التفسیر الذی ذکره المحقّق القیصری بأنّ مرتبة الإنسان الکامل عبارة عن جمیع المراتب الإلهیّة و الکونیّة من العقول و النفوس الکلّیة و الجزئیة، إلى آخر ما ذکره (ره).
و قد ظهر ممّا ذکرناه من اعتبارات الواحدیّة على أنحاء ما ذکره أهله، و جمعیّة الوجود التی ثبتت للإنسان الکامل، باعتبار مظهریّته لجمیع الأسماء و الصفات، ینطبق على مرتبة العماء، فتأمّل.
6 - أی بالمظهریة فکما أنّ الاسم «الله» أمام أئمة الأسماء و قبلتهم و کعبتهم، کذلک ذلک الإنسان الذی هو مظهره الأتم قبلة الکلّ و قطبهم اقرأ وارق.
ثم تأمل فی قوله لا فرق بینهما إلاّ بالربوبیة و المربوبیة، و انظر فی سرّ هذا الکلام الرفیع إلى ما نطق به لسان ولی الله الأعظم الإمام المنتظر سلام الله علیه، حیث قال فی توقیعه المبارک الخارج من ناحیته المقدسة إلى الشیخ الجلیل أبی جعفر بن محمد بن عثمان بن سعید (رضی اللّه عنه):
بسم الله الرحمن الرحیم، ادع فى کل یوم من رجب «اللهمّ إنّى أسألک بمعانى جمیع ما یدعوک به ولاة - 
أمرک المأمونون على سرّک - إلى قوله علیه السّلام -: لا فرق بینک و بینها إلاّ أنّهم عبادک و خلقک... الإقبال ص 646.
7 - أی لکون الإنسان جامعا للجمیع.
و قال فی مصباح الأنس ص 223: «أعظم شروط الخلافة هو العلم بجمیع المراتب و بأهلیها و حقوقهم و أحکامهم؛ لأنّ الخلافة توسّط یقتضی الأخذ من المستخلف و إعطاء المستخلف علیهم، فمهما لم یعلمهم لم یعط الخلافة حقّها، و لیس للملائکة ذلک بالفعل» على أنّ له فوق مقام الخلافة؛ لأنّ ذلک المقام ناظر إلى الإنباء و الرسالة و الوساطة، و الإنسان الولیّ یمکن له فوق ذلک المقام کما أفاد فی المصباح أیضا بقوله: «فیحلّ مقام الإنسانیة الحقیقیة التی فوق الخلافة الکبرى».
8 - کلام العلاّمة ابن الفناری فی مصباح الأنس ص 151 مطلوب لبیان المقام جدّا، قال فی الاصل السابع منه: «الربوبیّة لها حکمان: حکم عامّ و خاصّ‌، فالعام للاسم «الله» لعموم تعلّقه من جهة التربیّة (الربّیة خ ل) و الوجود الظاهر فیها، کما قال تعالى: اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ‌ و إِنَّ رَبَّکُمُ اَللّٰهُ (یونس 3:10) و الاسم الرحمن، لعموم تعلّقه من جهة الوجود فحسب کما قال تعالى: وَ إِنَّ رَبَّکُمُ اَلرَّحْمٰنُ (طه (20):90) و الخاص هو أنّ ما تعیّن وجوده من حضرة اسم کان ربه الخاص» انتهى ما أردنا من نقل کلامه.
قوله: «فحسب» ناظر إلى أنّ «الله» جامع للوجهین من العموم، أعنی عموم تعلّقه من جهة الربّیة، و عموم تعلقه من جهة الوجود الظاهر فیها.
و أمّا «الرحمن» عموم تعلقه من جهة الوجود فقط؛ فلذا وقع تابعا للاسم «الله» فی کریمة «بسم الله الرحمن الرحیم» فقول الشارح هذا و إن کان حقّا من وجه، یعنی من وجه عموم تعلّقه من جهة الوجود، فبهذا الوجه کان الرحمن من مظاهر الله فالتغایر بین المرتبتین، أعنی مرتبة الإلهیة و مرتبة العقل الأول، باعتبار جامعیة الإسم «الرحمن» متحقّق و إنما کانت مرتبة العقل الأول باعتبار جامعیة الاسم «الرحمن» لما قال آنفا من أنّ حقیقة الوجود إذا أخذت بشرط کلیات الأشیاء فقط فهی مرتبة الاسم «الرحمن» ربّ العقل الأوّل... الخ، فتدبر.
9 - کأنّ هذا المحقق أخذ قوله من کلامه تعالى: قُلِ اُدْعُوا اَللّٰهَ أَوِ اُدْعُوا اَلرَّحْمٰنَ أَیًّا مٰا تَدْعُوا فَلَهُ اَلْأَسْمٰاءُ اَلْحُسْنىٰ (الإسراء (17):110) و سیأتی فی الفصل الثانی عشر: أنّ سائر الأسماء الحسنى داخلة تحت حیطتهما، و صرّح الشارح به بقوله: «و یجمعهما الاسم الجامع و هو الله و الرحمن» و بذلک ظهر لک غرضه فی قوله: فافهم.
10 - أی من وجه کون الرحمن من مظاهر الله.
11 - أی المرتبة الإلهیة و مرتبة العقل الأوّل.

