الفقرة الثالثة :
شرح مقدمه قیصرى بر فصوص الحکم (حسن زاده آملی):
فعالم الأعیان مظهر الأسم الأوّل و الباطن المطلق، و عالم الأرواح مظهر الاسم الباطن و الظاهر المضافین، و عالم الشهادة مظهر الاسم الظاهر المطلق و الآخر1 من وجه2، و عالم الآخرة مظهر الاسم الآخر المطلق.
و مظهر اسم اللّه الجامع لهذه الأربعة3 هو الإنسان الکامل4، الحاکم فی العوالم کلّها، و عالم المثال مظهر الاسم المتولّد من اجتماع الظاهر و الباطن، و هو البرزخ بینهما.
و الأجناس العالیة5 مظاهر امّهات الأسماء التی تشتمل الأسماء الأربعة علیها، و المتوسّطة مظاهر الأسماء التی تحتها فی المرتبة، و السافلة مظاهر الأسماء التی دونها فی الحیطة و المرتبة.
و کذلک الأنواع الحقیقیّة، مظاهر الأسماء التی تحت حیطة الأنواع الإضافیّة6، و هی إن کانت بسیطة، یکون کلّ منها مظهرا لاسم خاصّ معیّن، و إن کانت مرکّبة، یکون کلّ منها مظهرا لاسم حاصل من اجتماع أسماء متعدّدة.
و أشخاصها مظاهر رقائق الأسماء، التی تحصل من اجتماع بعضها مع بعض، و من هذه الاجتماعات تحصل أسماء غیر متناهیة، و مظاهر لا تتناهى.
و من هنا یعلم سرّ قوله تعالى: قُلْ لَوْ کٰانَ اَلْبَحْرُ مِدٰاداً لِکَلِمٰاتِ رَبِّی لَنَفِدَ اَلْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِمٰاتُ رَبِّی وَ لَوْ جِئْنٰا بِمِثْلِهِ مَدَداً7 لأنّ کلماته تعالى هی أعیان الحقائق8 کلّها، و کمالات الأسماء9 المشترکة مشترکة بین مظاهرها، بخلاف الأسماء المختصّة فإنّ کمالاتها أیضا مختصّة.
و لا بدّ أن تعلم: أنّ کلّ ما هو موجود فی الخارج و له صفات متعدّدة، فهو مظهر لها کلّها، فإن کان یظهر منه فی کلّ حین صفة منها، فهو مظهر تلک الصفة فی ذلک الحین، کما أنّ الشخص الإنسانیّ تارة یکون مظهر الرحمة، و تارة مظهر النقمة باعتبار ظهور الصفتین فیه، و إن کان یظهر فیه صفة معیّنة أو صفات متعدّدة دائما، فهو مظهر لها دائما بحسبها.
فالعقول و النفوس المجرّدة - من حیث إنّها عالمة بمبادئها و ما یصدر منها - مظاهر للعلم الإلهیّ و کتب إلهیّة، و العرش10 مظهر الرحمن11 و مستواه، و الکرسیّ مظهر الرحیم، و الفلک السابع مظهر الرزّاق12، و السادس مظهر العلیم، و الخامس مظهر
القهّار، و الرابع13 مظهر النور و المحیی، و الثالث مظهر المصوّر، و الثانی مظهر الباری، و الأوّل14 مظهر الخالق.
هذا باعتبار الصفة الغالبة على روحانیّة الفلک المنسوب إلیه ذلک الاسم، فکلّما أمعنت النظر فی الموجودات، و ظهر لک خصائصها، تعرف أنّها مظاهر لها، و اللّه الموفّق.
1 - یعنی أنّ عالم الشهادة هو آخر بالنسبة إلى عالم الأرواح و أوّل بالنسبة إلى نشأة الآخرة.
شرح فصوص الحکم داود القیصری - تصحیح آیة الله حسن حسن زاده آملی - جلد اول - ص85-87.
فعالم الاعیان، مظهر الاسم الاول و الباطن المطلق. و عالم الارواح، مظهر الاسم الباطن و الظاهر المضافین. و عالم الشهادة مظهر الاسم الظاهر المطلق و الآخر من وجه. و عالم الآخرة مظهر الاسم الآخر المطلق. و مظهر اسم اللّه، الجامع لهذه الاربعة، هو الانسان الکامل الحاکم فی العوالم کلها. و عالم المثال، مظهر الاسم المتولّد من اجتماع الظاهر و الباطن و هو البرزخ بینهما. و الاجناس العالیة، مظاهر امهات الاسماء التى تشتمل الاسماء الأربعة علیها، و المتوسطة مظاهر الاسماء التى تحتها فی المرتبة. و السافلة مظاهر الاسماء التى دونها فی الحیطة و المرتبة. و کذلک الانواع الحقیقیة، مظاهر الأسماء التى تحت حیطة الأنواع الاضافیة، و هی ان کانت بسیطة، یکون کل منها مظهرا لاسم خاص معین، و ان کانت مرکبة، یکون کل منها مظهرا لاسم حاصل من اجتماع اسماء متعددة، و اشخاصها، مظاهر رقایق الأسماء التى یحصل من اجتماع بعضها مع بعض. و من هذه الاجتماعات، یحصل اسماء غیر متناهیة و مظاهر لا یتناهى، و من هنا یعلم سرّ قوله تعالى: «قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِداداً لِکَلِماتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِماتُ رَبِّی، وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً»، لان کلماته تعالى، هی اعیان الحقائق کلها، و کمالات الاسماء المشترکة، مشترکة بین مظاهرها، بخلاف الاسماء المختصة، فان کمالاتها ایضا مختصة.
