عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

الفقرة الثالثة :

شرح مقدمه قیصرى بر فصوص الحکم (حسن زاده آملی):

و الصفات1 تنقسم إلى ما له الحیطة التامّة2 الکلیّة، و إلى ما لا یکون کذلک فی الحیطة، و إن کانت هی أیضا محیطة بأکثر الأشیاء.

فالأوّل: هی الأمّهات للصفات المسمّاة ب‍ «الأئمّة السبعة» و هی الحیاة3، و العلم، 

و الإرادة، و القدرة، و السمع، و البصر، و الکلام.

و سمعه: عبارة عن تجلّیه بعلمه المتعلّق بحقیقة الکلام4 الذاتیّ فی مقام «جمع الجمع»، و الأعیانیّ‌5 فی مقامی الجمع6 و التفصیل7، ظاهرا8 و باطنا9، لا بطریق الشهود.

و بصره: عبارة عن تجلّیه و تعلّق علمه بالحقائق على طریق الشهود.

و کلامه: عبارة عن التجلّی الحاصل من تعلّقی الإرادة و القدرة؛ لإظهار ما فی الغیب10 و إیجاده، قال تعالى: «إِنَّمٰا أَمْرُهُ إِذٰا أَرٰادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ‌11.

و هذه الصفات و إن کانت اصولا لغیرها، لکنّ بعضها أیضا مشروط بالبعض فی تحقّقه؛ إذ العلم مشروط بالحیاة و القدرة بهما، و کذلک الإرادة، و الثلاثة الباقیة1مشروطة بالأربعة المذکورة.



1 - الصفات التی لها الحیطة التامّة أو الأسماء التی هی کذلک من وجوه معانی الاسم الأعظم، فالأئمة و أمّ الأئمّة کلّها من الاسم الأعظم.
تفصیل ذلک یطلب فی مصباح الأنس (ص 116) و فی النکتة 479 من کتابنا الموسوم ب‍ «هزار و یک نکته».
2 - کالعلم.
3 - هی الحیاة الذاتیة التی عین الوجود؛ لأنّ الوجود حیاة تفور.
ثمّ إنّ الحیاة کسائر الصفات تظهر فی المزاج المعتدل و الأعدل بنحو آخر، و غرضنا التوجه إلى الفرق بین نحوی الحیاة. قال المحقق الطوسى (ره) فى التجرید: «الحیاة و هى صفة تقتضى الحسّ‌، و الحرکة مشروطة - - باعتدال المزاج عندنا فلا بدّ من البنیة، و تفتقر إلى الروح و تقابل الموت تقابل العدم و الملکة».
و فی الشرح للعلامة الحلّی: «ثم فسّر الحیاة بأنها صفة تقتضی الحسّ و الحرکة، و زادها أیضا بقوله: مشروطة باعتدال المزاج ثم قیّد ذلک بقوله: عندنا؛ لیخرج عنه حیاة واجب الوجود، فإنّها غیر مشروطة باعتدال المزاج و لا تقتضی الحسّ و الحرکة» ص 360 ط 7 بتصحیحنا و تعلیقنا علیه.
و المراد من الروح فی التجرید هو الروح البخاری.
ثمّ إنّ الشیخ الأکبر أفاد فی الباب السابع عشر و ثلاثمائة من کتابه الفتوحات المکّیة (ج 3 ص 66) بقوله: «اعلم أنّ الحیاة فی جمیع الأجسام حیاتان: حیاة عرضیّة عن سبب و هی الحیاة التی نسبناها إلى الأرواح، و حیاة أخرى ذاتیة للأجسام کلّها کحیاة الأرواح للأرواح.
غیر أنّ حیاة الأرواح تظهر لها فی الأجسام بانتشار ضوئها فیها، و ظهور قواها و حیاة الأجسام الذاتیة لیست کذلک؛ إذ ما خلقت مدبّرة فبحیاتها الذاتیة تسبح ربّها دائما؛ لأنّها صفة ذاتیة سواء کانت الأرواح فیها أو لا....
و صاحب الأسفار - بعد نقل کلامه هذا - اعترض علیه فی آخر الفصل الثالث عشر من الباب الحادی عشر من کتاب النفس (ج 9 ص 270) بما لا یرد علیه، و إنّما العجب منه فی اعتراضه علیه، راجع فی ذلک تعلیقتنا فی المقام على الأسفار.
4 - ظهوره لذاته بذاته فی مقام جمع الجمع أی مرتبة الأحدیة.
5 - أی بحقیقة الکلام الأعیانی.
6 - أی مقام الواحدیّة.
7 - أی العلمیّ‌.
8 - من حیث الوجود
9 - من حیث العلم.
10 - أی ما فی علمه تعالى.
11 - یس (36):82.

منبع:

شرح فصوص الحکم داود القیصری - تصحیح آیة الله حسن حسن زاده آملی - جلد اول - ص66-68.