منبع:

شرح فصوص الحکم داود القیصری - تصحیح آیة الله حسن حسن زاده آملی - جلد اول - ص54-57.



شرح مقدمه قیصرى بر فصوص الحکم (آشتیانی):

*** و مرتبة الانسان الکامل، عبارة عن جمع جمیع المراتب الالهیة و الکونیة من العقول و النفوس الکلیة و الجزئیة و مراتب الطبیعة الى آخر تنزلات الوجود، و یسمى بالمرتبة العمائیة ایضا، فهى مضاهیة للمرتبة الإلهیة، و لا فرق بینهما الا بالربوبیة1  و المربوبیة، لذلک صار خلیفة اللّه.

و اذا علمت هذا، علمت الفرق بین المراتب الالهیة و الربوبیة و الکونیة. و جعل بعض المحققین: المرتبة الالهیة، هی بعینها مرتبة العقل الاول، باعتبار جامعیة الاسم الرحمن لجمیع الاسماء، کجامعیة الاسم اللّه لها. هذا و ان کان حقا من وجه، لکن کون الرحمن تحت حیطة اسم اللّه، یقضى بتغایر المرتبتین، و لو لا وجه المغایرة بینهما، ما کان تابعا للاسم اللّه فی بسم اللّه الرحمن الرحیم. فافهم.

مرتبه انسان کامل ختمى محمدى «ص»، که از آن تعبیر به مرتبه عمائیه نموده‌اند، جامع جمیع مراتب الهیه و کونیه، «از عقول و نفوس و عالم برزخ و مثال و عالم طبع و ماده» است. این حقیقت «انسان کامل»، مضاهى و محاذى مرتبه الهیه است‏2 . فرقى بین این مرتبه و مرتبه الهیه باعتبار ربوبیت و مربوبیت است.

حقیقت محمّدیه «مربوب»، و مرتبه الهیه رب این حقیقت است، چون این حقیقت مظهر اسم اعظم است و سایر اسماء محکوم بحکم اسم اعظمند؛ لذا مظهر اسم اعظم ظاهر در جمیع مظاهر است.

از آنچه که بیان شد، فرق بین مراتب الهیه و ربوبیه و کونیه ظاهر گردید.

بعضى از محققان، مرتبه الهیه را مرتبه عقل اول دانسته‌اند. چون عقل اول، مظهر اسم رحمان است و اسم رحمان جامع جمیع اسماء است، نظیر اسم اللّه که جامع جمیع اسماء مى‌باشد. این مطلب از جهتى، اگر چه خالى از تحقیق نیست، چون اسم رحمان اسم است از براى صورت وجود الهى، باعتبار ظهور آن بنفس حقیقت خود؛ اسم رحمان باعتبار انبساط و ظهور در ممکنات، نفس رحمانى و وجود منبسط و فیض مقدس است؛ ولى ازآنجائى‌که اسم جلاله وضع شده است از براى حقیقت جامع وجود، بانضمام تعین جامع جمیع تعینات، اسم رحمان در تحت حیطه این اسم واقع شده است، لذا تابع اسم اللّه است. فرق بین اسم اللّه و اسم رحمن، نظیر فرق بین عقل اول و حقیقت محمدیه «ص» است.

حقیقت محمدیه «ص»، چون مظهر اسم اللّه است متجلى در جمیع مظاهر است، لذا عقل اول از تجلیّات حقیقت محمدیه است.

