الفقرة السابعة :
شرح مقدمه قیصرى بر فصوص الحکم (حسن زاده آملی):
خاتمة فی التعیّن1
اعلم: أنّ التعیّن2 ما به امتیاز الشیء عن غیره؛ بحیث لا یشارکه فیه غیره،
و هو قد یکون عین الذات، کتعیّن الواجب الوجود الممتاز بذاته عن غیره، و کتعیّنات الأعیان الثابتة3 فی العلم، فإنّها4 أیضا عین ذواتها5؛ إذ الوجود6 مع صفة7 معیّنة له فی الحضرة العلمیّة، یصیر ذاتا و عینا ثابتة.
و قد یکون أمرا زائدا، على ذاته حاصلا له دون غیره، کامتیاز الکاتب من الأمّی بالکتابة.
و قد یکون بعدم حصول ذلک الأمر له، کامتیاز الامّی من الکاتب بعدم الکتابة.
و الأوّل8: لا یخلو من أن یعتبر حصول هذا الأمر له مع قطع النظر عن عدم حصول غیر ذلک الأمر، کاعتبارنا حصول الکتابة لزید مع قطع النظر عن عدم حصول الخیاطة له، أو یعتبر حصوله مع عدم حصول غیره له.
فالتعیّن الزائد قد یکون وجودیّا، و قد یکون عدمیّا، و قد یکون مرکّبا من الوجودیّ و العدمیّ، و النوع الواحد یجمع لجمیع أنواعه؛ لأنّ الإنسان مثلا ممتاز بذاته عن الفرس، و بحصول صفة وجودیّة - فی مظهر من مظاهره - یمتاز عن الظاهر بصفة وجودیّة اخرى، کزید الرحیم الممتاز عن عمرو القهّار، و یمتاز الظاهر بصفة وجودیّة عن الظاهر بصفة عدمیّة، کالعلیم من الجهول، و یمتاز الکاتب الغیر الخیّاط عن الخیاط الغیر الکاتب بصفة وجودیّة مع عدم9 صفة اخرى و بالعکس.
و التعیّنات الزائدة کلّها من لوازم الوجود، حتّى أنّ الأعدام المتمایزة بعضها عن بعض، تمایزها أیضا باعتبار وجوداتها فی ذهن المعتبر لها، أو باعتبار وجودات ملکاتها، فلا یقال إن الاختلاف بین الموجودات لو کان بالتعیّنات فقط لما کانت ممتازة بذواتها بل کانت بذواتها مشترکة کالاشتراک الأفراد الإنسانیة فی حقیقة واحدة، لأنا نقول الذوات أنما تصیر ذوات بالتعیّنات العلمیة و أما قبل تلک التعیّنات فلیس إلا الذات الإلهیّة التی هی الوجود المحض لا غیر کمال قال النبی صلّى اللّه علیه و آله و سلم: کان اللّه و لم یکن معه شیء.
فثبت أنّ اختلاف الأعیان بذواتها أنّما یحصل أوّلا من التعیّنات التی بها تصیر الذوات ذوات، کما أنّ الأشخاص بالمشخّصات، صارت أشخاصا؛ لا أنّ لها ذوات متمایزة بذواتها أو بصفاتها، و اللّه أعلم.
1 - راجع الإشارات و التنبیهات النمط 4 الفصل 18 فی تعیّن الواجب.
شرح فصوص الحکم داود القیصری - تصحیح آیة الله حسن حسن زاده آملی - جلد اول - ص106-108.
خاتمة فی التعین
اعلم: ان التعین ما به امتیاز الشىء عن غیره بحیث لا یشارکه فیه غیره، و هو قد یکون عین الذات، کتعین الواجب الوجود الممتاز بذاته عن غیره، و کتعینات الاعیان الثابتة فی العلم فانّها ایضا عین ذواتهم، اذ الوجود مع صفة معینة له فی الحضرة العلمیة، یصیر ذاتا و عینا ثابتة، و قد یکون امرا زائدا على ذاته حاصلا له دون غیره، کامتیاز الکاتب من الامّى بالکتابة، و قد یکون بعدم حصول ذلک الامر له، کامتیاز الأمّى من الکاتب بعدم الکتابة. و الاول لا یخلو من ان یعتبر حصول هذا الامر له مع قطع النظر عن عدم حصول غیر ذلک الأمر، کاعتبارنا حصول الکتابة لزید مع قطع النظر عن عدم حصول الخیاطة له، او یعتبر حصوله مع عدم غیره له.
