عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

الفقرة السادسة :

شرح مقدمه قیصرى بر فصوص الحکم (حسن زاده آملی):

هکذا عیّن الشیخ - قدس سره - الأسماء فی کتابه المسمّى ب‍ «إنشاء1 الدوائر» نقلتها من غیر تبدیل و تغییر؛ تبرّکا و تیمّنا بأنفاسه المبارکة.

و من الأسماء ما هی مفاتیح الغیب2، التی لا یعلمها إلاّ هو، و من تجلّى له الحقّ بالهویّة الذاتیّة؛ من الأقطاب و الکمّل، قال تعالى: عٰالِمُ اَلْغَیْبِ فَلاٰ یُظْهِرُ عَلىٰ غَیْبِهِ أَحَداً إِلاّٰ مَنِ اِرْتَضىٰ مِنْ رَسُولٍ‌3 و إلیه أشار النبی صلّى اللّه علیه و آله فی دعائه بقوله: «أو استأثرت به فی علم غیبک»4.

و کلّها داخلة تحت الاسم الأوّل و الباطن بوجه5، و هی المبدأ للأسماء التی هی المبدأ للأعیان6 الثابتة، کما سنبیّن إن شاء اللّه تعالى، و لا تعلّق لها بالأکوان7.

قال الشیخ - رضى اللّه عنه - فی «فتوحاته المکیّة»: و أمّا الأسماء الخارجة عن الخلق و النسب8، فلا یعلمها إلاّ هو؛ لأنّه لا تعلّق لها بالأکوان.

و منها: ما هی مفاتیح الشهادة9؛ أعنی الخارج، إذ قد تطلق و یراد بها المحسوس الظاهر فقط، و قد یراد بها أعمّ من ذلک، کما قال: عٰالِمُ اَلْغَیْبِ وَ اَلشَّهٰادَةِ‌»10 و کلّها داخلة تحت الاسم الآخر و الظاهر11 بوجه آخر، فالأسماء الحسنى هی امّهات الأسماء کلّها.

و اعلم: أنّ بین کلّ اسمین12 متقابلین اسما ذا وجهین، متولّدا منهما، برزخا بینهما، کما أنّ بین کلّ صفتین13 متقابلتین صفة ذات وجهین، متولّدة منهما، و یتولّد أیضا من اجتماع الأسماء بعضها مع بعض - سواء کانت متقابلة، أو غیر متقابلة - أسماء غیر متناهیة،14 و لکلّ منها مظهر فی الوجود العلمیّ و العینیّ‌.



1 - راجع (ص 28-35) و فی مصباح الأنس (ص 111-117).
2 - مفاتیح الغیب فی قبال مفاتیح الشهادة کما یأتی. مفاتیح الغیب داخلة فی الاسم «الأول» و «الباطن» بوجه الإطلاق، أی فی الأوّل و الباطن المطلقین.
و مفاتیح الشهادة داخلة تحت الاسم الآخر، و الظاهر بوجه الإضافی، أی فی الأوّل و الباطن المضافین، فالمفاتیح کلّها داخلة تحت الأسماء الأربعة التی هی الأمّهات.
فقوله: «فالأسماء الحسنى هی أمّهات الأسماء کلّها» ناظر إلى تلک الأربعة: الأوّل و الآخر و الظاهر و الباطن، و التعریف للعهد.
و یمکن أن تکون حرف الفاء نتیجة للکلّ‌، أی أسماء الجلال و الجمال و أسماء الذات و الصفات و الأفعال، و الأسماء التی هی مفاتیح الغیب و الشهادة کلّها داخلة تحت تلک الأمّهات الأربعة.
و من قوله: «و من تجلّى له الحق...» عطف على «هو» فی قوله: «إلاّ هو» و ذکر الآیة استشهاد لمن.
ثم ینبغی التدبر فی الکنایة فی کریمة وَ عِنْدَهُ مَفٰاتِحُ اَلْغَیْبِ‌ حتّى یعلم أنّه مبدأ المفاتیح، التی هی المبادئ للأسماء التی هی المبادئ للأعیان الثابتة، التی هی المبادئ للأکوان الخارجیة.
3 - الجنّ (72):26-27.
4 - بحار الأنوار ج 85 ص 234 ح 1.
5- کعالم الجبروت بالنسبة إلى عالم الملکوت.
6 - فقط فی العلم لا فی العین.
7 - أی بالممکنات الخارجیة، أی لا تکون ظاهرا لها أبدا و لا مظهر لها فی الخارج.
8 - أی الخلق، أی النسب الإشراقیة.
9 - و هی الأسماء التی تکون مظاهرها صور الممکنات الخارجیة.
10 - الأنعام (6):73.
11 - کعالم الملکوت بالنسبة إلى عالم الجبروت.
12 - کالرحمن و القهّار.
13 - کالرحمة و القهر.
14 - و هذا کما یولد امتداد الأمزجة الحاصلة من مراتب الامتزاجات لا تعدّ و لا تحصى.