تذکره و تسجیل‌ 

بنا بر این، آنچه که تحقیق نمودیم مراتب و تعینات وجود، عبارتست از تعین اول «مقام او ادنى و مرتبه فیض اقدس»، و تعین ثانى «مقام قاب قوسین و مقام اسماء و صفات و حضرت علمیه»، و مرتبه عقول طولیه و عرضیه و عالم مثال و عالم شهادت و ماده. حقیقت وجود در جمیع مراتب سیر مى‌نماید و از سیر و تجلى وجود، این مراتب تعین پیدا مى‌نمایند. بنا بر این، جمیع این مراتب مجلاى ظهور حق و مظهر وجود مطلق است، هیچ یک از این مراتب و تعینات مظهر تفصیلى وجود حق و اسماء و صفات حق نمى‌باشد، یعنى صلاحیت مظهریت کامل حق را ندارد.

مرتبه تجلى اول که از آن بحضرت جمع و وجود تعبیر نموده‌اند. چون حقایق در این مقام بنحو کثرت در وحدت موجود است و ظهور تفصیلى ندارد. صلاحیت مظهریت حق را فاقد است. مرتبه تجلى دوّم نیز صلاحیت مظهریت حق را فاقد است. در این مرتبه، اگر چه جمیع حقایق بوجود علمى به تبع اسماء و صفات حق موجودند، و لیکن چون این مقام، مقام قضاء الهى است، حقایق بوجود خاص خود موجود نیستند، بلکه وجود آنها وجود تبعى علمى است، و جامع نشئات وجود نمى‌باشد. عقل اول نیز مظهر تام حقیقت وجود نمى‌باشد، چون فاقد نشئات مثالى و عنصریست. و هکذا سایر مظاهر وجودى؛ امر الهى اقتضا مى‌نماید، ظهور صورت اعتدالیه‌اى را که نه وحدت ذاتیه در آن غلبه داشته باشد3 ، و نه کثرت امکانى بر آن حقیقت مسلط باشد، تا اینکه مظهر حقیقت حق باشد، و حق باعتبار اسماء تفصیلیه واحدیت جمعى ذاتى در آن تجلى نماید. در عالم وجود صورتى که واجد شرائط مظهریت تامه حق باشد، صورت معتدل انسان کامل است، که ابتداى ظهور آن نشئه عنصرى انسان است. انسان، باعتبار فناء در احدیت، واجد این مرتبه از تعین است و باعتبار ظهور در واحدیت و نیل بمقام قاب قوسین مشتمل بر این مرتبه است. چون عین ثابت انسان کامل، سمت سیادت بر سایر اعیان دارد و مبدا تعین جمیع اعیان است باین اعتبار مبدا ظهور اعیان ثابته‌ى جمیع ممکنات است.

مراتب خلقى نیز باعتبار آنکه صور اسمائیه با تعینى از تعینات «عقلى و نفسى و مثالى و جسمى» در آن مراتب ظهور نموده است مظهر تام نمى‌باشد چون جامع جمیع کمالات جلائى و استجلائى و اظهارى نیست.

انسان کامل چون احاطه بمراتب اطلاقى الهى و تقیدى عبدى دارد، و وجود او داراى نسخه ظاهر و باطن است، از جهتى منسوب بحضرت غیب وجود است، و از جهتى جامع مراتب کونیه خلقیه است. باعتبار آنکه داراى وجود عنصرى‌

مادى است، عبد است و باعتبار آنکه مبدا جمیع تجلیات خلقى است رب است، باعتبار فناء در احدیت و مقام او ادنى منشأ جمیع تعینات موجود در واحدیت و تعینات اسمى و صفتى ناشى از تجلى در احدیت است. باعتبار آنکه اسم اللّه از تعینات حقیقت کلیه محمدیه «ص» است و تجلى در جمیع اسماء نموده است، مبدا تعینات اعیان ثابته ممکنات است. و اعیان ممکنات، صورت و ظاهر باطن انسانند. و باعتبار ظهور در عوالم غیبى و سیر در عقول طولى و عرضى و تجلى در عوالم روحانى در قوس نزول، مظهر اسم اللّه است. از این جهت سایر اسماء حق، متجلى از این اسمند. لذا عقل اول، حسنه‌اى از حسنات حقیقت محمدیه «ص» است. و هکذا سایر موجودات، بنا بر این، انسان کامل محمدى «ص»، باعتبار نشأت عنصرى، متاخر از انبیاء است. ولى باعتبار مقام کلى ولایت حقیقت محمدیه «ص»، جمیع انبیاء از تعینات آن گوهر پاکند. این حقیقت کلیه در ابتداى وجود «بحسب قوس نزول»، واسطه ظهور ممکنات و مبدا فتح باب خیرات و برکاتست، و باعتبار قوس صعودى شاهد بر جمیع انبیاء و قافله سالار کائنات است از براى نیل مراتب وجودى بمقام فناء در حق و رجوع کثرات بعین وحدت، «و له «ص» الشفاعة التامة فی النزول و الصعود».

