عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

الفقرة الرابعة :

شرح مقدمه قیصرى بر فصوص الحکم (حسن زاده آملی):

و الأسماء أیضا1 تنقسم - بنوع من القسمة - إلى أربعة أسماء هی الأمّهات، و هی الأوّل، و الآخر، و الظاهر، و الباطن، و یجمعها الاسم الجامع، و هو اللّه2، و الرحمن3، قال تعالى: قُلِ اُدْعُوا اَللّٰهَ أَوِ اُدْعُوا اَلرَّحْمٰنَ أَیًّا مٰا تَدْعُوا فَلَهُ اَلْأَسْمٰاءُ اَلْحُسْنىٰ‌؛45 أی6 فلکلّ منهما الأسماء الحسنى الداخلة تحت حیطتهما.

فکلّ اسم یکون مظهره7 أزلیّا و أبدیّا، فأزلیّته من الاسم «الأوّل»، و أبدیّته من الاسم «الآخر»، و ظهوره من الاسم «الظاهر»، و بطونه من الاسم «الباطن»، فالأسماء المتعلّقة بالإبداء و الإیجاد، داخلة فی «الأوّل» و المتعلّقة بالإعادة و الجزاء داخلة فی «الآخر» و ما یتعلّق بالظهور و البطون داخلة فی «الظاهر» و «الباطن»، و الأشیاء لا تخلو من هذه الأربعة: الظهور، و البطون، و الأوّلیة، و الآخریّة.



1 - کالصفات.
2 - الله، الذی له القدرة و الاختراع و الخلق و الأمر الجامع للذات و الصفات و الأفعال.
3 - الرحمن هو المفیض للوجود و الکمال الصوری على الکلّ بحسب قابلیات الأعیان، کما تقتضی الحکمة البالغة.
4 - و قوله سبحانه: وَ لِلّٰهِ اَلْأَسْمٰاءُ اَلْحُسْنىٰ فَادْعُوهُ بِهٰا (الأعراف (7):180).
و اعلم أنّ الأسماء کلّها هی الأسماء الحسنى، إلاّ أنّ قوله: فَادْعُوهُ‌ دلّ على أنّ الدعاء یجب أن یکون بالأسماء الحسنى التی یراعى فیها الأدب مع الله، کما أنّک تنادی أستاذک بقولک: «أیّها العالم» و إن کان من أسمائه العاطس و الآکل و غیرهما، ممّا یجب أن یکون نظام الوجود الإنسانی متّصفا و متحقّقا بها. فبذلک المطلب تطّلع على وجه توقیفیة الأسماء، فتدبّر و افهم.
5 - الإسراء (17):110.
6 - تفسیر لقوله: فَلَهُ اَلْأَسْمٰاءُ اَلْحُسْنىٰ‌.
7 - کالأرواح المقدّسة الملکوتیّة

منبع:

شرح فصوص الحکم داود القیصری - تصحیح آیة الله حسن حسن زاده آملی - جلد اول - ص68.



شرح مقدمه قیصرى بر فصوص الحکم (آشتیانی):

و الأسماء تنقسم ایضا بنوع من القسمة الى اربعة اسماء هی الامهات، و هی الأول و الآخر و الظاهر و الباطن، و یجمعها الاسم الجامع و هو اللّه و الرحمن. قال تعالى: «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ، أَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏»، اى فلکل منهما الاسماء الحسنى، الداخلة تحت حیطتهما، فکل اسم یکون مظهره ازلیا و ابدیا، فازلیته من الاسم الأول و ابدیته من الاسم الآخر و ظهوره من الاسم الظاهر و بطونه من الاسم الباطن. فالاسماء المتعلقة بالإبداء و الایجاد داخلة فی الاول، و المتعلقة بالاعادة و الجزاء، داخلة فی الآخر، و ما یتعلق بالظهور و البطون داخلة فی الظاهر و الباطن، و الاشیاء لا تخلو عن هذه الأربعة: الظهور و البطون و الاولیة و الآخریة.


