الفقرة الخامسة :
شرح مقدمه قیصرى بر فصوص الحکم (حسن زاده آملی):
و تنقسم1 بنوع من القسمة أیضا: إلى أسماء الذات، و أسماء الصفات2، و أسماء الأفعال3، و إن کان کلّها أسماء الذات، لکن باعتبار ظهور4 الذات فیها تسمّى «أسماء الصفات» و بظهور الأفعال فیها تسمّى: «أسماء الأفعال» و أکثرها یجمع الاعتبارین5 أو الثلاث إذ فیها ما یدلّ على الذات باعتبار، و ما یدلّ على الصفات باعتبار آخر، و ما یدلّ على الأفعال باعتبار ثالث، کالربّ فإنّه بمعنى الثابت للذات، و بمعنى المالک للصفة، و بمعنى المصلح للفعل.
و أسماء الذات هو: اللّه6، الربّ، الملک، القدّوس، السلام، المؤمن، المهیمن، العزیز، الجبّار، المتکبّر، العلیّ، العظیم، الظاهر، الباطن، الأوّل، الآخر، الکبیر، الجلیل، المجید، الحقّ، المبین، الواجد، الماجد، الصمد، المتعالی، الغنیّ، النور، الوارث، ذو الجلال، الرقیب.
و أسماء الصفات و هی: الحیّ، الشکور، القهّار، القاهر، المقتدر، القوی، القادر، الرحمن، الرحیم، الکریم، الغفّار، الغفور، الودود، الرؤوف، الحلیم، الصبور، البرّ، العلیم، الخبیر، المحصی، الحکیم، الشهید، السمیع، البصیر.
و أسماء الأفعال هو: المبدئ، الوکیل، الباعث، المجیب، الواسع، الحسیب7، المقیت، الحفیظ، الخالق، البارئ، المصوّر، الوهّاب، الرزّاق، الفتّاح، القابض، الباسط، الخافض، الرافع، المعزّ، المذلّ، الحکم، العدل، اللّطیف، المعید، المحیی، الممیت، الوالی، التوّاب، المنتقم، المقسط، الجامع، المغنی، المانع، الضارّ، النافع، الهادی، البدیع، الرشید.
1 - الأسماء ثلاثة: ذاتیة و وصفیّة و فعلیّة؛ لأنّ الاسم أنّما یطلق على الذات باعتبار نسبة و تعیّن. و ذلک الاعتبار إمّا أمر عدمی نسبی محض کالغنی و الأول و الآخر أو غیر نسبیّ کالقدوس و السلام، و یسمّى هذا القسم «أسماء الذات» أو معنى وجودى یعتبره العقل من غیر أن یکون زائدا على الذات خارج العقل؛ فإنّه محال، و هو إمّا أن لا یتوقّف على تعقّل الغیر کالحیّ و الواجب، و إمّا أن یتوقّف على تعقّل الغیر دون وجوده کالعالم و القادر، و تسمّى هذه «أسماء الصفات» و إما أن یتوقّف على وجود الغیر کالخالق و الرازق، و یسمّى «أسماء الأفعال» لأنّها مصادر الأفعال.
شرح فصوص الحکم داود القیصری - تصحیح آیة الله حسن حسن زاده آملی - جلد اول - ص69 - 70.
و تنقسم بنوع من القسمة أیضا الى اسماء الذات و اسماء الصفات و اسماء الافعال، و ان کان کلها اسماء الذات، لکن باعتبار ظهور الذات فیها تسمّى اسماء الذات، و بظهور الصفات فیها تسمّى اسماء الصفات، و بظهور الأفعال فیها تسمّى اسماء الأفعال، و اکثرها یجمع الاعتبارین او الثلاث؛ اذ فیها ما یدّل على الذات باعتبار، و ما یدّل على الصفات باعتبار آخر، و ما یدّل على الافعال باعتبار ثالث، کالرب فانه بمعنى الثابت، للذات، و بمعنى المالک، للصفة، و بمعنى المصلح، للفعل.1
اسماء الهیه، اگر داراى حکم عموم باشند و صالح از براى قبول تعلقات متقابله و صفات متباینه باشند. این قسم از اسماء را اسماء ذات مىنامند. این اسماء حقایق لازم وجود حقند، مثل حیات و علم و اراده و قدرت و موجودیت و نوریت. این صفات «بما هى هى» بدون ملاحظه مظاهر و تقید بقیود و بنحو اطلاق، در قدیم، قدیم و در حادث، حادث. در متناهى، متناهى در متحیز، متحیزند؛ و غیر اینها از نعوت متقابله. این صفات چون از شئون ذاتى وجودند نظیر وجود سریان در اشیاء دارند، در مجرد، مجردند و در عقل، عقلند و در نفس، نفسند «و فی السم سمّ، و فی التریاق تریاق».
*** وحدت ذاتیهیى که عین اشیاء است همین حکم را دارد. ولى وحدتى که نعت از براى واحد است، از اسماء صفات است. چون مشعر به کثرت است اشعار به کثرت بدون اشعار بتأثیر از خواص اسماء صفاتست. این وحدت، وحدت نسبى و اضافى است و بحق تعالى باعتبار اسم اللّه که محتد و مجمع اسماء و مشرع وحدت و کثرت معروف بین جمهور است، اضافه مىشود از صفات آنچه که مشعر به نوعى تکثر است، اسماء صفات بشمار مىرود، نظیر وحدتى که وصف واحد باشد، نه عین واحد و اشعار به کثرت به وجوهى دارد: یکى آنکه: دلالت بر جمعیت نسب و تعلقات نماید، نظیر وحدتى که نعت واحد است. وحدتى که نعت واحد است عبارتست از وحدت صفات باعتبار آنکه براى ذات ثابت است.