و لا بد ان یعلم ان کلما هو موجود فی الخارج و له صفات متعددة، فهو مظهر لها کلها، فان کان یظهر منه فی کل حین صفة منها، فهو مظهر تلک الصفة فی ذلک الحین، کما ان الشخص الانسانی، تارة یکون مظهر الرحمة، و تارة مظهر النقمة باعتبار ظهور الصفتین فیه و ان کان یظهر فیه صفة معینة او صفات متعددة دائما، فهو مظهر لها دائما بحسبها.
فالعقول و النفوس المجردة من حیث انها عالمة بمبادیها و ما یصدر منها، مظاهر للعلم الالهى و کتب الهیة.1 و العرش مظهر الرحمن و مستواه، و الکرسى مظهر الرحیم. و الفلک السابع مظهر الرزاق. و السادس مظهر العلیم. و الخامس مظهر القهار. و الرابع مظهر النور و المحیى. و الثالث مظهر المصوّر. و الثانی مظهر البارى.
و الاول مظهر الخالق.
هذا باعتبار الصفة الغالبة على روحانیة الفلک، المنسوب الیه ذلک الاسم. فکلما امعنت النظر فی الموجودات و ظهر لک خصایصها، تعرف انها مظاهر لها. و اللّه الموفق.
عالم اعیان ثابته مستقر در عالم الهى و مقام واحدیت، باعتبار آنکه منشاء تعین و ظهور حقایق خارجى است، و نسبت بحقایق در خفاء و استتار است، و باعتبار وجود علمى واسطه در ظهور حقایق است؛ مظهر اسم اول و باطن مطلق است، و تقدم بر جمیع تعینات دارد.2
عالم ارواح و عقول، چون اولین ظهور اعیان است، مظهر اسم باطن و اول مضاف و نسبى است. چون عالم ارواح نسبت بعوالم بعد از ارواح، واسطه در فیض و علت ظهور عالم بعدى است، و هر علتى در بطون وجود معلول، مستتر است. هر ظاهرى نسبت به مظهر، باطن است، و هر باطنى سرّ مظهر و ظاهر است. عالم شهادت و دنیا، مظهر اسم ظاهر مطلق است. و باعتبار آنکه عالم شهادت، آخرین مرتبه تنزل وجود و قوس صعود است، به اعتبارى مظهر اسم آخر است، ولى مظهر اسم آخر مطلق، عالم آخرت و عالم حشر موجوداتست.
جامع جمیع عوالم وجودى و مراتب کونیه و حضرات خمس الهیه، انسان کامل ختمى محمدى است، که نسبت بجمیع عوالم حکومت دارد. و در فصول بعدى بیان خواهد شد که حقیقت ولایت کلیه، حاکم بر جمیع اسماء است و عین ثابت کمّل، سمت سیادت بجمیع اعیان ثابته ممکنات دارد، بلکه مقام واحدیت، ناشى از تجلى حق در عین ثابت حقیقت محمدیه «ص» است.
عالم مثال، مظهر اسم مرکب و ممتزج از اسم ظاهر و باطن است. چون باعتبار تجرد از ماده در باطن وجود است، و باعتبار تجسم و تنزل از مقام مجردات صرفه و تشکل و تقدر، بعالم شهادت مطلقه شباهت دارد.
اجناس عالیه، که داراى سعه و حیطه مفهومى و شمول خارجى مىباشند، مظاهر امّهات اسماء کلیهاند، چون اسماء کلیه نیز حکومت بر سایر اسماء دارند و اسمائى که تحت حیطه اسماء کلیهاند، حاکم بر اجناس متوسطهاند و اجناس سافله، مظاهر اسمائى هستند که بحسب احاطه ظهورى محدودند و محکوم بحکم اسمائى هستند که بر اجناس متوسطه حاکمند، و باعتبار سعه حکم، محدودند.
انواع حقیقیه، مظاهر اسمائىاند که محکوم بحکم اسماء حاکم بر انواع اضافیه مىباشند.
در مباحث بعدى، کیفیت حکومت و تجلى اسماء را بر اعیان بیان خواهیم نمود. همانطورىکه از حکومت اسماء بر اعیان، حقایق خارجیه حصول پیدا مىنمایند، از امتزاج اسما با یکدیگر اسمائى تولید مىشوند، و از امتزاج اسماء، اسماء غیر متناهیه تولید مىگردند.