و قد سألوا و قالوا ما النهایة و قیل هی الرجوع الى البدایة

نبوت را ظهور از آدم آمد کمالش در وجود خاتم آمد

بود نور نبى، خورشید اعظم‌ گه از موسى پدید و گه ز آدم‌

و کلهم عن سبق معناى دائر بدائرتى او وارد من شریعتى‌

و قبل فصالى دون تکلیف ظاهرى‌ ختمت بشرعى الموضحى کل شرعة

و ما منهم الا و قد کان داعیا  به قومه للحق عن تبعیتى‌

این است مراد مصنف علامه، که فرمود: انسان کامل عبارت است از جمیع مراتب کونیه. در مباحث بعدى این مطلب را بیشتر توضیح خواهیم داد. مصنف، مقام انسان ختمى را گویا مرتبه واحدیت و قاب قوسین مى‌داند، ما در مباحث ولایت بیان خواهیم نمود که مرتبه انسان کامل مرتبه احدیت است، که مقام تعین‌ اول باشد. به عقیده نگارنده، وجوب وجود و ازلیت و احاطه براى انسان کامل ثابت است. فرق بین انسان کامل در مقام اتصاف بوجوب وجود و سایر لوازم آن، و وجوب وجودى که در مقام احدیت ذات حق اعتبار مى‌شود، نظیر فرق بین ظاهر و مظهر و غیب و شهادت است. جمیع اسماء الهیه ذاتیه و غیر ذاتیه در مظهر اتم جمع است و بجمیع اسما و صفات کلیه حق متصف است مگر قدم و وجوب ذاتى آن حضرت قبل از رسیدن به تکلیف ظاهرى شریعت خود را جامع جمیع شرایع دید و ولى خاتم ولایت او علیه السلام قبل از رسیدن به سنّ بلوغ رائحه وحى را استشمام مى‌نمود.

*** بین حکما و عرفاى اسلامى در خصوصیت مقام و مرتبه حقیقت انسان اختلاف است. حکما مرتبه انسان کامل را مضاهى با مرتبه عقل اول مى‌دانند باین معنى که انسان کامل محمدى، نهایت سیر استکمالى و وجودیش مرتبه‌ى عقل اول است. برخى از عرفا نهایت سیر آن حقیقت را مرتبه واحدیت و اسماء و صفات مى‌دانند، و چون این حقیقت فانى در حضرت علم است و به مرتبه اسماء و صفات رسیده است، مظهر اسم اللّه است، و سایر موجودات مظهر این حقیقت مى‌باشند. ولى کمّل از اهل اللّه، مقام و مرتبه حقیقت محمدیه «ص» را مقام او ادنى مى‌دانند، که مقام تعین اول و مقام استخلاف حق و استهلاک در آن حقیقت بحسب عین، و بقاء به‌آن حقیقت باعتبار حکم باشد.

حقیقت محمدیه «ص»، از امتزاج و اجتماع اسماء ذاتیه و مفاتیح غیب «در تجلّى اول» با اسماء کلیه اصلیه «در تجلى ثانى»، محل انبعاث قلب تقى نقى احدى جمعى محمدى، که صورت تجلى اول است حصول پیدا نمود. این حقیقت بحکم ادله عرفانى و حکمى و شواهد نقلى: «انا و على من نور واحد»، با حقیقت ولویه «ع» متحد است‏ 4. لذا حضرت ولایت‌مدار «ع» فرمود: «کنت مع الانبیاء سرّا

و مع محمد «ص» جهرا.» کما اینکه حقیقت محمدیه نیز بحسب سرّ وجود خود با انبیاء بود، ولى به معیت قیومى، تابع قیومیت حق که: «نزلونا عن الربوبیة، فقولوا فینا ما شئتم»

گه نبى بود دگر گاهى ولى‌ گه محمد «ص» گشت و گاهى شد على‌

در نبى آمد، بیان راه کرد در ولى از سرّ حق آگاه کرد

ما تفصیل این بحث را موکول مى‌نمائیم بفصول 9، 10، 11، 12، در این شرح بطور مشبع در اثبات ولایت خاتم ولایت مطلقه محمدیه «ص»، على «ع» و اولاد طاهرین او «علیهم السلام»، بطریقه عرفا و صوفیه مطالب دقیق و نفیسى 

خواهیم نوشت و شواهدى بر این معنى از اکابر و اعاظم عرفا «محیى الدین و قونوى و کاشانى و شارح فرغانى و اتباع آنها»، ذکر خواهیم نمود.



