عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

الفقرة السابعة :

شرح مقدمه قیصرى بر فصوص الحکم (حسن زاده آملی):

تنبیه 

اعلم: أنّ أسماء الأفعال1 - بحسب أحکامها - تنقسم أقساما:

منها: أسماء لا ینقطع حکمها، و لا ینتهی أثرها، أزل الآزال و أبد الآباد2، کالأسماء الحاکمة على الأرواح القدسیّة، و النفوس الملکیّة3، و على کلّ ما لا یدخل تحت الزمان4 من المبدعات و إن کانت داخلة تحت الدهر5.

و منها: ما لا ینقطع حکمه أبد الآباد، و إن کانت منقطعة الحکم أزل الآزال، کالأسماء6 الحاکمة على الآخرة، فإنّها أبدیّة، کما دلّت الآیات على خلودها و خلود أحکامها، و غیر أزلیّة، بحسب الظهور؛ إذ ابتداء ظهورها من انقطاع النشأة الدنیاویّة.

و منها: ما7 هو مقطوع الحکم أزلا، و متناهی الأثر أبدا، کالأسماء8 الحاکمة على کلّ ما یدخل تحت الزمان، و على النشأة الدنیاویّة، فإنّها غیر أزلیّة، و لا أبدیّة بحسب الظهور، و إن کانت نتائجها بحسب الآخرة أبدیّة.

و ما تنقطع أحکامه: إمّا أن ینقطع مطلقا و یدخل الحاکم علیه فی الغیب المطلق الإلهیّ‌، کالحاکم9 على النشأة الدنیاوّیّة.

و إمّا أن یستتر و یختفی تحت حکم الاسم، الذی یکون أتمّ حیطة منه عند ظهور دولته؛ إذ للأسماء دول بحسب ظهوراتها و ظهور أحکامها، و إلیها تستند أدوار الکواکب السبعة - التی مدّة کلّ دور منها ألف سنة - و الشرائع؛ إذ لکلّ شریعة اسم من 

الأسماء، تبقى ببقاء دولته، و تدوم بدوام سلطنته، و تنسخ بعد زوالها، و کذلک التجلّیات الصفاتیّة؛ إذ عند ظهور صفة ما منها، تختفی أحکام غیرها تحتها.

و کلّ واحد10 من الأقسام الأسمائیّة یستدعی مظهرا، به تظهر أحکامها، و هو الأعیان، فإن کانت قابلة لظهور الأحکام الأسمائیّة کلّها11 - کالأعیان الإنسانیّة - کانت فی کلّ آن مظهرا لشأن من شؤونها، و إن لم تکن قابلة لظهور أحکامها کلّها، کانت مختصّة ببعض الأسماء دون البعض، کأعیان الملائکة13,12.

و دوام الأعیان فی الخارج و عدم دوامها فیه دنیا و آخرة راجع إلى دوام الدول الأسمائیّة و عدم دوامها، فافهم؛ فإنّک إن أمعنت النظر فی هذا التنبیه و تحقّقت المطلوب منه، تظهر لک أسرار کبیرة5، و اللّه الهادی.