شرح مقدمه قیصرى بر فصوص الحکم (آشتیانی):

و الصفات تنقسم الى ما له الحیطة التّامة الکلیة، و الى ما لا یکون کذلک فی الحیطة، و ان کانت هی ایضا محیطة بأکثر الأشیاء.

فالاول: هی الأمهات من الصفات، المسمّاة بالائمة السبعة، و هی: الحیاة و العلم و الارادة و القدرة و السمع و البصر و الکلام. و سمعه، عبارة عن تجلّیه بعلمه المتعلق بحقیقة الکلام الذاتى فی مقام جمع الجمع و الأعیانى فی مقامى الجمع و التفصیل ظاهرا و باطنا لا بطریق الشهود؛ و بصره عبارة عن تجلیه و تعلق علمه بالحقایق على طریق الشهود، و کلامه عبارة عن التّجلى الحاصل من تعلقى الارادة و القدرة لاظهار ما فی الغیب و ایجاده، قال تعالى: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ». و هذه الصفات و ان کانت اصولا لغیرها، لکن بعضها ایضا مشروطة بالبعض فی تحققه؛ اذ العلم مشروط بالحیاة و القدرة بهما و کذلک الارادة و الثلاثة الباقیة مشروطة بالاربعة المذکورة.


برخى از صفات احاطه تامه بر اشیاء دارند، و هیچ موجودى از حیطه آن صفات خارج نیست. برخى از صفات حیطه تامه بر جمیع اشیاء ندارند، اگر چه بر اکثر از اشیاء حکومت دارند، صفاتى که بر همه اشیاء احاطه دارند، و مبدا سایر اسماء محیطه نیز مى‌گردند، عبارتند از حیات و علم و اراده و قدرت و سمع و بصر و کلام که از آنها تعبیر بامهات صفات و ائمه سبعه و اسماء الهیه نموده‌اند- این صفات منشاء اسماء کلیه حقند، چون ذات باعتبار صفتى از صفات، اسم است، مثل عالم و قادر و مرید و حىّ و متکلم و سمیع و بصیر. سمع حق، عبارت است از تجلى او بعلم خود به حقیقت کلام ذاتى در مقام جمع الجمع واحدیت وجود، چون اول مرتبه ظهور کلام که اصل جمیع کلمات الهیه و مطلع کتاب عالم وجود است، مقام احدیت مى‌باشد- صفحات عالم وجود که از آن تعبیر بقرآن نیز شده است، داراى ظهر و بطن و حدّ و مطلع است. مطلع کتاب عالم وجود، کلام ذاتى و تجلى اعرابى است که مقدم بر جمیع تعینات وجودى است که از آن تعبیر به مرتبه تعین اول و حقیقت محمدیه «ص» و مقام جمع الجمع و حقیقة الحقائق و مقام او ادنى وافق اعلى نموده‌اند.

حق در این مرتبه ذات خود را با جمیع کمالات شهود مى‌نماید، ولى بشهود جمعى و بسیط و سازج و منزه از کثرت تعینات، این مرتبه را مقام تجلى علمى نامیده‌اند. این تعینى که اوّل تعیّنى است که عارض وجود مطلق مى‌شود عبارتست از تعین حق باسم «المتکلم» بکلام غیبى که همان تجلى اعرابى و ظهور خود بذات خود باشد. حق در این موطن اوصاف جمال خویش را بتجلى علمى به خود قرائت مى‌نماید و خود مى‌شنود. این ظهور به خود، متضمن علم و ظهور جمیع حقایق در این موطن است از آن به مطلع کتاب تعبیر شده است.

دى عشق نشان بى‌نشانى مى‌گفت‌ اسرار کمال جاودانى مى‌گفت‌

اوصاف جمال خویشتن بى‌من و تو با خود بزبان بى‌زبانى مى‌گفت‌

ظهور در احدیت، اول تعینى است که عارض بر وجود مى‌شود و حکایت از کمالات حق مى‌نماید. باین اعتبار، کلام الهى و مطلع کتاب وجود است، قارى این کتاب جمعى الهى، حق است که صحیفه وجود خود را که شامل جمیع صحائف است شهود مى‌نماید و بشهود این کتاب حقیقى همه حقایق را مشاهده مى‌نماید. حق وجود خویش را بشهود ذاتى قرائت مى‌نماید و خود مى‌شنود. پس سمع حق، عبارت از علم اوست بکلام ذاتى و تجلى اعرابى در احدیت و ظهور تفصیلى صفحه وجود حق با جمیع لوازم ذات از کمالات و صفات و مظاهر کمالات و صفات در واحدیت است.