فالتعین الزائد قد یکون وجودیا، و قد یکون عدمیا، و قد یکون مرکبا من الوجودى و العدمى، و النوع الواحد یجمع لجمیع انواعه، لان الانسان مثلا ممتاز بذاته عن الفرس و بحصول صفة وجودیة فی مظهر من مظاهره یمتاز عن الظاهر بصفة وجودیة اخرى، کزید الرحیم الممتاز عن عمرو القهار و یمتاز الظاهر بصفة وجودیة عن الظاهر بصفة عدمیة، کالعلیم من الجهول، و یمتاز الکاتب الغیر الخیاط عن الخیاط الغیر الکاتب بصفة وجودیة مع عدم صفة اخرى و بالعکس. و التعینات الزائدة کلها من لوازم الوجود حتى انّ الاعدام المتمایزة بعضها عن بعض، تمایزها ایضا باعتبار وجوداتها فی ذهن، المعتبر لها او باعتبار وجودات ملکاتها.
فلا یقال: ان الاختلاف بین الموجودات لو کان بالتعینات فقط، لما کانت ممتازة بذواتها، بل کانت بذواتها مشترکة کاشتراک افراد الانسانیة فی حقیقة واحدة لانّا نقول: الذوات انما تصیر ذواتا بالتعینات العلمیة و اما قبل تلک التعینات، فلیس الّا الذات الالهیة التى هی الوجود المحض لا غیر، کما قال النبى «ص»: «کان اللّه و لم یکن معه شىء».
فثبت ان اختلاف الاعیان بذواتها، انما یحصل اولا من التعینات التى بها یصیر الذوات ذواتا کما ان الاشخاص بالمشخصات صارت اشخاصا، لان لها ذوات زائدة متمایزة بذواتها او بصفاتها «و اللّه اعلم»1 .
این مبحث را فلاسفه و حکماى الهى در باب وجود «الهیات بالمعنى الاعم» و الهیات بالمعنى الاخص عنوان نمودهاند، و از آن بعناوین مختلف تعبیر نمودهاند. برخى بعنوان اینکه آیا تعین حقایق خارجى به چیست؟ این مبحث را طرح نمودهاند. بعضى از ارباب تحقیق بعنوان بیان تمیز موجودات از یکدیگر آن را مطرح کردهاند. جمعى باین عنوان که آیا تخصص هر موجودى بچه نحو است؟ از آن بحث نمودهاند. برخى بعنوان: فی ان موجودیة کل شىء بما ذا؟ از آن بحث کردهاند.
تحقیق این مسئله و اینکه تعین و تمیز و تشخص موجودات به چیست؟ مبتنى بر مختارات ارباب تحقیق است. کسانى که حقایق وجودى را متباین بالذات مىدانند، قهرا وجود هر موجودى بالذات از موجود دیگر متمیز است. تمیز وجودات نزد حکماى مشاء بجزء ذات نیست، تا اینکه وجود معناى جنسى باشد بعوارض و امور مشخصه نیز نمىباشد؛ چون وجود معناى نوعى نیست، بلکه هر موجودى از موجود دیگر بالذات تمیز دارد.
حکماى فهلوى و اتباع آنها از حکماى اسلامى، قائل بتشکیک در وجود بودهاند. تمایز در وجود بنا بر این مسلک، به شدت و ضعف و کمال و نقص است.
حقیقت واجب بحسب شدت وجودى غیر متناهى است، و موجودات امکانى محدودند، و هر علتى باعتبار رتبه وجود مقدم بر معلول خود و معلول نسبت به علت ناقص است، و حقیقت وجود بین علت و معلول مشترک است. علت بهرهاش از وجود تمامتر است و معلول قوت و شدت وجود علت را فاقد است. تشکیک نزد این دانایان «قدس اللّه اسرارهم»، در مراتب وجود است. نزد قائلان به اصالت ماهیت، تمیز وجودات چون ماهیات متباینات بالذاتند به شدت و ضعف نیست، بلکه تعین وجودات از یکدیگر به تباین این اشیاء است. حق بحسب نفس ذات متمیز از اشیاء است. کسانى که به تشکیک در ذاتیات معتقدند، تمایز بین مراتب عقول و نفوس و عوالم برزخى و مادى را به شدت و ضعف مىدانند. شیخ اشراق بر این امر تصریح کرده است.