1 - و اعلم أنّ التعینات الأسمائیة و إن کانت کلّها أسماء للذات، و لکن باعتبار دلالتها على الذات تنقسم إلى ثلاثة أقسام؛ لأنّها إن دلّت على الذات فقط فهی أسماء الذات، و إن دلّت على الذات باعتبار اتّصافها بصفة من الصفات فهی أسماء الصفات، و إن دلّت على الذات باعتبار فاعلیّته لفعل من الأفعال و ظهورها منه فهی أسماء الأفعال.
2 - کالخالق و البدیع و الباری.
3 - خ ل، الملکوتیة.
4 - و اعلم أنّ نسبة المتغیّر بالمتغیّر هو الزمان، و نسبة المتغیّر بالثابت هو الدهر، و نسبة الثابت بالثابت هو السرمد، و نسبة الثابتات إلى القدیم بالذات هو الأزل.
5 - الدهر هو الامتداد المعقول من بقاء ذات الأحدیة.
6 - کالمحیی و المنتقم و القهّار و الغفور.
7 - کالرازق و الخالق و المکوّن و الماحی.
8 - کالوهّاب و المعطی و المصوّر و الرازق و الواسع و غیرها.
9 - مثال للحاکم المنقطع بنحو الإطلاق، قال العارف القاسانی فی عین الیقین:
و منها ما ینقطع أزلا و أبدا ثمّ یدخل فی الغیب المطلق الإلهی، کالحاکم على النشأة الدنیویة مطلقا، أو یستتر و یختفى تحت الاسم الذی حان حین دولته کالحاکم على أدوار الکواکب السبعة التی مدّة کلّ دور منها ألف سنة.
10 - أی الأسماء الذاتیّة و الصفاتیة و الأفعالیة.
11 - أی أسماء: الذات و الصفات و الأفعال.
12 - کما قالوا وَ مٰا مِنّٰا إِلاّٰ لَهُ مَقٰامٌ مَعْلُومٌ (الصافات (37):164).
13 - سیأتی البحث فی الفصّ الآدمی (ص 285): عن أنّ للملائکة لیست جمعیّة آدم.

منبع:

شرح فصوص الحکم داود القیصری - تصحیح آیة الله حسن حسن زاده آملی - جلد اول - ص71-73.



شرح مقدمه قیصرى بر فصوص الحکم (آشتیانی):

تنبیه‌

اعلم ان اسماء الافعال بحسب احکامها تنقسم اقساما: منها، اسماء لا ینقطع حکمها و لا ینتهى اثرها، ازل الآزال و ابد الآباد کالاسماء الحاکمة على الارواح القدسیة و لنفوس الملکیة، و على کل ما لا یدخل تحت الزمان من المبدعات و ان کانت داخلة تحت الدهر.

و منها ما لا ینقطع حکمه ابد الآباد و ان کانت منقطعة الحکم ازل الآزال، کالاسماء الحاکمة على الآخرة، فانّها ابدیة کما دلّت الآیات على خلودها و خلود احکامها، و غیر ازلیة بحسب الظهور؛ اذ ابتداء ظهورها من انقطاع النشأة الدنیاویة.

و منها ما هو مقطوع الحکم ازلا و متناهى الاثر ابدا، کالاسماء الحاکمة على کل ما یدخل تحت الزمان و على النشأة الدنیاویة، فانها غیر ازلیة و لا ابدیة بحسب الظهور و ان کانت نتائجها بحسب الآخره ابدیة.

و ما ینقطع احکامه، اما ان ینقطع مطلقا، و یدخل الحاکم علیه فی الغیب المطلق‌ الالهى، کالحاکم على النشأة الدنیاویة، و اما ان یستتر و یختفى تحت حکم الاسم الذى یکون اتم حیطة منه، عند ظهور دولته؛ اذ للاسماء دول بحسب ظهوراتها و ظهور احکامها، و الیها یستند ادوار الکواکب السبعة التى مدة کل دور منها «الف سنة» و الشرائع: اذ لکل شریعة اسم من الاسماء تبقى ببقاء دولته و تدوم بدوام سلطنته و تنسخ بعد زوالها، و کذلک التّجلیات الصفاتیة، اذ عند ظهور صفة ما، منها تختفى احکام غیرها تحتها.

و کل واحد من الاقسام الاسمائیة، یستدعى مظهرا به یظهر احکامها و هو الأعیان؛ فان کانت قابلة لظهور الاحکام الاسمائیة کلها، کالاعیان الانسانیة، کانت فی کل آن مظهرا لشأن من شئونها؛ و ان لم یکن قابلة لظهور احکامها کلها، کانت مختصة ببعض الاسماء دون البعض کالاعیان الملائکة. و دوام الاعیان فی الخارج و عدم دوامها فیه دنیا و آخرة راجع الى دوام الدول الاسمائیة و عدم دوامها. فافهم فانک ان امعنت النظر فی هذا التنبیه و تحققت المطلوب منه، تظهر لک اسرار کبیرة و اللّه الهادى.