و تناکح بین اسماء و امتزاج اسماء با یکدیگر در کتب مفصل تصوف، داراى بابى مستقل و فصلى مجزا است. و حصول اسماء نامتناهى، مبدا تحقق و ظهور مظاهر غیر متناهى است. حقیقت وجود حق باعتبار صرافت تناهى ندارد، و حق تعالى جواد مطلق و مبدا ظهورات غیر متناهى است، و فیض وجود، تناهى ندارد.
در کتاب تدوینى حق است: «لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِداداً لِکَلِماتِ 3 رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِماتُ رَبِّی» کلمات حق، اعیان ممکناتست. اسماء مشترک بین حقایق وجودى از جهت کمال و وجدان صفات الهى و جهات ربوبى، در ظهور در مظاهر و اعیان اشتراک دارند، و حکایت از صفات کمالى حق مىنمایند، بر خلاف اسماء مختصه که ظهور در اعیان و ماهیات مخصوص دارند، و در هر مظهرى تجلى ندارند. اگر چه هر موجودى از جمیع کمالات اسماء، داراى بهره و نصیب است، ولى مظاهر در حکایت و ظهور از کمالات اسماء، بهنحوى نیست که بنحو صراحت از همه اسماء حکایت نماید. نسبت به حکایت از برخى از اسماء ظهور تام دارد، و حکم برخى از اسماء، مخفى و مستتر است و اثر عینى ندارد، اگر چه بحسب بطون، خالى از حکم نیست. غیر از کمّل از افراد انسان، که جامع جمیع کمالات و مظهر ظهور کافه اسماء و مشهد جمیع حقایق است.
غیر کمّل، همیشه مورد تجلى بعضى از اسماء است، و در هر وقتى حکایت از حکومت اسماء مختص بهآن حال و مرتبه مىنماید، مثل اینکه یک فرد واحد از انسان، گاهى مظهر رحمت حق و گاهى مظهر غضب حق واقع مىشود، و برخى از افراد، بنحو دائم مظهر اسم خاصى هستند، نظیر صلحاى از مؤمنان، که مظهر رحمت و اسماء جمالیه حقند و یا اهل فسق و نفاق، که مظهر اسماء جلالیهاند، ظهور این دو صفت در اشخاص، گاهى موقت است و دائمى نیست و گاهى دائمى است. نظر به اینکه انسان موجود مادى و معروض حرکت و تغیراتست، اسماء حق بطور مختلف در افراد انسان حکومت مىنمایند و تحقق افراد انسان نسبت به حکومت اسماء حق، کم است، مگر کسانى که منغمر در اسماء جمالى و جلالى واقع شوند، یا سعید محض و یا شقى محضند، ولى متوسطین، دائما متردد بین ظهور اسماء مختلفه حاکمه مىباشند.
موجودات، ماوراء این نشأت یعنى: مجردات از عقول طولى و عرضى و عوالم برزخى، مظهر اسماء مخصوص حقند. حکومت اسماء حق بر این قسم از موجودات، دائمى و ازلى است. نفوس ناطقه بعد از عبور از منازل دنیا مختلفند برخى عود بمقر اصلى خود نموده بنحو دوام و ثبوت، مظهر اسماء حاکم بر آنها مىباشند، یا مظهر غضب و یا مظهر رحمتند، ولى بنحو دوام؛ مگر بعضى از مظاهر نقمت، که صور قبیحه و اعمال رذیله رسوخ در باطن ذات آنها ننموده است، و از اعراض سریع الزوال است. این قسم از نفوس بعد از مدتى از عذاب الهى خلاص مىشوند و دولت اسماء غضبى سرآمده و نوبت به حکومت اسماء توأم با رحمت مىرسد. ولى نفوس کامله از عالم مثال تجاوز ننموده و حکومت اسماء اللّه در آنها تابع ملکات حاصله در دنیاست برخى معذب و برخى متنعمند عقول مجرده؛ چون وجودات علمى هستند و تجرد تام از ماده دارند و عالم بذات خود و مبادى ذات خود مىباشند و علم به معالیل و ظهورات علل و مبادى وجود خود دارند، مظهر اسم علیم حق و محل ظهور علم الهى مىباشند، و وجود آنها کتابى است که شئون و مراتب وجودى در آن مسطور است. از عقول، تعبیر بام الکتاب نیز شده است و نفوس مجرده نیز بعد از اتصال بعقول، مرآت ظهور علومى هستند، که در لوح وجود عقل موجود است. برخى از بالغان بمقام تجرّد تام که از حیث قوه عملى ناقصند اگر صور ناشى از حبّ بدنیا و استکبار در نفوس آنان مستحکم شده باشد مظهر اسماء متقابلهاند از رحمت و عذاب.
1 - رجوع شود به شرح مفتاح حمزه فنارى، چاپ طهران 1322 ه ق، ص 96، 97.
شرح مقدمه فصوص الحکم داود القیصری - سید جلال الدین آشتیانی - ص351-355