منبع:

شرح فصوص الحکم داود القیصری - تصحیح آیة الله حسن حسن زاده آملی - جلد اول - ص70-71.



شرح مقدمه قیصرى بر فصوص الحکم (آشتیانی):

هکذا عیّن الشیخ «قده» الاسماء فی کتابه المسمّى بانشاء الدوائر، نقلتها من غیر تبدیل و تغییر، تبرکا و تیمنا بانفاسه.

و من الاسماء ما هی مفاتیح الغیب، التى لا یعلمها الا هو، و من تجلى له الحق بالهویة الذاتیة من الاقطاب و الکمّل، قال تعالى: «عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى‌ غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‌ مِنْ رَسُولٍ» و الیه اشار النبى «ص» فی دعائه بقوله: «او استأثرت به فی علم غیبک»، و کلها داخل تحت الاسم الاول و الباطن بوجه، و هی المبدا للاسماء التى هی المبدا للاعیان الثابتة، کما سنبین ان‌شاءالله تعالى، و لا تعلق لها بالاکوان.

قال الشیخ رضى اللّه عنه، فی فتوحاته المکیة: «و اما الاسماء الخارجة عن الخلق و النسب، فلا یعلمها الا هو، لانّه لا تعلق بها بالاکوان».

و منها ما هی مفاتیح الشهادة، اعنى الخارج؛ اذ قد یطلق و یراد بها المحسوس الظاهر فقط، و قد یراد بها اعم من ذلک، کما قال: «عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ»، و کلها داخلة تحت الاسم الآخر و الظاهر بوجه آخر. فالاسماء الحسنى هی امّهات الاسماء کلها.

و اعلم ان بین کل اسمین متقابلین، اسم ذو وجهین، متولد منهما هو برزخ بینهما، کما ان بین کل صفتین متقابلتین صفة ذات وجهین، متولدة منهما، هی و یتولد ایضا من اجتماع الاسماء بعضها مع بعض، سواء کانت متقابلة او غیر متقابلة، اسماء غیر متناهیة، و لکل منها مظهر فی الوجود العلمى و العینى.


بعضى از اسماء، مفاتیح غیب وجودند، که منشاء تعین وجود مى‌شوند و کسى علم بمفاتیح غیب ندارد و فقط خداوند به‌آن عالم است؛ چون در غیب وجود برزخ، موجودند و کسى راه بغیب وجود ندارد، مگر کسى که مورد تجلى حق به هویت ذاتیه واقع شود، یعنى مورد تجلى ذاتى حق واقع گردد، کسانى که مظهر تجلى صفاتى هستند، از این اسماء خبر ندارند. عالم بغیب یعنى مفاتیح غیب حق است و غیب وجود خود را براى کسى ظاهر نمى‌نماید، مگر ببعضى از عباد خود، و آن عباد کمّل مخصوص به تجلى ذاتى‌اند. این قبیل از اسماء را که کسى به آنها وقوف حاصل نمى‌نماید، اسماء مستاثره نامیده‌اند و مکنون در غیب وجودند. این اسماء داخل حیطه اسم اول و اسم باطنند و چون داخل در اسم باطنند، هرگز ظاهر نمى‌شوند. این اسماء مبدا ظهور اسمائى هستند که مبدا ظهور اعیان ثابته‌اند، و اعیان ثابته صور و تعین این اسماء مى‌باشند. اعیان ثابته ظهور اسماء الهیه‌اند، و اسماء الهیه باطن اعیان ثابته‌اند و اسمائى که حکومت بر اعیان ثابته دارند، ظهور اسماء مستاثره‌اند و اسماء مستاثره داخل در حیطه اسم باطن و اسم اولند.