همان‌طورى‌که در مباحث قبلى بیان نمودیم، و محققان از اهل عرفان در مسفورات خود بیان نموده‌اند، تجلى در احدیت بما هی احدیت محال است، و حقیقت حق در مقام اطلاق و صرافت ذات، مشعر بهیج نوع از کثرت نیست و عارى از همه کثرات است، حتى کثرت اعتبارى که در تجلى اول موجود است، منشاء رابطه حقیقت وجود با کثرات چه در مقام احدیت و واحدیت و چه در مقام خلق و کثرت حقیقى، اسماء حسنى و صفات الهیه مى‌باشد. و الذى افاده الشهود الأتم مطابقا للقواعد المقررة عند اهل التحقیق، حق باعتبار اطلاق ذات، متعین بحکم اثباتى و نفیى نمى‌باشد، وضع اسم براى چنین حقیقتى متعذر است، هر اسمى که به چنین حقیقتى اطلاق شود، بر سبیل حقیقت و دلالت مطابقى نمى‌باشد، ولى از براى حقیقت حق در مقام صفات و افعال، اسماء حسنى و صفات علیا که دلالت بر آن حقیقت نماید موجود است و از براى حقیقت وجود در مراتب افعال و صفات و نسب و احکام الوهیت و اعتبارات اسمائى تحقق دارد.

اسماء حق، یعنى اسماء الوهیت بنحو دیگر از قسمت بر پنج قسم تقسیم مى‌شوند، یک قسم از این اقسام در عالم لفظ و کتابت وجود ندارد، حقیقت این‌ اسم، همان انسان کامل محمدى و وارثان علم و ولایت او «علیهم السلام» هستند. یکى از اقسام چهارگانه دیگر مفاتیح غیب است که داراى پنج مرتبه مى‌باشد. مفسران در تفسیر «لا یَعْلَمُها إِلَّا هُوَ» گفته‌اند: بمفاتیح غیب، احدى بالذات غیر از حق اطلاع ندارد و لیکن بتعریف حق ممکن است این اسماء دانسته شوند. کثیرى از بندگان خاص خداوند از موت خود و موجوداتى که در ارحام موجودند، خبر داده‌اند. شاید مراد از اینکه گفته شده است بمفاتیح غیب کسى مطلع نیست، عدم اطلاع از کیفیت فتح و مفتاحیت آن باشد.

مفاتیح غیب همان‌طورى‌که ذکر شد، از اسماء ذات است، از وجوه متعدد بر ذات دلالت دارد، ولى نه بنحو مطابقت از جمیع وجوه. غیر از قسم پنجمى که غیر کمّل، از آن اطلاع ندارند. از ناحیه‌ى این اسماء سرّ مبدئیت حق معلوم مى‌شود، اعتبارات و اضافات، بر این اسماء و مراتب متفرع مى‌شود.

اول مرتبه ذات و اول تعینى که مقام ذات از ناحیه این اسماء غیبى پیدا مى‌نماید، مقام الوهیت است، این مرتبه ظلّ حضرت ذات و مقام هویت وجود و امّهات اسماء الوهیه، «حى، عالم، مرید و قادر» است.

بزرگترین اسم از اسماء حقیقت الوهیت، اسم «اللّه» است.

اسم اعظم در مرتبه‌ى افعال، اسم قادر و قدیر است و چون خالق و بارى و مصور و قابض و باسط و امثال این اسماء سدنه اسم قدیر و قادر است، کما اینکه اسم رئوف و عطوف و ودود و امثال این‌ها تابع اسم مرید و سدنه این اسم مى‌باشد، حسیب و رقیب و شهید، تابع اسم علیم‌اند، ولى در اسم «حى» جمیع این احکام مجتمع است، بلکه جمیع احکام از این اسم متفرع مى‌شود، چون «حى» را به درّاک فعال تفسیر نموده‌اند و این معنى در جمیع اسماء شرط است.

