عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

الفقرة السابعة :

شرح مقدمه قیصرى بر فصوص الحکم (حسن زاده آملی):

و ما یقال: «بأنّا نتصوّر الماهیّة مع ذهولنا عن وجودها» أنّما1 هو بالنسبة إلى الوجود الخارجیّ‌؛ إذ لو ذهلنا عن وجودها الذهنیّ‌، لم یکن فی الذهن شیء أصلا.

و لو سلّم ذهولنا عن وجودها الذهنیّ‌، مع عدم الذهول عنها، لا یلزم أیضا أنّها تکون غیر الوجود مطلقا؛ لجواز أن تکون الماهیّة وجودا خاصّا یعرض لها الوجود فی الذهن، و هو کونها فی الذهن، کما یعرض لها فی الخارج، و هو کونها فى الخارج، فیحصل الذهول عن وجودها فی الذهن2، و لا یحصل عنها3، و الوجود4 قد یعرض لنفسه باعتبار تعدّده5، کعروض الوجود العامّ اللاّزم للوجودات الخاصّة.



1 - جواب ما یقال.
2 - أی عن المفهوم.
3 - مراده أنّ ما یلزم من هذا الدلیل هو تغایر مفهوم الوجود للماهیة لا حقیقة الوجود.
4 - جواب سؤال مقدّر، تقدیره: أنّه إذا ثبت ما قلتم فیعرض الوجود للوجود.
5 - أی تعدّد الوجود، فیصحّ أن یکون بعضه عارضا و بعضه معروضا، فحقیقة الوجود تکون معروضة و مفهومه عارضا

منبع:

شرح فصوص الحکم داود القیصری - تصحیح آیة الله حسن حسن زاده آملی - جلد اول - ص91.



شرح مقدمه قیصرى بر فصوص الحکم (آشتیانی):

و ما یقال: بانّا نتصور الماهیة مع ذهولنا وجودها، انما هو بالنسبة الى الوجود الخارجى؛ اذ لو نذهل عن وجودها الذهنى، لم یکن فی الذهن شى‌ء اصلا و لو سلّم:

ذهولنا عن وجودها الذهنى، مع عدم الذهول عنها، لا یلزم ایضا انها یکون غیر الوجود مطلقا، لجواز ان یکون الماهیة وجودا خاصا یعرض لها الوجود فی الذهن و هو کونها فی الذهن، کما یعرض لها فی الخارج، و هو کونها فی الخارج، فیحصل الذهول عن وجودها فی الذهن، و لا یحصل عنها، و الوجود قد یعرض لنفسه باعتبار تعدده، کعروض الوجود العام، اللازم للوجودات الخاصة.


شارح علامه در جواب کسانى که بتغایر بین وجود و ماهیت باین نحو استدلال کرده‌اند: «ما تصور مى‌کنیم ماهیت را و غفلت از وجود آن داریم»، گفته است این استدلال تمام نیست، چون ما در موقعى که ماهیت را تصور مى‌کنیم و غفلت از وجود آن داریم، از مطلق وجود غفلت نداریم، فقط از وجود خارجى آن غفلت داریم. غفلت از وجود خارجى منافات ندارد با آنکه ماهیت موجود بوجود ذهنى باشد. پس حصول ذهنى ماهیت همان وجود ذهنى است. این کلام از این اصل‌ کلى ناشى است که حق وجود مطلق است و حقیقت وجود و هویت الهیّه سارى در جمیع اشیاء است از اعیان خارجیه و معانى عقلیه و الماهیات عبارة عن انحاء الوجودات على مشرب اهل المعرفة.

این کلام از مصنف تمام نیست، چون قائل گفت ما ماهیت را تصور مى‌کنیم، مثل ماهیت انسان و این غفلت ما از وجود، مطلق وجود است اگر مطلق وجود نباشد، استدلال براى زیادتى وجود بر ماهیت تمام نیست، چون مورد استدلال و مدعاى قائلان به زیادت، زیادتى مطلق وجود است، نه وجود خاص خارجى. علاوه بر این، مراد از زیادت و نفى زیادت، زیادت مفهومى است.

واحدى از محققان قائل به زیادت خارجى وجود بر ماهیت نیست، چون وجود محال است از عوارض خارجى ماهیت باشد، عارض خارجى باید بحسب وجود تأخّر از معروض داشته باشد. و الحق ما ذکرناه فى بیان مراد المؤلف العلامة.