بصر حق تعالى، نیز همان تجلى حق است در احدیت، و شهود حقایق را در مقام تجلى اول بنحو جمع الجمع و وحدت و شهود حقایق در مقام واحدیت بنحو تفصیل و کثرت.1 

کما اینکه اراده حق همان ابتهاج به ذاتست در احدیت، که همین ابتهاج علت ظهور اسماء و صفات و مظاهر اسماء و صفات بنحو تفصیل در واحدیت، و تحقق و ظهور خارجى اعیان ثابته باعتبار تجلى اسماء در اعیان، به‌واسطه حب حق بذات و عشق به معروفیت اسماء و صفات، که منشاء تجلى وجود در حقایق خارجى است مى‌باشد، که بعضى از آن تعبیر بکمال جلا و استجلا نموده‌اند، که بطور تفصیل آن را بیان نمودیم و احتیاج بتکرار نیست. پس اراده حق، همان عشق بذات و حب به معروفیت اسماء و صفات است، که علت وجود خارجى اشیاء است که حکما از آن تعبیر بعنایت و علم بنظام اتمّ نموده‌اند.

مقام واحدیت که برخى از آن تعبیر بحضرت عمائیه نموده‌اند، مشتمل بر حقایق سبعه کلیه و اسماء الهیه است. در بین این اسماء، حیات بحسب حکم‌ اعم و اشمل از سایر اسماء الهیه است، لذا حمزه فنارى شارح محقق‏ 2 مفتاح قونوى گفته است: «فاشملها حکما حقیقة الحیاة و هی قبول الکمال المستوعب لکل کمال لایق و الاحساس به من جهة کلیة، و لما لم تخل حقیقة کلیة او جزئیة من کمال یناسبها و للحق الشعور بها جملة، کان الاسم الحى، شاملا لجمیع الأجزاء، و الحیاة مستوعبة جملة الحقائق. و لمّا کان 

العلم فی الرتبة الثانیة متعلقا بمعلومات مفصلة، و الحیاة لها الاحساس بها جملة و التفصیل داخل فی الجملة، کان العلم من هذا الوجه داخلا فی الحیاة».

نظر به اینکه اراده میل بمراد است، «تخصیصا او ترتیبا او اظهارا او اخفائا» و غایت طلب ظهور حق است بکمالات اسمائى و صفاتى، ولى بنحو نظام اتم و اعلى، اراده داخل در علم است. یعنى علم مخصوص است. بوجهى کلام و قول به اراده برمى‌گردد. و از جهتى قدرت داخل در کلام است، چون کلام عبارت است از ظهور حقیقت وجود در مراتب وجودى و مظاهر کونیه.



1 - از ضروریات دین مبین اسلامست که حق تعالى سمیع و بصیر مى‌باشد، ولى در کیفیت این دو صفت اختلاف است. برخى این دو صفت را در مطلق علم مندرج مى‌دانند، سمع و بصر نزد آنها از مقوله علم خارج نمى‌باشد. چون سمع، علم بمسموعات و بصر، علم به مبصرات است، برخى از غاغه ناس و اصحاب خناس، این دو معنا را صفت زائد بر حق مى‌دانند. بعضى از اشیاخ امامیه، مثل خواجه و تلمیذ او علامه «قد هما» این دو صفت را تاویل بنفس علم به مبصرات و مسموعات نموده‌اند.
قائلان بتجسیم، این دو صفت را نظیر سمع و بصر در حیوانات از ادراکات حسى پنداشته‌اند. محققان از حکما، شهود مسموعات و مبصرات را بشهود اشراقى، سمع و بصر حق تعالى مى‌دانند. صاحب اشراق گفته است: برگشت علم حق ببصر اوست، بر عکس قول کسانى که سمع و بصر را بعلم ارجاع داده‌اند. براى بحث تفصیلى این مطلب رجوع شود، به اسفار اربعه، الهیات بالمعنى الاخص، چاپ طهران 1282 ه ق. ص 101، و شرح حکمت الاشراق، الهیات بالمعنى الاخص. از حضرت باقر العلوم «علیه السلام» در توحید صدوق ماثور است: یسمع بما یبصر و یبصر بما یسمع، انه واحد احدى المعنى، لیس بمعان کثیرة مختلفة»، حضرت در این عبارت کوتاه عینیت صفات را در مقام ذات با یکدیگر و همچنین وحدت ذات و صفات را بیان فرموده است. ما این روایت را در شرح فصوص با روایات دیگرى که از ائمه علیهم السلام، در عینیت صفات حق با ذات وارد شده است نقل کرده‌ایم. معتزله و اشاعره، بواسطه اعراض از مقام ولایت کلیه در ورطه هلاکت افتاده‌اند و از معارف الهى محروم شده‌اند «وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ».
2 - مصباح الانس چاپ سنگى طهران 1323 ه ق. ص 131 تالیف عارف محقق حمزه فنارى« قده».

منبع:

شرح مقدمه فصوص الحکم داود القیصری - سید جلال الدین آشتیانی - ص249-252