اهل عرفان بتقسیم دیگر، اسم اول و آخر و ظاهر و باطن را امهات اسماء مى‌دانند، جامع این چهار اسم، اسم جامع است یعنى اسم اللّه و اسم رحمان.

جمیع اسماء حسنى و صفات علیا در حیطه این دو اسم واقع شده است. در بین اسماء حسناى حق، هر اسمى که حکومت آن ازلى باشد، مظهر آن محکوم بحکم‌ اسم «اول» است، حق تعالى باعتبار این اسم ازلى است و ابتداى وجودى ندارد.

نظر بمناسبت بین ظاهر و مظهر هر موجودى که مظهر اسم «اول» است، ازلى است، چنانچه هر موجودى که ابدى باشد و انتهاى وجودى نداشته باشد، مظهر اسم «آخر» است، نفوس ناطقه، اگر چه باعتبار پیدایش وجودى، حادث زمانى‌اند، ولى چون بمقام تجرد تام از ماده مى‌رسند، فناء در آنها راه ندارد، و هر موجودى که بسیط باشد و در ماده حلول نداشته باشد، و متقوم به ماده نباشد، ابدى است. 1

ظهور هر موجودى ناشى از اسم ظاهر است و چون هر ظهورى بطونى دارد و هر رقیقه‌یى داراى حقیقتى است بطون هر موجودى معلول اسم باطن است اسماء متعلق به «ابداء و ایجاد» داخل در اسم اولند و اسمائى که منشأ اعاده و جزا هستند داخل در اسم آخرند چون داراى مظاهرى هستند که در آخرت محشور خواهند شد هیچ موجود و مظهرى از حکم ظهور و بطون و اولیت و آخریت خارج نیست.

علت این امر آنست که جمیع موجودات صورتهاى تجلیات و مظاهر اسماء الهیه‌اند و ظهور اشیاء ناشى از شئون اصلى و نسب علمى حقند تعین صورت هر موجودى معلول آن شى‌ء است که اصل و مبدا صور و تعینات خود مى‌باشد. از براى هر موجودى ظاهرى است که صورت و باطنى است که روح و معنى و غیب آن شى‌ء است. جمیع صور معلول اسم ظاهر و جمیع حقایق و معانى معلول اسم باطن است.

به یک نحو دیگر از تقسیم، اسماء الهیه منقسم مى‌شوند باسماء ذات و اسماء افعال، اگر چه جمیع اسماء به اعتبارى اسماء ذاتند و بذات منتهى مى‌شوند، لیکن باعتبار ظهور ذات در این اسماء، اسماء ذاتند و باعتبار ظهور صفات، اسماء صفات و باعتبار ظهور افعال، اسماء افعالند. اکثر این اسماء که بسه نوع تقسیم مى‌شوند به اعتباراتى جامع اسماء ذات و صفات و افعالند. یک اسم باعتبار جهات متعدد داخل هر سه اسم مى‌باشد مثل اسم «رب» باعتبار معناى ثابت اسم ذات است و چون معنى مالکیت مى‌دهد اسم صفت است و باعتبار آنکه به معناى مصلح آمده است، اسم فعل است باید توجه داشت که هر مظهرى که اسماء ذات در آن ظهور و تجلى نمایند این تجلّى را، تجلى ذاتى گویند و اگر حق باسماء صفات تجلى نماید، آن را تجلى اسمائى نامند و هکذا تجلى فعلى ولى این تجلى ذاتى غیر از تجلى ذاتى مخصوص باولیاء محمدیین «علیهم السلام» است که حق در آنها بدون وساطت اسماء تجلى مى‌نماید. فافهم فانه دقیق.