منصف گویا باین نکته توجه داشته است لذا گفته است: اگر ذهول از وجود در مقام تعقل ماهیت، ملازم با تغایر وجود با ماهیت بنحو مطلق باشد، باین معنى که ما در مقام تصور ماهیت غفلت از وجود ذهنى و خارجى داشته باشیم، مع‌ذلک بنحو مطلق مغایرت ماهیت و وجود را اثبات نمى‌نماید، چون ممکن است ماهیت، وجود خاصى باشد که معروض مفهوم وجود محمولى و مطلق قرار گیرد، و همین عروض وجود مطلق بوجود خاص ذهنى، ملاک تحصل و منشأ صدق وجود ذهنى بر این وجود خاص باشد، کما اینکه عروض مفهوم وجود بر وجود خارجى، ملاک خارجیت چنین وجودى و منشأ صدق خارجى بر چنین تحققى مى‌باشد. وجود مطلق مفهومى، امرى عقلى و عارض بر جمیع حقایق مى‌شود حتى حق تعالى، و ملاک موجودیت در حقایق وجودى، آنست که این وجود مطلق از حاق ذات جمیع حقایق انتزاع مى‌شود و بر آنها حمل مى‌شود. از این وجود، تعبیر بوجود انتزاعى و مصدرى و عرض عام نموده‌اند. و اینکه برخى از محشین بر مصنف علامه اشکال کرده‌اند که چگونه مى‌شود وجود عارض بر وجود ذهنى و وجود خاص خارجى شود، از این معنى غفلت کرده‌اند مفهوم عام بدیهى وجود، عرض عام است نسبت به همه حقایق وجودى و ماهیت خارجیه و ذهنیه، و مقولات جوهرى و عرضى و

وجود خاص واجبى جل جلاله، و این مفهوم وجود عرضى محمول بالضمیمه، نظیر اعراض خاصه نیست، بلکه خارج محمول است که از حاق ذات حقایق انتزاع مى‌شود؛ نه جنس است و نه فصل و نه عرض عام مصطلح در ایساغوجى و نه عرض خاص مصطلح در علم منطق.

بنا بمشرب مصنف، ماهیت، وجود خاصى است که معروض وجود محمولى و انتزاعى مى‌شود. این وجود خاص، گاهى در موطن علم تحقق دارد، که از آن بعین تعبیر شده است، و این عین ثابت بصورت حقایق در خارج تحقق پیدا مى‌نماید که از آن تعبیر بوجود خارجى مى‌نمایند و ماهیت، واقعیت و تحققى غیر از وجود خاص ذهنى و خارجى ندارد. ممکن است مفهوم عام وجود، عارض بر وجود ذهنى شود و ملاک عروض همان عمومیت مفهوم وجود است نسبت بخارج و ذهن و اعمیت آن از موجود خارجى و ذهنى‏.1

*** حق آنست که ماهیت، مفهوما با وجود تغایر دارد؛ ولى حقایق وجودى در اصل حقیقت و امور عامه وجود مشترکند. ماهیات از حدود وجودات خاص که از تجلى اصل وجود حاصل مى‌شود، انتزاع مى‌شوند؛ چون تنزل وجود از مقام صرافت و محوضت، حدودى به خود مى‌گیرد که آن حدود را تعین وجود مى‌نامند و از ناحیه این حدود، کثراتى عارض اصل وجود مى‌شود؛ چون این کثرات، کثرت سرابى و اعتبارى است، منشاء کثرت حقیقى در وجود نمى‌شود و حقایق وجودى بجهت وحدت و سعه که عبارت از وجود منبسط است، بحق مرتبطند، و ماهیت امرى‌ است که وهم اختراع مى‌نماید و آنچه که مربوط بحق است اصل وجود است که ودیعه الهى است و ذاتى ممکنات نیست. حقیقت عالم و آنچه که مربوط بأصل عالم است، ماهیات اعتبارى است که شبکه از براى صید وجوداتست و موجود حقیقى اصل وجود است اگر چه این ماهیات از باب تحقق وجود مطلق از اشعات و اظلال وجود است.

این نقشها که هست سراسر نمایش است‌ اندر نظر چه صورت بسیار آمده‌

این موجهاى بحر محیط حقیقت است‌ وین جوشها ز قلزم زخّار آمده‌

اینجا حلول کفر بود اتحاد هم‌                 این وحدتیست، لیک بتکرار آمده‌

لذا عرفا گفته‌اند: وجود ممکنات وجود مجازى است و موجود حقیقى حق است که وجود، ذاتى اوست هر چه که غیر از حق است بحسب ذات اوهام اباطیل است، نه موجود حقیقى.

موجود توئى على الحقیقة باقى نسبند و اعتبارات‌

ملا صدرا در اسفار، اعتراض و جوابى را که مصنف در این مقدمه بیان کرده است، بصورت «وهم و فهم» بیان کرده است‏2 و از براى تأیید مطلب خود که‌ هیچ مفهوم و ماهیتى از شعاع نور وجود خارج نیست، تمام عبارت مصنف را در «هدایة للناظرین» نقل نموده است.

حق آن بود که مصنف از راه فرق بین مفهوم و مصداق و اینکه تغایر مفهومى اعیان با وجود منافات ندارد، که ماهیت مطلقا از پرتو نور وجود خارج نباشد و همان تقرر و ثبوت مفهوم بحسب مصداق و حمل شایع صناعى نوعى از وجود است، مدعاى خود را ثابت نماید، ولى این اعاظم چندان به بیان مطالب در کسوت اصطلاحات اعتنائى ندارند. اگر چه مصنف از مدرکات عقل نظرى و ذهنهاى فلسفى بى‌بهره نیست و در دقت و عمق و استعداد کامل کم‌نظیر است.