1 - این اطلاقات، چون مشعر بتعین مى‏باشند، اسم حقیقى از براى ذات نیستند. از باب ضیق تعبیر این قسم از اسماء بحق اطلاق مى‏شود.
فرق بین برزخ صعودى و نزولى، و کیفیت تجسّم اعمال، و علت حشر انسان بصور گوناگون در طى فصول آخر کتاب، خواهد آمد.
2 - در بیان خلافت حقیقت محمدیه «ص» بطور مفصل بیان خواهیم نمود، که مرتبه اسماء و صفات نیز تعین حقیقت محمدیه «ص» است. اسم اللّه اسم احدیت جمعیه جمیع اسماء است. باعتبار جهت ظهور در عالم اسماء صورت و تعین این اسم، عین ثابت انسان ختمى محمدى است، لذا عین ثابت انسان کامل، سمت سیادت نسبت به سایر اعیان ثابته دارد. مقام الوهیت، مقام ظهور اسم اللّه در اعیان کونیه و مظاهر خلقیه باعتبار احدیت جمعى، کما اینکه مرتبه ظهور و تدلى الوهیت و مقام جمع آن- فیض مقدس است که باطن الوهیت است، مقام الوهیت باعتبار باطن و ظاهر مظهر اسم اللّه است.
3 - حکما چون عقل اول را صادر اول مى‏دانند و نهایت کمال انسانى را به رسیدن به مرتبه عقل، خیال نموده‏اند و از براى کمل از افراد انسانى عروجى بالاتر از این مرتبه نمى‏دانند ناچار عقل او را مظهر کامل حق مى‏دانند و چون وجود را مقول بتشکیک و صاحب افراد دانسته ‏اند عقل اول را جامع جمیع نشئات وجودى فرض کرده‏اند حدودى که بوجود عارض مى‏گردد از قبیل محدود شدن وجود بحد برزخى و مادى و نفسى به عقیده‏ى آنها امر عدمى است و از تنزل وجود ناشى شده است لذا گفته‏اند:« العقل کل الاشیاء» این مشرب بنا بر عقیده 
محققان تمام نیست رجوع شود به تمهید القواعد چاپ سنگى 1315 ه ق. ص 127، 128، 129، 130.
4 - از طریق راویان عامه روایات زیادى بر اتحاد روحى و نورى پیغمبر و جانشین بلافصل او على بن ابى طالب و همچنین روایات زیادى حاکى از اتحاد روحى و کینونت قرآنى پیغمبر با ائمه شیعه از طریق عامه وارد شده است تمام این روایات حاکى از اتحاد جنبه ولایت خاتم انبیاء با اولیاء محمدیین مى‏ باشد.
ابن مغازلى شافعى( ره) در کتاب مناقب از سلمان صحابى« رضى اللّه عنه» نقل نموده است« کنت انا و على نورا بین یدى اللّه عز و جلّ مطیعا، یسبح اللّه ذلک النور و یقدسه قبل ان یخلق آدم ...» احمد بن حنبل در مسند خود و ابن ابى لیلى در کتاب فردوس از جابر بن عبد اللّه نقل نموده است که حضرت رسول فرمود:« ان اللّه خلقنى و خلق علیا و فاطمة و الحسن و الحسین من نور واحد» و نیز نقل کرده است:« انا و على من نور واحد خلق اللّه روحى و روح على بن ابى طالب قبل ان یخلق الخلق» و نیز نور الدین مالکى نقل کرده است:« بعث على مع کل نبى سرّا و معى جهرا» و نیز از حضرت امیر رسیده است:« کنت ولیا و آدم بین الماء و الطین».
الا اى طوطى گویاى اسرار         مبادا خالیت شکر ز منقار
سرت سبز و دلت خوش باد و جاوید که خوش نقشى نمودى از خط یار
سخن سربسته گفتى با حریفان‏ خدایا زین معما پرده بردار

منبع:

شرح مقدمه فصوص الحکم داود القیصری - سید جلال الدین آشتیانی - ص219-224