بنا بر این، آنچه که مربوط بغیب وجود است، منتسب باسم باطن و اوّلست. و آنچه که اختصاص بظاهر و صورت وجود دارد، محکوم بحکم اسم ظاهر است، «أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ». اکوان وجود، ظهور و تعین خارجى اعیان ثابته‌اند. و اعیان نسبت به اکوان سمت بطون دارند و اسمائى که منشأ اعیان ثابته‌اند، نسبت بطون دارند و مبدا تعین آن اسماء، اسماء مربوط بغیب وجود است که تعلق به اکوان ندارند و آنچه که تعلق به اکوان دارد، اسماء و صفات متعین در حضرت علمیه‌اند. تحقیق این مطلب آنکه: بعضى از اسماء در عالم، داراى حکم متعینى هستند که بواسطه تعین حکم آن اسم دانسته مى‌شود. علم باین اسم یا از خلف‌ حجاب اثر است. این مقام بهره عارفان از ابرار است، یا بدون واسطه و حجاب مکشوف و مشهود مى‌شود. این مقام اختصاص به مقربان و کمّل دارد. برخى از اسماء ذاتیه، داراى حکم و اثر متعینى در عالم خلق نمى‌باشند. این قبیل از اسماء را اسماء مستاثره نامیده‌اند. پیغمبر در دعاء خود فرموده است: «اللّهم انى اسألک لکلّ اسم هو لک سمّیت به نفسک، او انزلت فی کتابک، او علمته احدا من عبادک او استاثرت به فی علم غیبک».

برخى از عرفا، اسم مستاثر را ذات احدیت مطلقه دانسته‌اند، منشأ تعین خارجى، ذات مطلق نمى‌باشد، بلکه ذات متعین است. ظاهر کلام قونوى و محیى الدین اینست که بعضى از اسماء ذاتیه مظهر ندارند. حق آنست که اسم مستأثر در عالم عین، اثر دارد ولى اثر آن اسم نیز مستأثر است.1  «لان للاحدیة الذاتیة وجهة خاصة مع کل شى‌ء و هو سرّها الوجودى، لا یعرفه غیر الحق، ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها إِنَّ رَبِّی عَلى‌ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ».

مفاتیح غیب، همان‌طورى‌که قبلا بیان نمودیم، مبدا تعین اسماء و صفات در مقام واحدیت وجودند. مقام واحدیت منتشأ از مفاتیح غیب است، که بواسطه حب ذاتى که منشأ تناکح در اسماء است بنحو تفصیل در مقام اسماء و صفات تحقق پیدا نموده‌اند. و اعیان ثابته که صور اسماء الهیه‌اند، منشاء ظهور اکوان و مراتب وجودند، هر تعینى نسبت به منشإ خود ظاهر است و منشأ، باطن این تعین مى‌باشد.

مفاتیح غیب باطن اول و محکوم بحکم اسم اول و باطن مطلق مى‌باشند.

اسماء خارج از اکوان و خلق و نسب- مربوط بحق معلوم و مشهود نیستند، چون خارج از علم خلقند. بعضى از اسماء مفاتیح عالم شهادتند. مراد از شهادت و اسماء مربوط به شهادت مطلق، عالم حس و ظاهر مطلق است، و گاهى اعم از عالم شهادت مطلق است، چون عوالم عقول نسبت به حضرت علمیه شهادتند و نسبت بعالم محسوس که شهادت مطلق باشد غیبند جمیع این اسماء «شهادت مطلق و شهادت مضاف‌اند»، از جهتى متعلق باسم آخر و اسم ظاهرند، چون غیب و شهادت از امور نسبى است. تحقیق این مطلب در حضرات خمس خواهد آمد. اسماء حسنى که اسماء کلیه باشند، امهات اسمائند و سایر اسماء از این چند اسم، همان‌طورى‌که ذکر شد، ظاهر مى‌شوند، بین دو اسم متقابل، اسمى که برزخ بین این دو اسم است وجود دارد. در بیان تناکح بین اسماء، این مطلب بیان خواهد شد کما اینکه از تناکح بین دو صفت متقابل نیز صفتى که برزخ بین این دو صفت متقابل باشد، متولد مى‌شود. و همچنین از سایر اسماء و صفات متقابله و غیر متقابله، اسماء غیر متناهیه‌یى از ازدواج و تناکح بین اسماء تولید خواهد شد.

از براى جمیع این اسماء و اسماء متولده مظاهرى در عالم علم و خارج متحقق خواهد شد. فرق بین اسم و صفت به لا بشرطى و بشرطلائى است. بنا بر این، تناکح بین اسماء و صفات و فرق بین این دو اعتبارى است، چون حقیقت علم و قدرت و اراده اگر لا بشرط اطلاق شود، اسم است و اگر بشرط لا لحاظ شود، صفت است.



1 - هیچ اسمى از اسماء حق، خالى از ظهور و سریان در مظاهر نیست. چیزى که هست مظاهر در احکام تابع اسماء حاکمه‌اند و از حقیقت و احکام و خصوصیات اسم حاکم، حکایت مى‌نمایند، یکى از احکام اسماء مستأثره، خفاء حقیقت آن است. در عالم وجود مظهر این اسم که سارى در جمیع حقایق است مستأثر است.

منبع:

شرح مقدمه فصوص الحکم داود القیصری - سید جلال الدین آشتیانی - ص259-262