بعد از وضوح این کلمات مى‌پردازیم بشرح این «تنبیه» بسیار نافع که شیخ محقق «قیصرى» در این مقدمه ذکر نموده است:

اسماء افعال، باعتبار احکامى که بر آنها متفرع مى‌شود، به اقسامى منقسم مى‌گردند:

یک قسم از اسماء، اسمائى است که حکم آنها ازلا و ابدا ثابت است و بوجه‌ من الوجوه منقطع نمى‌شود، مانند اسمائى که حاکم بر ارواح یعنى عقول مجرده طولیه و عرضیه و عوالم برزخیّه مى‌باشند، علت عدم انقطاع حکم این قبیل از اسماء آنست که مظاهر این اسماء، موجودات ازلى مى‌باشند، هر موجود ازلى بالضروره ابدى نیز مى‌باشد. عقول طولى و عرضى از لوازم وجود حقند، که صرف امکان ذاتى کافى از براى ایجاد آنها مى‌باشد و احتیاج به ماده و مدت و زمان ندارند، بلکه روح و معناى موجودات مادى مى‌باشند. چنین موجوداتى بدون تراخى و مهلت بصرف امکان ذاتى از علت وجودى خود صادر شده‌اند. در مباحث حکمى ثابت شده است که موجوداتى که در فوق زمان و ماده واقع شده‌اند و احتیاج بمعدّات و شرائط وجودى از قبیل زمان و مکان و ماده و وضع ندارند، ازلى‌الوجودند.

متکلمان که عالم را حادث بحدوث زمانى مى‌دانند، این قبیل از موجودات مجرده را نفى کرده‌اند.1 اسمائى که حاکم بر عقولند، دائمى و ازلى‌اند و انقطاع ندارند. نفوس فلکى و موجودات برزخى و مثالى و بالجمله هر موجودى که در رتبه متقدم بر عالم اجسام مادى واقع شده‌اند، همین حکم را دارند. در کلام امام همام على بن ابى طالب در جواب سؤال اعرابى از عالم علوى اشاره باین مطلب شده است. حضرت در جواب سؤال اعرابى از عالم علوى فرموده است: «صور عاریة عن الموادّ، خالیة عن القوة و الاستعداد فتجلّى لها ربّها ... الخ» یعنى: موجودات‏ 2 عالم علوى صورتها و معانى معراى از ماده و خالى و مبرا از قوه و استعدادند که بصرف تجلى حق و اشراق وجود از شمس هویت وجود مطلق، ظاهر و بنور جمال الهى متلألأ شده‌اند.

نفوس فلکى هم همین حکم را دارند، لذا فلکیات را قدماى از حکما، قدیم، زمانى مى‌دانسته‌اند و مشروحا براى اثبات قدمت آنها برهان اقامه نموده‌اند.3 

نفوس ناطقه، چون حادث بحدوث زمانى‌اند و ابتداى وجودى دارند، و حادث زمانى مى‌باشند، ازلى الوجود نیستند؛ چون تجرد دارند، و یا بحرکات جوهرى مجرد مى‌شوند، فنا و زوال ندارند، وجودى دائمى و ابدى الحیات مى‌گردند.

ناچار اسمى که باین قبیل از موجودات حاکم است، حکم آن ابتداى وجودى دارد، و لیکن انقطاع ندارد؛ چون مظهر آن زائل نمى‌شود، بلکه دائمى است بدوام این اسم.4 