کسانى که از براى وجود یک فرد قائلند و حقایق را مظهر یک اصل واحد و یک سنخ فارد مىدانند، حق تعالى نزد آنها باعتبار احدیت ذات از جمیع اشیاء متمیز است؛ چون مقام احدیت مرتبه استهلاک همه تعینات است، تمایز در مظاهر نزد قائلان به وحدت شخصى تابع تمیز آنها در مقام واحدیت، است در مقام واحدیت، حقایق ماهیات باعتبار تجلى و ظهور فیض اقدس بظهور مفهومى محقق شدهاند، و هر عین ثابتى از عین ثابت دیگر بنفس ذات متمایز است، همانطورىکه حقیقت حق بالذات متمیز از اشیاء است و تعین عین ذات و حقیقت اوست، تعینات اعیان نیز در مقام علم، عین ذات آنها است. در مباحث قبلى بیان شد که اعیان ثابته همان تعین حقند باعتبار تجلى حق بصفتى از صفات. تجلى حق بصفتى از صفات در اصطلاح عرفا اسمى از اسماء الهیه است، و این تجلى دائما ملازم با صورت و ظاهرى است که آن را عین ثابت مىنامند.
وجودات خارجى اعیان ثابته، باعتبار ظهور فیض منبسط و تجلى حق در اعیان باسم رحمان متمیزند از یکدیگر، ظهورات متعددى که حق بحسب تقاضا و اقتضاى هر عین ثابتى در اعیان نموده است، سبب میز است و چون ظهور خارجى بر طبق خواسته و تقاضاى اعیان در مقام تعزز علمى است، ظهور خارجى اعیان همان بروز استعدادات اعیان است. بنا بر این، حقایق خارجى و هر عین ثابتى با لذات تمیز از عین دیگر دارد، ولى از جهت دیگر و به اعتبار ظهور حق از راه وسایط در حقایق، مظاهر وجودى برخى بر برخى احاطه دارند، و ازآنجائىکه هر موجودى از کمالات وجودى حق به اندازه سعه ذات خود بهرهیى دارد، کمالات وجودى در هر موجودى تحقق دارد، با این فرق که ظهور برخى از اسماء در برخى از اعیان نسبت باسماء دیگر غلبه دارد. باین اعتبار همه موجودات، مجمع ظهور صفات و اسماء حقند و تمایز آنها به شدت و ضعف و کمال و نقص است، و لیکن تمیز بر مىگردد بظهورات حق در مظاهر، در برخى تمامتر و در پارهاى از اشیا ظهورات کمالى کمتر است.
موجودات مادى چون محکوم بحکم قوه و استعدادند و داراى کمالات ثانوى و زائد بر ذات نیز مىباشند، اگر آنها را با یکدیگر مقایسه نمائیم، تمایز آنها در اصل ذات به شدت و ضعف نیست، چون حکم تمیز بین مراتب وجودى در سلسله طولیه جارى است، نه در عرضیه. موجودات عرضى به اعتبارى در اصل ذات با یکدیگر متغایرند، و به اعتبارى جهات مشترکه نیز دارند، ولى بین آنها علیت و معلولیت نیست. نبات تمام جهات وجودى جماد را واجد است و حیوان جامع جهات کمالى نبات است و انسان بحسب اصل وجود، تمامى مراتب موجوده در حقایق جمادى و نباتى و حیوانى را واجد است. مىشود به اعتبارى تمیز را در این مراتب به شدت و ضعف دانست. اگر چه تمایز در این اقسام نیز برمىگردد به تشکیک یعنى تمایز تشکیکى در مظاهر وجود فافهم جیّدا. در بین افراد عرضى انسان و جماد و نبات و حیوان تمیز بامور عرضى و خارج از ذات است مثل تمیز بین افراد انسان و یا افراد نوع واحد از حیوان جنسى و تمایز بین افراد معدن.
اینکه شارح علامه گفته است: تمیز گاهى امرى زائد بر ذات مىشود و موجودى که متمیز از وجود دیگر است، این صفت وجودى را واجد است و طرف تمایز، آن صفت را واجد نمىباشد، تمایز در امور عرضى را که متمایزین از یکدیگر بوجدان و فقدان وصفى از اوصاف تمیز دارند، قصد نموده است.
تمایز بین دو موجود، گاهى بوجدان و فقدان وصفى از اوصاف است، مثل تمیز کاتب از امّى و تمیز امّى از کاتب. تمیز بامور زائد بر ذات دو صورت دارد:
گاهى امر وجودى زائد بر ذات در ذاتى ملاحظه مىشود، باعتبار حصول صفت وجودى با قطع نظر از عدم حصول صفتى غیر از صفت ثابت در ذات موجود متمیز، مثل اعتبار حصول کتابت از براى زید با قطع نظر از حصول عدم خیاطت از براى او، و گاهى عدم حصول خیاطت مثلا از براى ذاتى که کتابت از براى آن ذات ثابت است ملاحظه مىشود.