دوم آنکه دلالت نماید بر کثرت «من حیث هى کثرة» از حیث اسماء و نسب فقط یا از حیث آثار و صور و مظاهر مثل اسم «محیط» و اسم «محصى». سوم آنکه: دلالت بر تعلق بمظاهر فىالجمله داشته باشد، مثل: قهار، لطیف، سمیع، بصیر، حى، علیم، مرید، قادر و متکلم، در صورتى که تعلق آن صفات بمظاهر اراده شود، اعم از اینکه تعلق بجمیع مظاهر بگیرد مثل «أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ، وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»، یا ببعضى از مظاهر تعلق بگیرد مثل «أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ».
اگر از اسماء معنى تأثیر و ایجاد و احیاء و اذهاب و اماته و تجلى و حجاب و کشف و ستر و غیر اینها از معانى مفهوم گردد، این قبیل از اسماء اسماء افعال است.2
این جدول را شارح فصوص در این مقدمه و حمزه فنارى در شرح مفتاح از کتاب انشاء الدوائر شیخ اکبر محیى الدین «قده» نقل نمودهاند.
اسماء الذات/ امهات الاسماء/ اسماء الصفات/ اسماء الافعال
اللّه، الرب، الملک،/ الحیات/ الحى، الشکور، القهار،/ المبدئ، المعید، الوکیل، الباعث،
القدوس، السلام،// القاهر، المقتدر،/ المجیب، الواسع، الحسیب، المقیت،
المؤمن، المهیمن،/ الکلام/ القوى القادر،/ الحافظ، الخالق، البارى، المصور،
العزیز، الجبار، المتکبر،/ القدرة/ الکریم، الغفار، الرحمن، الرحیم،/ الوهاب، الرزاق، الفتاح، القابض، الباسط، الخافض، الرافع، المعز،
الباطن، الکبیر، الجلیل،/ الارادة/ الغفور، الودود، العلیم،/ المذل، الحکم، العدل، اللطیف،
المجید، الحق، المبین،// الخبیر، المحصى، الحلیم،/ المحیى، الممیت، الوالى، التواب،
الواجد، الماجد، الصمد،/ العلم/ الرشید، الرءوف الحکیم،/ المنتقم المقسط، الجامع، المغنی،
الاول، الآخر، المتعالى،/ السمع/ الشهید، السمیع، البصیر/ المانع، الضار، النافع، الهادى،
الغنى، النور، الوارث،// الصبور، البر./ البدیع، الرشید.
ذو الجلال، الرقیب/ البصر//
شیخ اکبر محیى الدین «رضى اللّه تعالى عنه» در رساله انشاء الدوائر اسماء حق را در این جدول ضبط نموده است. اینکه شارح فصوص فرموده است: «و اکثرها [الاسماء] یجمع الاعتبارین او الثلاث، اذ فیها ما یدّل على الذات باعتبار ...
الخ»، نظرش بکلام شیخ اکبر است، چون شیخ اکبر بعد از ذکر این جدول فرموده است: «و هذه الاسماء الحسنى منها ما یدل على ذاته، و قد یدل مع ذلک على صفاته او افعاله».
آن اسمى که دلالتش بر ذات ظاهرتر است از اسماء ذات شمرده شده است.
و همچنین در اسماء صفات و اسماء افعال، شیخ اکبر بعد از عبارت مذکور فرموده است: «فما کان دلالته على الذات اظهر، جعلناه من اسماء الذات، و هکذا فعلناه فی اسماء الصفات و اسماء الافعال من جهة الاظهر، لا انه لیس له مدخل فی غیر جدولها. کالرب فان معناه الثابت فهو للذات و المصلح فهو من اسماء الافعال و بمعنى المالک فهو من اسماء الصفات».
امهات اسماء الوهیه، مثل حیات و علم و قدرت، اگر باعتبار آنکه عین ذات حقند، نظیر وحدت، من حیث هی ملاحظه شوند «لا نعتا للواحد مثلا» از اسماء ذاتند، و اگر تعلق آنها بغیر لحاظ شود، از اسماء صفاتند. خلاصه آنکه امّهات کلى، اگر بنحو کلیت لحاظ شوند و امتیاز نسبى در آنها ملاحظه نشود، اسم ذات و اگر با نسب و امتیازات لحاظ شوند، از اسماء صفاتند. اسماء نظیر قادر و قدیر از سدنه اسم قهار و قاهرند و مثل محصى از سدنه اسم علیم است. باعتبار تعلق بغیر از اسماء صفاتند. شیخ اکبر بهمین اعتبار، قدوس و سلام را از اسماء ذات دانسته است. شیخ قیصرى بعد از نقل اسما از انشاء الدّوائر شیخ اکبر گفته است:
1 - از طرق روات شیعه و تابعان ائمهى اثنى عشر علیهم السلام،« همانطورىکه روات عامه نیز ذکر کردهاند» نود و نه اسم اعم از اسماء ذات و صفات و افعال از حضرت رسول نقل شده است. کما اینکه حضرت صادق« جعفر بن محمد علیه الصلاة و السلام» از آباء و اجداد اطهار خود از حضرت مرتضى على علیه السلام از این قرار روایت نموده است.
شرح مقدمه فصوص الحکم داود القیصری - سید جلال الدین آشتیانی - ص255-259