اسما حاکم بر آخرت و قیامت، همین حکم را دارند، چون بعد از زوال عالم دنیا مظاهر این قبیل از اسماء در عالم آخرت محشور خواهند شد، و احکام آنها از قبیل لذت در بهشت و درجات آن از قبیل جنت ذات و صفات و افعال، و عذاب در آخرت و دار جهنم با درجات آن اختصاص به دوره آخرت دارد، چون اسماء حاکم بر دنیا بباطن ذات حق رجوع مى‌نمایند: «هر فرعى باصل خود بر مى‌گردد» و نوبت بظهور دولت اسما حاکمه بر آخرت مى‌رسد. اسما حاکم بر آخرت، آنچه که مربوط به ایصال نعم اخروى است، اعم از روحانى و جسمانى دائم‌الحکمند و منقطع نمى‌گردند، و آنچه، که مربوط بعذاب فسّاق و معاندین و کفار است، در پاره‌اى از افراد، بعد از مدتى حکومت آنها منقطع مى‌گردد و از برخى از مردم، خصوصا کفار و نواصب و مبغضین آل محمد «علیهم السلام»، بحسب ظواهر آیات و روایات منقطع نمى‌شود. تفصیل این بحث در شرح بر فصوص خواهد آمد.

خلاصه‌ى کلام، آنکه بعضى از اسماء که حکومت بر ارواح مجرده «عقول طولیه و عرضیه و نفوس ملکى»، و بالجمله هر موجودى که داخل در زمان و زمانیات نیست، دائمى و ازلى‌اند. همین ملاک در موجودات مثالى و برزخى در قوس نزول موجود است، و اسما حاکم بر این موجودات نورى ازلى الحکم و ابدى‌الاثرند.

برخى از اسماء، که حاکم بر نفوس ناطقه حادث و اسماء حاکم بر صور اخروى از صور و تعینات سعدا و مظاهر اشقیا هستند، ازلى الحکم نیستند، ولى حکومت این قبیل از اسماء انتها ندارد، یعنى ابدى است.

حکومت بعضى از اسماء موقت است، نه از لیست و نه ابدى، مثل اسماء حاکم بر موجودات عنصرى و مادى، چون مظاهر این اسماء موجوداتى هستند، که ظهور آنها مخصوص به قطعه خاصى از زمان و مرتبه مخصوصى از وجود است و امتداد وجودى ندارند، چون مرکب عنصرى و مادى‌اند زائل و داثرند، لذا اسماء حاکم بر این مظاهر، بطور موقت حکومت دارند، و بعد از سر آمدن دولت و زوال حکومت آنها مستتر و مخفى مى‌شوند. در اسمى که دولت آن ظاهر شده و داراى حیطه تمام‌تر و حکومت کاملترى است. و برخى از اسماء هم رجوع بغیب وجود مى‌نمایند، نظیر اسماء حاکم بر نشئه دنیایى.

اسماء حق باعتبار ظهورات و تجلّیات و ظهور احکام آن تجلّیات و حکومت بر مظاهر، داراى دولتهایى هستند که بهمین اسما مستند است. دوره‌هاى کواکب سبع، که مدت هر دوره آن هزار سال است و همین‌طور شرایع الهى نیز مستند بظهور دولت این اسماء است، چون هر شریعتى داراى اسمى است که مدت بقاء و دوام آن شریعت مستند باین اسم است، و بعد از زوال حکومت این اسم، مدت عمر آن شریعت نیز تمام مى‌شود و بعد از زوال حکومت اسم حاکم بر آن شریعت، آن شریعت نیز نسخ مى‌شود.

تجلیات صفاتى نیز همین حکم را دارا مى‌باشد، بعد از ظهور دولت و حکم صفتى از تجلیات صفاتى، احکام غیر این صفت از صفات الهى، در زیر حکم این صفت مختفى مى‌شود. صفات دیگر نیز حکم دارند، ولى حکم آنها در مقام‌ ظهور صفتى از صفات الهى مخفى است و ظهور ندارد. سابق بیان کردیم، که حق در مقام ظهور باسم جلال، جمالى نیز در باطن این تجلى جلالى موجود است.

هر یک از تجلیّات اسمائى در ظهور و حکم، محتاج به مظهرى است که در آن ظهور نماید. مظاهر اسماء الهى، اعیان ثابته ممکنات است که نحوه مظهریت آنها و ظهور اسماء در اعیان بطور اجمال بیان شد و بنحو تفصیل در فصل ثالث بیان خواهد شد.