1 - بهمین اعتبار اهل توحید فرموده‏اند، که حق تعالى که اصل وجود و مبدا جمیع تجلیات ذاتى و صفتى و فعلى است، غیب الغیوب است. از طرفى مبدا جمیع ظهوراتست و اظهر از هر موجودى است. در دعاى عرفه از حضرت سید العارفین مأثور است:« کیف یستدل علیک بما هو فی وجوده مفتقر الیک، أ یکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتى یکون هو المظهر لک؟ متى غبت حتى تحتاج الى دلیل یدل علیک و متى بعدت حتى تکون الآثار هی التى توصل الیک، عمیت عین تراک و لا تزال علیها رقیبا، تعرفت لکل شى‏ء فما جهلک شى‏ء فرأیتک ظاهرا فی کل شى‏ء، فانت الظاهر لکل شى‏ء».
حقیقت مقدس حق باعتبار ظهور فعلى اشراقى، جمیع ماهیات را از مقام ظلمت ذاتى بنور وجود خویش منور نموده است، پس اظهر از هر ظاهرى است، لذا بحسب تجلى خارجى و علمى« در موطن اذهان» ظاهر بالذات و مظهر غیر است،« یا من دل على ذاته بذاته». بنا بر این، حق اعرف از جمیع ما سوا است و عالم نمى‏تواند منشاء ظهور او گردد.
زهى نادان که آن خورشید تابان‏ بنور شمع جوید در بیابان‏
از حضرت کاظم« روحى فداه» مرویست:« لیس بینه و بین خلقه حجاب غیر خلقه، احتجب بغیر حجاب محجوب و استتر بغیر ستر مستور». از کمال نقش نتوان خامه نقاش دید.
حجاب بین خلق و حق، خلق است و تعین خلقى حاجب است، عین ثابت ممکن، محو شدنى نیست. پس شهود حق بتمام جهات براى احدى مقدور نیست. طلب‏کنندگان کنه وجود را بدور باش:« یحذرکم اللّه نفسه» مى‏راند و آنها را از تصور باطل و نیل بامر محال از غایت رافت منع مى‏نماید، با آنکه شمس الشموس هویت او تمام ذرات وجود را پر از نور نموده است.
از حضرت مرتضى على نقل شده است:« لم تحط به الاوهام، بل تجلى لها بها، و بها امتنع منها» و نیز وارد شده است:« ظاهر فی غیب و غایب فی ظهور، لا یجنه البطون عن الظهور و لا یقطعه الظهور عن البطون، قرب فناى و علا فدنى، و ظهر فبطن، و بطن فعلن و دان و لم یدن». از امام صادق« ع» وارد شده است:« التوحید ظاهره فی باطنه و باطنه فی ظاهره، ظاهره موصوف لا یرى و باطنه موجود لا یخفى، ما یطلب بکل مکان و لم یخل منه مکان طرفة عین، حاضر غیر محدود و غایب غیر مفقود».
تحقیق این روایات در مطاوى شرح نگارنده بر فصوص خواهد آمد. ما روایاتى که در توحید و احکام آن و صفات و اسماء حق از اهل بیت عصمت و وارثین علم ولایت وارد شده است، در شرح فصوص بمناسبت مقامات نقل کرده‏ایم. هیچ تحقیق کامل و لطیف عرفانى ندیدیم، مگر آنکه از حمله وحى مطالب دقیق و عارى از اوهام در آن زمینه وارد شده است: و انّهم« علیهم السلام» نطقوا بمخ الحکمة و لب لباب المعرفة، تصریحا و تلویحا، رمزا و کشفا، على تفاوت درجات افهام الناس و انّ حدیثهم صعب مستصعب.
نهفته معنى نازک بسى است در خط یار تو فهم آن نکنى اى ادیب، من دانم‏
نعم ما قیل فی حقهم‏
از رهگذر خاک سر کوى شما بود هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد

منبع:

شرح مقدمه فصوص الحکم داود القیصری - سید جلال الدین آشتیانی - ص252-255