1 - اینکه مصنف از راه استدلال خصم براى صحت مطلب خود استدلال نمود، از باب مماشات است.
ولى بنظر تحقیق همان‌طورى‌که از مطاوى کلمات او و اتراب او معلوم مى‌شود، مرادشان از اینکه گفته‌اند، ماهیات وجودات خاصه‌اند، این نیست که ماهیات در مرتبه وجودات خاص موجودند و یا عین وجوداتند، بلکه مرادشان اینست: ماهیات یک نحو ثبوتى در خارج و علم دارند و لیکن نه ثبوت اصلى و واقعى، بلکه ثبوت ظلى و رابطى، مثل ثبوت فوقیت و تحتیت و ماهیات ظهورات و اظلال و تعلقات و اطوار وجوداتند که از ملاحظه وجود در علم و ذهن حصول پیدا مى‌نمایند.
هر صدا که او اصل هر بانگ و صداست‌ خود صدا آنست دیگرها صداست‌
2 - نگارنده در حواشى خود بر این موضع از اسفار،« ایامى که به قرائت اسفار نزد حکیم نحریر و دانا، سید المجتهدین آقا میرزا ابو الحسن قزوینى، اشتغال داشته‏ام»، مطلبى نوشته‏ام که از براى روشن شدن این مطلب و بیان مراد مصنف خالى از فائده نیست، ترجمه عین حاشیه را نقل مى‏کنم:« بحسب حکمت متعارفه مشائین، ماهیت مغایر وجود است، لا سیما بنا بر اصالت ماهیت و اعتباریت وجود، و یا قول به تباین در حقایق وجودى، اما بنا بر حکمت متعالیه اصالت وجود، سرابیت ماهیت و وحدت حقیقت وجود، ماهیت در موطن علم، عین وجود ذهنى است و اما عند اهل الحق الواصلین بحقیقة العرفان، الصاعدین الى درجة الایقان، النافذین شهودهم فی حاق الاعیان- ماهیت مغایر با وجود نیست.
ادله‏اى که قوم براى اثبات زیادت و مغایرت بیان نموده ‏اند، اثبات مى‏نماید مغایرت وجود را با ماهیات خارجى و ذهنى، نه وجود بنحو اطلاق. اگر کسى وجود را منحصر باین دو بداند در کورى محض بسر مى‏برد و از تجلیّات وجود و تنزلات هستى که ناشى از تجلى جمال حضرت حق در احدیت و واحدیت و حضرات امکانى است غافل است. تجلى وجود از نهایت سعه، شامل اعدام و نقائض خود نیز شده است. برهان بر این مطلب آنست که بالبداهه واسطه بین موجود و معدوم و عدم و وجود معقول نیست. اعیان ثابته و ماهیات خاصه اعدام نیستند. اگر ماهیات در موطن علم حق و اذهان ممکنات موجود نباشند، باید واسطه بین وجود و عدم باشد. البته مراد از موجود، موجود بحمل شایع صناعى است، نه حمل اولى، چون بحمل اولى وجود و عدم و تشخص، شدت، ضعف، وحدت، کثرت و آنچه که خارج از مفهوم و ذات ماهیت است، از ماهیت مسلوب است.
باعتبار آنکه مبدا انبعاث ماهیات، وجودات خاصه است؛ ماهیات خاصه از لوازم وجودات خاصه‏ اند.
وجودات، مظاهر اعیان ثابته‏اند. اعیان، مظاهر اسماء و صفات الهیه‏اند، اسماء و صفات، مظاهر اصل وجود حقند.
چون ذات حق از سنخ وجود است، مظاهر این ذات از اسماء و اعیان و حقایق خارجیه و کونیه همه از سنخ وجودند تا برسد به مرتبه نازله از تحقق که ماهیات باشد.
ماهیاتى که در عقل حاصل مى‏شود، اشعّات و ظلالات و فیوضاتى هستند که از اتحاد عقل و نفس با عقل فعّال یا بطریق انعکاس متحقق شده‏اند، و این ماهیات حکایات وجودات و اشعّات و مرائى حقایق موجود در عقلند، ناچار از سنخ وجودند، چون عقل، وجودى صرفست و اشعّات آن نیز وجود است.
معنى عروض ماهیات بر وجودات، عروض بعضى از مراتب است بر بعضى دیگر بحسب واقع، ولى احول آن را ماهیت مى‏بیند و عارف وجود. غیر سالک حق مى‏بیند و سالک حق مطلق.
تو مو، مى‏بینى و من پیچش مو         تو ابرو، من اشارتهاى ابرو
تو لب مى‏بینى و دندان که چونست‏ دل مجنون ز شکر خنده خونست‏

منبع:

شرح مقدمه فصوص الحکم داود القیصری - سید جلال الدین آشتیانی - ص376-380