برخى از مظاهر، داراى وجودى عریض و صاحب مراتب متعدده است، و نسبت بهر مرتبه‌اى حکمى دارد و داراى نشئات مختلف مى‌شود، جامع نشئات دنیاوى و برزخى و اخروى است، نظیر وجود انسان، این مظهر که مظهر تمام اسماء و صفات حق است، و یا برخى از مظاهر دیگر که مظهر بسیارى از اسماء و صفات حق مى‌باشند، در هر آنى از آنات مظهر شانى از شئون الهیه‌اند؛ ممکن است مدت دولت برخى از اسماء تمام شود و برخى از اسماء دیگر بر آن حکومت نماید، مثل اسماء حاکمه بر انسان در دنیا که مدت دولت آنها تمام مى‌شود، ولى اسماء حاکم بر نفس ناطقه انسانى (با مراتب وجودى انسان از تجرد برزخى و تجرد تام و صور اعمالى که در باطن نفس موجود است) الى الابد بر این مظهر و عین ثابت حاکمند. انسان در هر آنى بحسب امتداد وجود و مظهریت تفاصیل احکام اسماء حق، مظهر شأنى از شئون اسماء کلیه و جزئیه است، بلکه افراد انسان مانند سایر موجودات، داراى یک حکم نیستند، چون ملکات و صور اعمال و اعتقادات و نیات در افراد انسان مختلف‌اند.

لقد صار قلبى قابلا کلّ صورة فمرعى لغزلان و دیرا لرهبان‌

و بیت لاوثان و کعبة طائف‌ و الواح توراة و مصحف قرآن‌

ادین بدین الحب انى توجهت‌ رکائبه فالدین دینى و ایمانى‌

بعضى از مظاهر، قابل قبول جمیع احکام اسماء الهیه را نمى‌نماید و در ظهور خارجى و احکام وجودى ببعضى اسماء احتیاج دارد، مثل اعیان ثابته ملائکه، که‌ مظهر بعضى از اسمائند، نظیر اسم علیم و سمیع و رحمن.

دوام و عدم دوام اعیان ثابته امکانیه و موجودات دنیا و آخرت، منوط بدوام حکومت و دولت اسماء الهیه و عدم دوام دولت و حکومت اسماء حق است. اگر کسى در این تنبیه بنظر دقیق و تحقیق بنگرد و بغور و کنه مطالب آن برسد و مقصود را کاملا درک نماید، اسرار بزرگى را کشف خواهد نمود.



1 - براى بحث کامل این مطلب رجوع شود به کتب حکمیه از قبیل شفا و اشارات و اسفار.
2 - این حدیث را جمعى از اکابر علماى امامیه از جمله سید مرتضى در کتاب غرر و درر نقل نموده است.
3 - اقدمین از حکما قائل به افلاک نبوده‏اند و عالم مادّه و اجسام را نامتناهى مى‏دانند قول بوجود افلاک بعد از بطلمیوس رواج پیدا نمود نفى افلاک منافات با قواعد عرفانى و فلسفى ندارد و هیچیک از قواعد عقلى را بر هم نمى‏زند. روى قواعد علم جدید زمین متحرک است و کرات سماوى معلق در جوند.
4 - مشائین نفوس را روحانیة الحدوث و روحانیة البقاء مى‏دانند. عرفا و صدر المتالهین و تبعه‏ى او نفوس ناطقه را جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء مى‏دانند. چون حدوث موجود روحانى ابتدائا بدون حلول در ماده بنحو تجرد تام محال است، و موجود مجرد تام که در صمیم ذات مجرد باشد نسبتش بجمیع ابدان متساوى است، روى همین جهت صدر المتألهین نفوس را جسمانیة الحدوث مى‏دانند، که بواسطه ‏ى حرکت جوهرى و سیلان طبیعى بمقام تجرد برزخى و تجرد تام و فوق التجرد مى‏رسند.

منبع:

شرح مقدمه فصوص الحکم داود القیصری - سید جلال الدین آشتیانی - ص262-269