الفقرة الرابعة :
شرح مقدمه قیصرى بر فصوص الحکم (حسن زاده آملی):
و الأسماء أیضا1 تنقسم - بنوع من القسمة - إلى أربعة أسماء هی الأمّهات، و هی الأوّل، و الآخر، و الظاهر، و الباطن، و یجمعها الاسم الجامع، و هو اللّه2، و الرحمن3، قال تعالى: قُلِ اُدْعُوا اَللّٰهَ أَوِ اُدْعُوا اَلرَّحْمٰنَ أَیًّا مٰا تَدْعُوا فَلَهُ اَلْأَسْمٰاءُ اَلْحُسْنىٰ؛45 أی6 فلکلّ منهما الأسماء الحسنى الداخلة تحت حیطتهما.
فکلّ اسم یکون مظهره7 أزلیّا و أبدیّا، فأزلیّته من الاسم «الأوّل»، و أبدیّته من الاسم «الآخر»، و ظهوره من الاسم «الظاهر»، و بطونه من الاسم «الباطن»، فالأسماء المتعلّقة بالإبداء و الإیجاد، داخلة فی «الأوّل» و المتعلّقة بالإعادة و الجزاء داخلة فی «الآخر» و ما یتعلّق بالظهور و البطون داخلة فی «الظاهر» و «الباطن»، و الأشیاء لا تخلو من هذه الأربعة: الظهور، و البطون، و الأوّلیة، و الآخریّة.
1 - کالصفات.
شرح فصوص الحکم داود القیصری - تصحیح آیة الله حسن حسن زاده آملی - جلد اول - ص68.
و الأسماء تنقسم ایضا بنوع من القسمة الى اربعة اسماء هی الامهات، و هی الأول و الآخر و الظاهر و الباطن، و یجمعها الاسم الجامع و هو اللّه و الرحمن. قال تعالى: «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ، أَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى»، اى فلکل منهما الاسماء الحسنى، الداخلة تحت حیطتهما، فکل اسم یکون مظهره ازلیا و ابدیا، فازلیته من الاسم الأول و ابدیته من الاسم الآخر و ظهوره من الاسم الظاهر و بطونه من الاسم الباطن. فالاسماء المتعلقة بالإبداء و الایجاد داخلة فی الاول، و المتعلقة بالاعادة و الجزاء، داخلة فی الآخر، و ما یتعلق بالظهور و البطون داخلة فی الظاهر و الباطن، و الاشیاء لا تخلو عن هذه الأربعة: الظهور و البطون و الاولیة و الآخریة.
اهل عرفان بتقسیم دیگر، اسم اول و آخر و ظاهر و باطن را امهات اسماء مىدانند، جامع این چهار اسم، اسم جامع است یعنى اسم اللّه و اسم رحمان.
جمیع اسماء حسنى و صفات علیا در حیطه این دو اسم واقع شده است. در بین اسماء حسناى حق، هر اسمى که حکومت آن ازلى باشد، مظهر آن محکوم بحکم اسم «اول» است، حق تعالى باعتبار این اسم ازلى است و ابتداى وجودى ندارد.
نظر بمناسبت بین ظاهر و مظهر هر موجودى که مظهر اسم «اول» است، ازلى است، چنانچه هر موجودى که ابدى باشد و انتهاى وجودى نداشته باشد، مظهر اسم «آخر» است، نفوس ناطقه، اگر چه باعتبار پیدایش وجودى، حادث زمانىاند، ولى چون بمقام تجرد تام از ماده مىرسند، فناء در آنها راه ندارد، و هر موجودى که بسیط باشد و در ماده حلول نداشته باشد، و متقوم به ماده نباشد، ابدى است. 1
ظهور هر موجودى ناشى از اسم ظاهر است و چون هر ظهورى بطونى دارد و هر رقیقهیى داراى حقیقتى است بطون هر موجودى معلول اسم باطن است اسماء متعلق به «ابداء و ایجاد» داخل در اسم اولند و اسمائى که منشأ اعاده و جزا هستند داخل در اسم آخرند چون داراى مظاهرى هستند که در آخرت محشور خواهند شد هیچ موجود و مظهرى از حکم ظهور و بطون و اولیت و آخریت خارج نیست.
علت این امر آنست که جمیع موجودات صورتهاى تجلیات و مظاهر اسماء الهیهاند و ظهور اشیاء ناشى از شئون اصلى و نسب علمى حقند تعین صورت هر موجودى معلول آن شىء است که اصل و مبدا صور و تعینات خود مىباشد. از براى هر موجودى ظاهرى است که صورت و باطنى است که روح و معنى و غیب آن شىء است. جمیع صور معلول اسم ظاهر و جمیع حقایق و معانى معلول اسم باطن است.
به یک نحو دیگر از تقسیم، اسماء الهیه منقسم مىشوند باسماء ذات و اسماء افعال، اگر چه جمیع اسماء به اعتبارى اسماء ذاتند و بذات منتهى مىشوند، لیکن باعتبار ظهور ذات در این اسماء، اسماء ذاتند و باعتبار ظهور صفات، اسماء صفات و باعتبار ظهور افعال، اسماء افعالند. اکثر این اسماء که بسه نوع تقسیم مىشوند به اعتباراتى جامع اسماء ذات و صفات و افعالند. یک اسم باعتبار جهات متعدد داخل هر سه اسم مىباشد مثل اسم «رب» باعتبار معناى ثابت اسم ذات است و چون معنى مالکیت مىدهد اسم صفت است و باعتبار آنکه به معناى مصلح آمده است، اسم فعل است باید توجه داشت که هر مظهرى که اسماء ذات در آن ظهور و تجلى نمایند این تجلّى را، تجلى ذاتى گویند و اگر حق باسماء صفات تجلى نماید، آن را تجلى اسمائى نامند و هکذا تجلى فعلى ولى این تجلى ذاتى غیر از تجلى ذاتى مخصوص باولیاء محمدیین «علیهم السلام» است که حق در آنها بدون وساطت اسماء تجلى مىنماید. فافهم فانه دقیق.
1 - بهمین اعتبار اهل توحید فرمودهاند، که حق تعالى که اصل وجود و مبدا جمیع تجلیات ذاتى و صفتى و فعلى است، غیب الغیوب است. از طرفى مبدا جمیع ظهوراتست و اظهر از هر موجودى است. در دعاى عرفه از حضرت سید العارفین مأثور است:« کیف یستدل علیک بما هو فی وجوده مفتقر الیک، أ یکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتى یکون هو المظهر لک؟ متى غبت حتى تحتاج الى دلیل یدل علیک و متى بعدت حتى تکون الآثار هی التى توصل الیک، عمیت عین تراک و لا تزال علیها رقیبا، تعرفت لکل شىء فما جهلک شىء فرأیتک ظاهرا فی کل شىء، فانت الظاهر لکل شىء».
شرح مقدمه فصوص الحکم داود القیصری - سید جلال الدین آشتیانی - ص252-255