تعین زائد باین ملاحظه، گاهى وجودى و گاهى عدمى است و گاهى مرکب از امر وجودى و عدمى است. نوع واحد مثل «انسان»، جامع جمیع انحاى تعین است، چون انسان از فرس بالذات امتیاز دارد و باعتبار حصول صفت وجودى در مظهرى از مظاهر او از موجود دیگر که ممتاز به صفت وجودى دیگر است امتیاز دارد. مثل امتیاز زید رحیم از زید قهار، و گاهى از ظاهر به صفت وجودى از موجود دیگر که ظاهر به صفت عدمى است نیز متمایز است. نظیر تمیز علیم از جهول، کاتب غیر خیاط، از خیاط غیر کاتب باعتبار لحاظ صفت وجودى با عدم صفت دیگر تمایز دارد. پس تعینات زائد بر ذات جمیعا حتى اعدامى که از یکدیگر متمیزند از لوازم وجود خارجىاند تمایز اعدام باعتبار ملکات مىباشد.
گفته نشود: که اگر اختلاف و تمایز بین حقایق منحصر به امتیاز و تعین زائد بر ذات و جهات عرضى باشد، باید حقایق متمایز بالذات نباشند، بلکه بحسب اصل، تمایزى نباشد و حقایق مشترک باشند، مثل اشتراک افراد انسان در حقیقت واحده.
جواب مىگوئیم: تحقق نفس ذوات و حصول نفس ذات از براى ذات، معلول تعینات علمى و ناشى از تجلى احدى است. قبل از تعینات علمى خبرى از اعیان و اسمى از اسماء و رسمى از صفات نیست، حقیقت وجود در احدیت و همچنین در مقام و موطن ذات و از غیب وجود خالى از جمیع تعیناتست.
«نه کسى زو نام دارد نه نشان»
حضرت محمد «ص» گفته است: «کان اللّه و لم یکن معه شىء»، پس قابلیات و قوابل ناشى از تجلى حق در مقام واحدیت است که هر اسمى اقتضاى تعین خاص دارد و نتیجة هر صورتى باین تجلى از صورت دیگر متمیز است و تباین قوابل اعیان، از جهتى ذاتى و غیر مجعول است، لذا استعدادات قوابل و اعیان و ترتب آثار بر آنها نیز به اعتبارى ذاتى است، و ظهور حقایق و آثار آن، ظهور همان استعدادات است: «الشقى شقى فی بطن امه و السعید سعید فی بطن امه».2 علت تشخص متشخصات نیز تشخصاتى است که
از لوازم وجود شخصى مىباشند. ذوات حقایق از یکدیگر بالذات و یا بحسب صفات تشخص و تمیز دارند «و اللّه اعلم».3 ما بطور مفصل منشأ تشخص و کیفیت تمیز و تخصص و تعین حقایق را در حواشى خود بر شرح مشاعر ملا صدرا بیان و تحقیق نمودهایم و این مطلب را بر طبق مشارب متعدد و بنا بر طرق مختلف بیان کردهایم. «و للناس فیما یعشقون مذاهب».
روایات متعددى از طریق ائمه «علیهم السلام»، در عدم مجعولیت اعیان و ذاتى بودن لوازم اعیان وارد شده است نظیر:
«السعید سعید فی بطن امه» و «الناس معادن کمعادن الذّهب و الفضّة» و «من خلقه اللّه سعیدا لم یصر شقیا و من جعله شقّیا لم یصر سعیدا»، ناظر بهمین مطلب است و منافات با اختیار ندارد.
1 - برخى از اعلام عرفا، استعدادات و نحوه تعینات اعیان ثابته را ذاتى و غیر مجعول مىدانند. حکیم بارع استادنا و سیدنا فی العلوم الحقیقیة آقا میرزا ابو الحسن قزوینى ادام اللّه تعالى ظله و حرسه عن العاهات، در حاشیه فصوص فرمودهاند:« مخّ الحکمة و لبّ لباب المعرفة، ان الاستعدادات فی هذه النشأة ترجع الى استعدادات الاعیان الثابتة فی حضرة العلم و الاعیان بما هى من لوازم الاسماء الحسنى التى هی غیر مجعولة بلا مجعولیة الذات المقدسة الالهیة، فالاعیان غیر مجعولة بلا مجعولیة الذات، و الى هذا الحق المحقق أساطین مدینة الحکمة و سلاطین اقلیم المعرفة و الى هنا ینتهى القول، فتدبر تفهم، انتهى ما افاده الاستاد ذکرته تیمنا بافادته و تذکرا بإضاءته.
شرح مقدمه فصوص الحکم داود القیصری - سید جلال الدین آشتیانی - ص438-445